467
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

مريم را ديدند با كودك، دلتنگ شدند و بگريستند؛ چه او از خاندن نبوت بود، پدران او صالحان بودند و او سخت نيكو سيرت بود از او بديع تر آمد ايشان را آن حال. گفتند با مريم! كارى بديع، و غريب [و ] شگفت آوردى، و گفتند كارى منكر آوردى. پدرت مردى بد نبود و مادرت بى سامان كار نبود. اين زبان ملامت به او دراز كردند. عند آن حال، مريم اشارت به عيسى كرد كه از او بپرسيد. ايشان گفتند اين سخريه بتر است كه از ما فسوس مى دارد. گفتند ما چگونه سخن گوييم با آنكه كودكى است در گهواره. قتاده گفت گهواره كنار مادرش بود. ۱
سُدّى گفت: سنگها برگرفته بودند تا مريم را سنگسار كنند. چون عيسى (عليه الصلوة و السلام) به سخن گفتن درآمد، گفتند: اين كارى بزرگ است. گفتند: چون مريم اشاره به عيسى عليه السلام كرد؛ يعنى كه اين حال از او بپرسيد. گفتند: تو كيستى اى غلام؟ روى از ايشان بگردانيد. زكريا بيامد و گفت: بگو اگر تو را دستورى داده اند كه سخن گويى تا تو كيستى؟ گفت: من بنده خدايم. اهل اشارت گفتند: اول سخن كه بر زبان عيسى (عليه الصلوة و السلام) برفت، اقرار به عبوديت بود تا ردّ باشد بر ترسايان كه به الهيت او گفتند و گفتند او پسر خداست. ۲
مرا مبارك كرد هر كجا باشم و شرح حال خود داد كه مرا به نماز و زكات وصيت كرد تا زنده باشم. ۳
و نيز مرا فرموده است كه با مادرم نيكويى كنم و طاعت او دارم و رضاى او جويم و مرا جبارى متجبر نكرد.
و سلام بر من باد از خداى تعالى، آن روز كه مرا بزادند و آن روز كه بميرم و آن روز كه مرا زنده كنند و برانگيزند. ۴
در خبر ۵ چنين است كه عيسى عليه السلام دعوت كردى. ازو معجزه خواستندى او پاره

1.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۷۱ ـ ۷۳.

2.همان، ص ۷۴.

3.همان، ص ۷۵.

4.همان، ص ۷۸.

5.داستان از اينجا، از روى نسخه خطى خاضع تنظيم و با نسخه خطى حسن زاده مقابله و تصحيح شد.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
466

مريم عليهاالسلام چون بار بنهاد، فرو ماند و اين انديشه كرد كه با قوم چه خواهم گفتن و چه عذر آرم و اين حديث از من كه قبول كند. از سرِ دلتنگى گفت: كاشكى من ازين بمرده بودمى و فراموش مردمان شده. ۱
ندا كرد (جبرئيل) او را از زير آن درخت و با آنكه زير آن درخت بود و آن جبرئيل عليه السلام بود: نگر، تا اندوه ندارى كه خداى تعالى در زير تو سِرّى كرد. جمله مفسران گفتند مراد جوى كوچك است. و خداى تعالى در پيش مريم عليهاالسلام جوى آبى پديد كرد.
و بيفشان اين خرما تا بيفتد بر تو رطب تازه. ۲
گفت: بار خدايا! پيش از اينكه تندرست بودم و رنجور نبودم و رنج نفاس نبود بر من، روزى به من مى رسانيدى، بى آنكه مرا سعى بايست كرد. اكنون مى فرمايى كه درخت بجنبان تا خرما بيفتد. گفت: بلى. آنگه كه به خود بودى، دلت به كلى به من بود؛ اكنون گوشه دلت به عيسى متعلق شد، چون تو بعضى از دل، در فرزند بستى، ما روزى تو به گوشه درخت باز بستيم. سعى كن تا به تو رسد.
آنگه جبرئيل (عليه الصلوة و السلام) او را گفت: يا مريم! از اين خرما بخور و اين آب باز خور و چشم به عيسى روشن دار و چشم به او دار. اگر بينى از آدميان كسى را، بگوى كه من نذر كرده ام خداى را روزه، نذر دارم كه با هيچ كس از اِنسى سخن نگويم امروز.
كلبى گفت پسر عمش يوسف او را برگرفت و با غارى برد، چهل روز، تا ايام نفاس بگذشت. آنگه او را برگرفت و با ميان قومش برد. از اينجا او را متهم كردند به يوسف، پيش از آنكه كار او روشن شود.
در خبرست كه عيسى (عليه الصلوة و السلام) در راه با مادرش سخن گفت و او را تسلّى داد و گفت: بشارت باد تو را اى مادر كه من بنده خدايم و مسيح اويم. چون

1.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۶۴ ـ ۶۷.

2.همان، ص ۶۸ ـ ۶۹.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137979
صفحه از 592
پرینت  ارسال به