آنگه جبرئيل پيراهن مريم برگرفت و باد در آستين او دميد. دو روايت است: يكى آنكه پيرهن بر مريم بود و يكى آنكه پيرهن بر زمين نهاده بود. در حال مريم بار گرفت. چون پيرهن در پوشيد، به جانبى رفت، جايى دور از قومش.
كلبى گفت مريم را پسر عمى بود يوسف نام. او را گفتند مريم آبستن است. بيامد بنگريد، چنان ديد. خواست تا او را بكشد. جبرئيل عليه السلام آمد، بانگ برو زد و گفت: نگر تا او را تعرض نكنى كه حمل او از روح القدس است. دست از تعرض او بداشت و بر طريق خدمت با او مى بود. بيامد او را درد زادن.
مفسران خلاف كردند در مدت حمل مريم و وقت وضعش. بعضى گفتند نه ماه بود بر عادت ديگر زنان، و بعضى ديگر گفتند هشت ماه بود، و اين آيه ديگر بود؛ براى آنكه خداى تعالى عادت چنين رانده است كه آنان كه به هشت ماه زايند، نه بمانند و اين خاص عيسى را بود (عليه الصلوة و السلام)، و گفتند شش ماه بود، و گفتند سه ساعت بود، و گفتند يك ساعت بود و اين قول عبداللّه عباس گفت براى آنكه خداى تعالى ميان حمل و وضع او فصلى نكرد.
مقاتل بن سليمان گفت سه ساعت بود. حمل به يك ساعت و تصوير يك ساعت و وضع به يك ساعت و وقت وضع پيش از زوال بود. همان روز مريم عليهاالسلام را در آن حال ده سال بود و دو بار عذر زنان ديده بود.
با آن درخت خرما و آنجا درختى بود خشك گشته و سالخورده و فصل زمستان بود و سرماى سخت. مريم عليهاالسلام پيش آن درخت آمد و پشت به آن درخت باز داد. درخت سبز شد و برگ برآورد و خوشها[ى] رطب آورد. درآويخت [از او] و اين دو معجزه بود: يكى درخت خشك، تازه شدن و ديگر در وقتى كه نه اوان رطب بود، رطب بر درخت پيدا شد.
هلال بن حيان گفت عن ابى عبداللّه عليه السلام كه آنجا درخت خرما نبود؛ خداى تعالى از جاى ديگر درختى آنجا آورد و تازه كرد و گفت آن جايگه كه عيسى را عليه السلام زادند، آنجا را بيت اللحم گويند.