مريم را ديدند با كودك، دلتنگ شدند و بگريستند؛ چه او از خاندن نبوت بود، پدران او صالحان بودند و او سخت نيكو سيرت بود از او بديع تر آمد ايشان را آن حال. گفتند با مريم! كارى بديع، و غريب [و ] شگفت آوردى، و گفتند كارى منكر آوردى. پدرت مردى بد نبود و مادرت بى سامان كار نبود. اين زبان ملامت به او دراز كردند. عند آن حال، مريم اشارت به عيسى كرد كه از او بپرسيد. ايشان گفتند اين سخريه بتر است كه از ما فسوس مى دارد. گفتند ما چگونه سخن گوييم با آنكه كودكى است در گهواره. قتاده گفت گهواره كنار مادرش بود. ۱
سُدّى گفت: سنگها برگرفته بودند تا مريم را سنگسار كنند. چون عيسى (عليه الصلوة و السلام) به سخن گفتن درآمد، گفتند: اين كارى بزرگ است. گفتند: چون مريم اشاره به عيسى عليه السلام كرد؛ يعنى كه اين حال از او بپرسيد. گفتند: تو كيستى اى غلام؟ روى از ايشان بگردانيد. زكريا بيامد و گفت: بگو اگر تو را دستورى داده اند كه سخن گويى تا تو كيستى؟ گفت: من بنده خدايم. اهل اشارت گفتند: اول سخن كه بر زبان عيسى (عليه الصلوة و السلام) برفت، اقرار به عبوديت بود تا ردّ باشد بر ترسايان كه به الهيت او گفتند و گفتند او پسر خداست. ۲
مرا مبارك كرد هر كجا باشم و شرح حال خود داد كه مرا به نماز و زكات وصيت كرد تا زنده باشم. ۳
و نيز مرا فرموده است كه با مادرم نيكويى كنم و طاعت او دارم و رضاى او جويم و مرا جبارى متجبر نكرد.
و سلام بر من باد از خداى تعالى، آن روز كه مرا بزادند و آن روز كه بميرم و آن روز كه مرا زنده كنند و برانگيزند. ۴
در خبر ۵ چنين است كه عيسى عليه السلام دعوت كردى. ازو معجزه خواستندى او پاره