473
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

آنگه كس فرستاد و عيسى را بخواند و گفت: تو را لابد ۱ دعا بايد كردن تا خداى آن پسر مرا زنده كند. گفت: من اين بكنم و لكن اينجا فتنه ۲ و شرّى باشد. پادشاه گفت: باك ندارم. اندى كه او باشد و من او را بينم. عيسى عليه السلام گفت: به شرط آنكه من اين دعا بكنم و بروم و مادر با من بيايد و ما را منع نكند كسى. گفت: روا باشد بر اين عهد كردن.
عيسى عليه السلام دعا كرد و خداى تعالى پسر او زنده كرد و عيسى و مريم از آنجا بيامدند. مردم آن ۳ شهر چون بديدند كه پسر او زنده شد، خروج كردند بر پادشاه و سلاح ها برگرفتند و گفتند: ما را اميد آن بود كه چون او بميرد ما از اين جور برهيم كه او را فرزند و عقب نبود؛ اكنون پسر باز آمد تا با ما همان كند كه پدر، ۴ و قتلى و فتنه اى عظيم پيدا آمد آنجا.
و عيسى عليه السلام بيامد. چون به كنار دريا رسيد، حواريان جماعتى بودند، صيادانِ ماهى بر كنار دريا ماهى مى گرفتند. ايشان را گفت ۵ : شما چه مردمانيد؟ ۶ گفتند: ما صيد ماهى كنيم. گفت: صيد ماهى چه خواهيد ۷ كردن؟ بياييد تا صيد بهشت و رضاى خدا كنى. گفتند: چگونه؟ گفت: من پيغامبر خدايم و ايشان را دعوت كرد و معجزه نمود و ايشان ايمان آورند. ايشان را گفت: خداى مرا خود ياراست. كيست كه رغبت كند كه با خداى يار شود در يارى من؟
گفتند: حواريان. مفسران خلاف كردند در آنكه حواريان كه بودند و چرا ايشان را حوارى خواندند. سُدّى گفت: ملاحان و صيادانِ دريا بودند؛ چنان كه شرح داديم و اين روايت سعيد جُبَير است از عبداللّه عباس گفت: براى آن حوارى خواندند ايشان را، براى آنكه سفيد جامه بودند.

1.در نسخه ح «لابد» نيامده.

2.شرّى و فتنه.

3.مردم شهر.

4.پدر كرد.

5.مى گفت.

6.مردمانى.

7.چو خواهى كرد.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
472

گفت: با من بگو كه باشد كه به نزديك من فرجى بود آن را. گفت: چگونه؟ گفت: پسر من مستجاب الدعوت ۱ است. خداى را دعا كند تا خداى كفايت كند.
گفت: بدان كه اين پادشاه ولايت ما هر يك چند مئونت خود و لشكر بر [كسى ]مى افكند و به خانه او فرود آيد ۲ . با جمله لشكر و آن كس را مستأصل كند. اكنون كس فرستاده است كه من و لشكر اينجا مى آييم و ما طاقت آن نداريم. مريم عليهاالسلامگفت: من پسرم را بگويم تا دعا كند، تا خداى تعالى كفايت كند.
چون عيسى درآمد، مريم او را بگفت. عيسى گفت: من اين دعا نكنم و ليكن اينجا شرّى و فتنه اى پديد آيد. مريم گفت: اين ببايد كردن كه اين مرد و اين زن را بر ما حق است. مرد گفت: به هر حال ببايد كردن.
عيسى عليه السلام گفت: تو چندان كه توانى آب بيار و در اين ديگها و خمها كن تا دعا كنم تا خداى تعالى همه به انواع مطبوخات كند و آن آبها كه در خمهاست با خمر كند و اين بر قول آن كس باشد ۳ كه گويد ۴ خمر اول حلال بوده است.
عيسى دعا كرد و خداى اجابت كرد و پادشاه حاضر آمد. طعامى خورد كه از آن لذيذتر و خوش تر هرگز نخورده بود. چون خمر پيش آوردند، خمرى بود كه مثل آن نديده بودند ۵ . آن مرد را گفت: اين طعامها و اين شراب از كجا آورديد؟ گفت: مرا بود. گفت دروغ مى گوييد. چندان كه تعلل كرد فايده نبود تا گفت كه زنى به سراى من فرود آمده است. پسرى دارد و دعا كرد تا خداى تعالى آب با اين طعام و شراب كرد و پادشاه را پسرى بمرده بود. او را وليعهد خواست كردن. با ۶ خود گفت كه آن كس كه دعاى او در تحويل آب با طعام و شراب مستجاب بود، همانا در احياى موتى هم چنين باشد.

1.مجاب الدعوة.

2.آيند.

3.بود.

4.گويند.

5.با خويشتن.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137956
صفحه از 592
پرینت  ارسال به