47
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

اگر چه من [از تو] قوى ترم و بر كشتن تو قادرتر ولكن من از خداى ترسم. ۱
مجاهد گفت: تكليف در آن روزگار و آن شرع آن بود كه چون كسى قصد كشتن كسى كردى و امتناع نكردى، كار او با خداى گذاشتى. آنگه گفت: من تو را نكشم كه من مى خواهم كه تا باز گردى از من، به گناه من و گناه خودت. ۲
قابيل آن روز برفت و هر وقت مى آمد و فرصت نگاه مى داشت تا يك روز بيامد. هابيل را خفته يافت، خواست تا او را بكشد، ندانست ۳ چه بايد كردن. در اخبار آمد كه ابليس بيامد و مرغى را بگرفت و برابر او، سرش بر سنگى نهاد و به سنگى ديگر سرش بكوفت. قابيل از او بياموخت. بيامد و سنگى بزرگ برگرفت و بر سر هابيل زد و هابيل را بكشت و اول كشته اى بود كه او را بر زمين بكشتند از آدميان.
در قتلگاه او خلاف كردند. عبداللّه عباس گفت بر كوه بود بعضى ديگر گفتند: به نزديك عقبه حرى بود و اين قول محمد جرير است.
و از حضرت صادق عليه السلام روايت كردند كه به زمين بصره بود؛ آنجا كه امروز مسجد آدينه است. چون او را بكشت بر صحرا بيفكند او را و ندانست كه به او چه بايد كردن براى آنكه او اول كشته اى بود در زمين و اول مرده و برابر او بنشست. سباع زمين قصد او كردند؛ او را نبايست كه او را سباع بخورد. او را گرفت و در جوالى نهاد و بر دوش گرفت و با خود مى گردانيد يك سال تا مرغان و سباع از آن تغير بوى بر او جمع شدند انتظار آن؛ تا او بيفكند آن را تا ايشان بخورند. او در روز آمد از جمله زيانكاران كه دين خود زيان كرده بودند. ۴
چون قابيل به كار درماند، خدايتعالى دو كلاغ را بفرستاد تا با يكديگر جنگ كردند و يكى ديگر را بكشت. آنگه بيامد و به چنگال زمين بر رُفت و او را در آنجا

1.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۴۰.

2.همان، ص ۳۴۱.

3.در متن نسخه خطى: نه انست.

4.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۴۳.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
46

خويشتن انديشه كرد و گفت اگر چه من اين بره را به غايت دوست دارم و لكن ضايع نخواهد شدن. همه را رها گرفت ۱ و آن را برگرفت براى رضاى خدا و بياورد و بنهاد به قربانگاه و قابيل آن دسته گندم بد، مِن أَردَء الطعام بياورد و بر آن بنهاد. حق تعالى از آنجا كه صدق هابيل و نفاق قابيل شناخت، قربان هابيل قبول كرد و قربان قابيل رد كرد. آتش بيامد و آن بره را بسوخت و گندم قابيل رها كرد. چون قابيل آن بديد، حقد و حسد زياد كرد. ۲
و گفتند به آن برّه پاره اى كَرَه و پاره اى شير بود. خداى تعالى همه قبول كرد و از قابيل يك حبّه قبول نَه اُفتاد.
قابيل آن حقد در دل گرفت و پنهان داشت تا وقت آنكه آدم به حج خانه خداى خواست رفتن به مكه و بر هابيل مى ترسيد از قابيل. خواست تا او را به كسى سپارد. او را بر اهل آسمان عرضه كرد و بر اهل زمين و بر ساكنان كوهها، هيچ [كسى] او را نپذيرفت و گفتند كار امانت عظيم است و ما را قوت نباشد قبول كردن. قابيل را بخواند و هابيل را به زنهار خداى [به او] سپرد. او هابيل را پذيرفت از او.
چون آدم برفت، قابيل برخاست و به نزديك هابيل آمد و او بر كوهى گوسپند مى چرانيد. او را گفت: من تو را بخواهم كشتن. گفت: چرا؟ گفت: براى آنكه قربان تو قبول كردند و قربان من قبول نكردند. مرا در اين چه جرم است؟ گفت: من بر اين اغضاء نمى كنم كه خواهر من نيكو روى، تو بزنى كنى و من خواهر ذميمه تو را بزنى كنم و مردمان گويند تو از من بهترى، به هر حال تو را بكشم. هابيل گفت مرا در اين تابان نيست. خداى تعالى قربان از متقيان پذيرد.

اگر تو كه قابيلى دست به كشتن من دراز كنى، من دست به كشتن تو دراز نكنم و

1.كرد خ ل. روض الجنان، ج ۱، ص ۳۳۹.

2.همان.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137934
صفحه از 592
پرینت  ارسال به