471
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

بوزنه كرد.
سُدّى گفت: چون عيسى عليه السلام به طلب ايشان آمد، همه را در خانه جمع كرده بودند. عيسى را گفتند: ايشان حاضر نه اند. گفت: پس در آن خانه آوازى مى آيد. گفتند: خوكان اند. گفت: چنين شوند. در بگشادند همه خوك شده بودند. اين خبر در بنى اسرائيل فاش شد. قصد آن كردند كه او را بكشند، مادرش برگرفت و به مصر برد.
قَتاده گفت اين در وقتى بود كه مائده از آسمان بر ايشان فرود مى آمد و خداى تعالى ايشان را نهى كرده بود از آنكه ذخيره كنند. ايشان عصيان كردند و ذخيره نهادند.
عيسى عليه السلام ايشان را گفتى: نه گفته ام شما را كه خيانت مكنيد ۱ و از اين خوان ۲ بيش از آنكه بخورى، ۳ چيزى برمى گيريد و ذخيره مكنيد. ايشان گفتندى: ما نكرديم. عيسى عليه السلام گفتى: من بگويم ۴ كه كسى از شما چه خورده و چه ذخيره نهاده. ۵
من از خداى به شما آيتى آورده ام و حجتى و معجزه اى. از خدا بترسيد و طاعت من داريد. خداى (عزّوجلّ) خداى من است و خداى شما. خداى را پرستيد. ۶
* * *

سدى گفت: سبب آن بود كه جهودان بنى اسرائيل به حجّت با عيسى برنيامدند و قصد كشتن او كردند. او بگريخت و به ديهى آمد و مريم مادرش با او بود. در سراى مردى فرود آمدند كه زنى داشت. روزى اين مرد در سراى آمد دلتنگ، و با زن چيزى بگفت و زن نيز دلتنگ شد. مريم گفت: اين شوهر تو چرا دلتنگ است و با تو چه گفت كه تو دلتنگ شدى. گفت: آفتى و بلايى كه با تو گفتن سود ندارد. مريم عليهاالسلام

1.مكنى.

2.خان.

3.بيش آنكه بخوردى، برمگيرى.

4.نگويم.

5.روض الجنان، ج ۴، ص ۳۳۱ ـ ۳۳۶.

6.همان، ص ۳۳۷.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
470

سال. آنگه گفت: مُتْ بِاِذْنِ اللّه ؛ به فرمان خداى بيفتاد ۱ و بمرد.
كلبى ۲ گفت: عيسى عليه السلام خداى را به يا حَىُّ يا قَيُّوم خواندى، چون احياى موتى كردى.
چون عيسى عليه السلام اِبراى اَكْمَه و اَبْرص كرد و احياى موتى، گفتند: اين ۳ سحر است كه تو مى كنى. ما از اين جنس معجز نخواهيم. ما را خبر ده كه ما در خانها چه خوريم و چه ذخيره نهيم؟ گفت: روا باشد. آنگه يك يك را مى گفت كه شما ۴ فلان طعام خوردى و چندين مقدار خوردى و چندين ذخيره نهادى.
چهل مرد بيامدند و مواطات كردند و هر يكى طعامهاى مختلف بياوردند، به خانها بردند و مقدارى موزون معين بخوردند و مقدارى موزون بنهادند در مواضع متفرق. آنگه بيامدند و گفتند: ما را خبر ده ۵ تا ما چه خورديم و چند خورديم و چند نهاديم؟ جبرئيل او را خبر مى داد، او ۶ يك يك ايشان را مى گفت.
در خبر است كه در ايام صِبى با او چون كودكان بازى كردندى و ايشان را گفتى مادر و پدر شما به خانه فلان فلان چيز خوردند و از آن بهرى شما را نصيب بنهادند ۷ و بهرى ننهادند، ايشان بيامدندى و مادر و پدر را كه شما فلان طعام خورديد، نصيب ما نهاديد. بياريد و از فلان طعام چرا ما را نصيب ننهاديد؟ ايشان گفتندى: شما چه دانيد؟ گفتندى: ما را عيسى مريم گفت. ايشان گفتندى اين كودك جادوست؛ كودكان بر او رها نبايد كردن كه تباه شوند.
چون عيسى عليه السلام ايشان را طلب كردى، ايشان را در خانها پنهان كردندى، عيسى عليه السلام گفتى ايشان در فلان خانه اند. گفتندى آن خوكان اند. او گفتى: همچنين خواهند شدن آنان بودند كه به مائده كافر شدند و خداى تعالى ايشان را با خوك و

1.بيوفتاد.

2.كيستى.

3.اين سخن سحر است.

4.تو را.

5.ما را خبر ده چه خورديم.

6.و يك يك ايشان را.

7.نهادند.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137958
صفحه از 592
پرینت  ارسال به