459
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

خداى تعالى وحى كرد بر رسول كه خديجه را بگو كه عتق پيش از مِلْك نباشد. دست بدار از ميان من و او كه صفيه و گزيده من است و مادر امامان است و آزاد كرده من است از دوزخ. خديجه گفت: دلم خوش است. اگر چه دوختر است، چون مادر امامان است.
چون بار بنهاد به آن مولود، چون بنگرند دخترى بود. بر سبيل عذر مى گويد: بار خدايا! من اميد چنان داشتم كه پسرى باشد نرينه اى باشد كه صلاحيت خدمت خانه تو دارد.
و خداى (جل جلاله) عالم تر بود به آنچه او بزاد و نر چو ماده نباشد درين مقصود كه مرا هست از خدمت مسجد براى عورتى و ضعيفى و عذرهايى كه زنان را باشد، و من او را مريم نام نهادم و مريم به لغت ايشان عابده و خادمه باشد.
و در خبر هست كه مريم عليهاالسلام نكوتر زنان روزگار خود بود و ابو هريره روايت كند از رسول عليه السلام كه گفت: هيچ مولود نباشد، و الاّ چون بزايد شيطان دست درو مالد و كودك از مسّ شيطان بانگ دارد، مگر مريم را و عيسى را به دعاى حَنَّه مادر مريم. آنگه گفت: اگر شما نيز خواهيد، براى فرزندان خود بخوانيد.
قتاده گفت: هيچ كودك نباشد كه نه شيطان بر او طعنى زند، وقت آنكه بزايد، مگر مريم را و عيسى را كه خداى تعالى حجابى پديد كرد ميان ايشان و شيطان.
وَهْب مُنَبّه گفت: چون عيسى عليه السلام از مادر جدا شد، بتان عالم نگونسار شدند. شياطين بر ابليس آمدند و گفتند: دوش حادثه اى افتاد كه بتان نگونسار شدند. ابليس گفت: من ندانم كه چه بوده است. آنگه در آفاق بگرديد، خبرى نيافت تا آنجا رسيد كه عيسى عليه السلام بود. او را يافت و فرشتگان گرد او درآمده، بازگشت و شياطين را گفت: دوش پيغامبرى از مادر جدا شده است و كم مولودى باشد كه از مادر بزايد كه من آنجا حاضر نباشم، جز اين كودك. پس از اين عبادت اصنام را بازار نباشد و شما بر بنى آدم از جهت خفت و عجله راه يابيد.
بپذيرفت خداى تعالى مريم را به آنكه زن بود و گمان چنين بردند كه خدمت


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
458

حرجى نبودى و اگر اختيار خدمت و مُقام كردى بعد البلوغ رها كردندى تا همچنان ۱ مى بودى و پس از آن او [را] خيار نبودى. اگر خواستى تا برود ۲ ، روا نبودى و هيچ كس نبودى از انبيا و علما، و الاّ از فرزندان او يكى و دو محرّر بودندى ۳ و اين تحرير در فرزندان نرينه بودى و دختران از اين مسلّم بودندى. هم براى صيانت ۴ ايشان را از مردان و هم براى صيانت عبادتگاه از اعتذارى كه زنان را باشد از حيض و نفاس.
و سبب اين، آن بود كه دو خواهر بودند: يكى به حكم زكريا بود، يكى به حكم عمران. آنگه به حكم زكريا بود، اشباع نام بود مادر يحيى، و آنكه به حكم عمران بود، حَنّه بود مادر مريم. و حَنّه [را] فرزند ۵ نمى بود تا پير شد و ايشان اهل البيتى بودند از خانه پيغمبرى ۶ و علم. يك روز در زير درختى نشسته بود، مرغى را ديد ۷ كه بچه اى را زَقَّه مى كرد. او را آرزو فرزند خواست. ۸ از خداى تعالى فرزند خواست و نذر كرد با خدا كه اگر خداى او را فرزندى دهد، آن فرزند را مُحرَّر كند و در خدمت خانه خداى وقف كند ۹ او را. پس برنيامد كه بار بر گرفت به مريم. شوهر خود را گفت عمران را: تو دانى كه من نذر كرده ام كه اين فرزند را مُحَرَّر كنيم؟ عمران گفت: خطا كردى. اين تعجيل نبايست كردن؛ چه گويى اگر دخترى باشد، نه اين كار با بِنَشايد و تو بزه كار شوى. او هنوز بار ننهاده بود كه عمران با پيش خداى شد و او در حال نذر اين دعا كرد: بار خدايا! از من بپذير اين نذر كه كردم. تو شنونده دعايى و عالمى به مصالح بندگان و پرستاران.
اسماء بنت يزيد گفت: چون خديجه رضى الله عنه ۱۰ به فاطمه بار گرفت، گفت: بار خدايا! تو دانى كه من از زن عمران بهترم؛ مرا اين اولاد را مُحَرَّر كردم.

1.چنان مى بودى.

2.كه برود.

3.بودى.

4.صيانت و پوشيدگى.

5.فرزندى.

6.پيغامبرى.

7.ديدم.

8.در متن و در نسخه هاى ديگر: خواست.

9.كنند.

10.خديجه رضيه.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135805
صفحه از 592
پرینت  ارسال به