45
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

خداى تعالى حبرى ۱ بر او مسلط كرد كه او را بكشت. بر اثر او قابيل را بزاد و از پس او هابيل را.
چون قابيل بالغ شد، خداى تعالى بر او زنى جنّى فرستاد از فرزندان جن، نام او حُمانه، در صورت انسى. و خداى تعالى وحى كرد به آدم كه او را به قابيل ده. آدم او را قابيل داد. چون هابيل بالغ شد، خداى تعالى از بهشت حورى فرستاد بر صورت انسى نام او نزله و وحى كرد به آدم كه او را به هابيل ده. آدم او را به هابيل داد. قابيل چون او را ديد، گفت با ۲ پدر، نه من برادر مهترم و به اين كرامت من اولى ترم از برادر كهين؟ آدم گفت: اين كار نه براى خود كردم؛ به فرمان خداى كردم. گفت: لابَل به هواى خود كردى و او را به محبت بر من اختيار كردى. آدم گفت: خلاف آن است كه تو گمان بردى و اگر خواهى تا بدانى كه اين فضل خداى نهاد او را، بروى هر يكى قربانى كنيد. قربان آن كس كه مقبول باشد فضل او را روا بود. و علامت قبول قربان در آن عهد آن بودى كه آتشى سفيد بيامدى از آسمان و آن را بخوردى و چون مقبول نبودى، بر جاى بماندى و سباع و هوام و طيور بخوردندى برفتند تا قربان كنند و قابيل صاحب زرع بود بيامد و دسته گندم بياورد چيزى كه [از] آن نيز نبود و در دل گرفت كه اگر قربان من قبول باشد و اگر نباشد من آن كنم كه من خواهم. و اما هابيل صاحب گوسپند بود، بيامد و گوسپندى از ميان گوسپندان بگزيد كه از آن بهتر نبود و در دل گرفت كه اگر قربان او قبول كنند و اگر نكنند او آن كند كه رضاى خداى باشد. ۳ اسماعيل بن رافع گويد: در خبر چنين آمد كه هابيل را بره اى بود به غايت حسن؛ آن را دوست داشتى و از دوستى كه آن را داشت رها نكردندى كه به پاى خود رود، جز كه او را بر دوش گرفته بودى. به گله رفت تا گوسپند قربان آرد. آن برّه پيش آمد. با

1.چيزى خ ل. روض الجنان، ج ۱، ۳۳۸.

2.يا خ ل. همان.

3.روض الجنان، ج ۱، ۳۳۸.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
44

كه با او هم شكم بود و نام او اقليما بود، او را پس از آن زاد كه صد سال بود تا در زمين بود. پس از آن هابيل را زاد و هم شكم او را. محمد بن اسحاق گفت، عن بعض اهل العالم كه قابيل را در بهشت زاد و حوّا از ولادت او رنجى و دردى و خونى بديد ۱ براى راحت بهشت و هابيل را در زمين زاد با درد و رنج خون و نفاس. ۲
و خداى تعالى آدم را فرمود كه اين فرزندان را به يكديگر ده، هر يكى از ايشان بر آن دگر حلال است، الا آنكه او را هم شكم باشد و هم شكم هابيل لبوزا بود و او از خواهر قابيل به جمال كمتر بود و خواهر قابيل به جمال برتر بود از او. خداى تعالى فرمود كه خواهر قابيل را به هابيل ده و خواهر هابيل را به قابيل ده. قابيل گفت من راضى نباشم به اين؛ چه خواهر من نيكوست و خواهر او زشت است. آدم گفت: خداى تعالى چنين فرمايد و حكم چنين كرده است. گفت من رضا ندهم به اين حكم و اين حكم نه خداى كرده است و تو براى دل هابيل مى گويى و اين خبر ۳ به او مى خواهى. او گفت: خلاف اين است. ۴

آدم گفت: تو را اگر قول من باور نيست، برويد و هر يكى از شما قربانى كنيد. قربان هر كس كه پذيرفته شود و آتش آن را ببرد، مراد او حاصل بود و اقليما او را باشد.
معاوية بن عمار روايت كرد از صادق عليه السلام كه او گفت چون او را پرسيدند از اين حديث گفت: خلاف آن است كه روايت مى كنند و خداى تعالى آدم را نفرمود كه خواهر را به برادر ده و اگر اين روا بودى در شرع ما نيز روا بودى ولكن خداى تعالى چون آدم را و حوّا را به زمين فرستاد و جمع كرد ميان ايشان، حوا دخترى بزاد عناق نام كرد او را، و در زمين بغى كرد و اول كسى كه بغى كرد در زمين به ناحق، او بود.

1.روض الجنان، ج ۱، ص ۳۳۷: نديد.

2.همان.

3.خير. خ ل. همان، ص ۳۳۸.

4.روض الجنان، ج ۱، ص ۳۳۷.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138039
صفحه از 592
پرینت  ارسال به