گِل بگرفتى و شكل خفاشى بكردى و به دهن باد درو دميدى. مرغى زنده شدى و بپريدى.
وَهْب مُنَبّه گفت تا مردم در او مى نگريدند، مى پريدى. چون ناپديد شدى، بيفتادى تا فرق بودى ميان آنكه مبتدا خداى آفريده باشد و آنكه به دعاى عيسى و معجزه او كرده باشد. ۱
در عهد عيسى عليه السلام مردم روزگار به علم طب مفاخرت كردندى و صنعت ايشان اين بودى و متفق بودند كه به علم طب اين دو را دوا نتوانند كردن كه دوا نپذيرد. عيسى عليه السلام گفت: شما با آنكه روزگار و عمر درين علم صرف كرده و به درمان و علاج ازين عاجزيد. من بى آنكه مباشرت اين كار كنم و يا دارو و دوا پيش آورم، به فرمان خداى و دعا و اجابت او اينها را درست كنم.
ايشان گفتند: ما نيز به روزگار و معالجه اين معنى بكنيم. گفت: جنس آن نباشد كه من مى گويم؛ به فرمان خدا مرده زنده كنم.
و در اخبار چنين آمد كه عيسى عليه السلام چهار كس را زنده كرد: يكى عازوره ۲ و آن دوست عيسى بود به بعضى دهها. بيمار شد. خواهر را بر عيسى فرستاد تا او را خبر كند از بيمارى او. بيامد و گفت: يا روح اللّه ! دوست ۳ تو عازر سخت رنجور است فلان جاى. و [از] ميان عيسى عليه السلام و آن جايگاه سه روزه را بود. عيسى عليه السلام برخاست ۴ به اصحابش و به آن جايگاه شد كه او آنجا رسيد. عازر بمرده بود ۵ . سه روز بود تا دفنش كرده بودند. او گفت: بياى تا به سر گور او برويم.
عيسى را عليه السلام به سر گور او بردند. عيسى عليه السلام دعا كرد و گفت: اى خداوند هفت آسمان و هفت زمين! تو مرا به ۶ بنى اسرائيل فرستادى تا ايشان را با دين تو خوانم و خبر دهم ايشان را كه تو بر دست من، به دعاى من، مرده زنده كنى. بار خدايا