453
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

زبانت باشد.
مردم بر عادت بر در مسجد منتظر بودند تا او در بگشايد و نماز كنند با او. او در بگشاد و از پرده محراب بيرون آمد. اشارت كرد به ايشان كه تسبيح كنيد بامداد و شبانگاه؛ يعنى نماز كنيد.
و ما او را حكمت داديم و او كودك بود و روايت كردند كه كودكان، يحيى را گفتند: بيا تا بازى كنيم. او گفت: ما را نه براى بازى آفريده اند. و در خبر است كه در چندان بگريست كه گوشت از روى او بشد و اصول اَسنان او پيدا شد. پدر از آنكه او مادام گريان بودى، دلتنگ مى بود. گفت: بار خدايا! از تو فرزندى خواستم تا مرا تسلّى باشد به او؛ مرا فرزندى دادى كه درد دل من است. گفت: تو از من ولىّ خواستى و اولياى من چنين باشد.
ما او را تزكيه كرديم به حُسن ثنا بر او و يحيى عليه السلام پرهيزكار بود و نيكوكار بود با پدر و مادر، و مردى متكبر عاصى نبود.
و سلام برو باد! آن روز كه او را بزادند و آن روز كه او بميرد و آن روز كه او را زنده كنند. سلامت است او را از عبثِ شيطان در وقت ولادت و اغرا و اغواى او در وقت بلوغ و آن روز كه بميرد از هول مطّلع و آن روز كه او زنده كنند از اهوال قيامت و عذاب دوزخ.
حسن بصرى گفت: يك روز يحيى و عيسى عليهماالسلام به يكديگر رسيدند. يحيى، عيسى را گفت: شفيع من باش نزد خداى كه تو از من بهترى.
عيسى عليه السلام گفت: تو از من بهترى براى آنكه سلام بر خود، من كردم و سلام بر تو، خداى كرد. ۱
[و ياد كن اى] محمد زكريا [را] چون خداى را بخواند و گفت: اى خداوند من!

1.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۶۱ ـ ۶۴.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
452

چون ضعف حال خود بگفت و نياز عرضه كرد شرح حال مى گويد: بار خدايا! من مى ترسم از بنى اعمام من و اين اهل من نازاينده است، و گفتند خود او را [هرگز ]فرزند نبود.
مرا از نزديك خود ولىّ اى ده. ايشان كه موالى اند امروز كه فرزند نيست اولى ترند به ميراث من. مرا فرزندى ده كه ولىّ باشد به ميراث من، از ايشان اولى تر باشد، و ميراث آل يعقوب برگيرد؛ يعنى يعقوب بن ماثان، و آل يعقوب اَخوال زكريا بودند و زكريا از فرزندان هارون بن عمران بود. مُقاتل گفت: يعقوب بن ماثان برادر عمران بود پدر مريم كه مادر عيسى بود. بار خدايا! اين كودك را مرضىّ و پسنديده كن يعنى توفيق ده او را و لطف كن با او تا مرضى و پسنديده باشد. ۱
خداى تعالى دعاى او به اجابت مقرون كرد و گفت: اى زكريا! ما تو را مژده مى دهيم به غلامى، به فرزندى نرينه، نام او يحيى كه پيش از اين او را هم نام نبوده است؛ يعنى اين نام برو خاص است و كس پيش ازو يحيى نام نبوده است. ۲
زكريا گفت: بار خدايا! مرا چگونه پسرى باشد و اهل من نازاينده و من از پيرى و علوّ سن از [حدّ] فرزند گذشته ام؛ يعنى پشت من از آب خشك شده است.
خداى تعالى گفت: همچنين؛ يعنى همچنين كه بينى، و گفتند همچنين كه تو را بيافريد و تو هيچ نبودى، چه آن خدايى كه از لا شيئى، شيئى كند؛ يعنى از ناموجود، موجود كند و آن را هيچ اصلى نه قادر باشد بر آنكه بر خلاف عادت از مردى پير و زنى نازاينده فرزندى پديد آرد. آنگه گفت: آن بر من آسان است و تو را بيافريدم پيش از اين و تو موجود نبودى.
زكريا گفت: بار خدايا! مرا آيتى و علامتى كند. خداى تعالى گفت: آيه و علامت و دلالت تو آن است كه با مردمان سخن نتوانى گفتن، سه روز بى آفتى و خرسى كه در

1.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۵۷ ـ ۵۹.

2.همان، ص ۶۰.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135704
صفحه از 592
پرینت  ارسال به