475
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

در خبر است كه حواريان عيسى دوازده مرد بودند. در سياحتِ عيسى با عيسى مى گرديد در سَهْل و جَبَل و بَرّ و بَحر. چون گرسنه شدندى، گفتندى: يا روح اللّه ! ما گرسنه ايم. عيسى عليه السلام دست در زمين زدى ۱ ؛ اگر سَهْل بودى و اگر جَبل، نان بيرون آوردى، به عدد هر مردى دو نان. چون تشنه شدندى، گفتندى: يا روح اللّه ! ما تشنه شديم. او دست به زمين يا كوه زدى و آب بيرون آوردى. آب باز خوردندى.
روزى گفتندى: يا رسول اللّه ! بهتر از ما در جهان كيست؟ چون گرسنه شويم، تو ما را طعام دهى و چون تشنه شويم، تو ما را آب دهى و در صحبت [و] خدمت تو با تو مى گرديم و عجايب مى بينيم. عيسى عليه السلام گفت: از شما بهتر آن باشد كه از كسب دست خود خورد. ايشان بيامدند، اختيار گازرى كردند و جامه مردمان مى شستند و مزد[ى كه] بر آن مى ستدند، قناعت مى كردند.
... ابن عون گفت پادشاهى از جمله پادشاهان طعامى ساخت و مردمان صالح را جمع كردند و عيسى عليه السلام در آن ميان بود. پادشاه به عيسى مى نگريد. او از كاسه خود به عادت طعام مى خورد و هيچ كم نمى شد او را. گفت: تو چه مردى؟ گفت: من عيسى مريمم عليهاالسلام، پيغامبر خدا؛ و او را دعوت كرد و ايمان آورد و خواصّ مَلِك به او ايمان آوردند و مَلِك رها كردند و در قفاى او ايستادند. حواريان ايشان بودند. ۲
* * *

عبداللّه عباس گفت كه پادشاه بنى اسرائيل خواست تا عيسى را بكشد. اعوان و شرطه خود را به طلب ۳ او فرستادند او را در راهى بديدند. قصد گرفتن او كردند. بگريخت در كوى [كوهى] شد و در آن كوى [كوه] در سوراخى شد. از پى او برفتند. يكى را كه از ايشان خبيث تر بود، گفتند: تو در رو و او را بيرون آور. او در آنجا رفت، كس را نديد. چون بيرون آمد، خداى تعالى شَبَه عيسى بر او افكند. او را بگرفتند. او

1.در زمين زد.

2.روض الجنان، ج ۴، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۴.

3.بفرستاد به طلب او.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
474

عطا گفت: مادر او را به دكان گازران و رنگريزان داد تا پيشه بياموزد و او به دكان رئيس صباغان بود و جامه بسيار در دكان او ۱ جمع شده بود. عيسى او را گفت: مرا روزى چند بدهى؟ كارى هست، آنجا خواهم ۲ رفتن و اين جامها را علامت بركرده ام. ۳ هر يكى را ۴ به رنگى مى بايد كه بر آن رنگ علامت دارد و او برفت.

عيسى عليه السلام جمله ۵ در خم نيل نهاد و رها كرد و گفت: اللهم ۶ اخرجها على ما اريد. چون مرد باز آمد گفت: چه كردى؟ گفت: جامها همه در آن خم است. استاد گفت: جامهاى ۷ مردمان تباه كردى. آن هر يكى لونى ۸ مى بايد كرد و بانگ و فرياد كرد. مردم جمع شدند.
عيسى عليه السلام گفت: يا استاد! ۹ اين چه بانگ و فرياد است؟ بيا بر كنار اين ۱۰ خم بايست و بگوى هر كدام جامه چه لون مى بايد ۱۱ . از تو گفتن و از من برآوردن. ۱۲ آنگه استاد مى گفت: جامه فلان، فلان رنگ مى بايد. او به آن رنگ مى برآورد: يكى سرخ و يكى زرد و يكى لعل و يكى سبز و يكى كبود. مردمِ آن بازار از آن متعجب ۱۳ شدند و دانستند كه آن فعل ۱۴ خداست و هيچ قادر به قدرت آن نداند كردن ۱۵ و عيسى عليه السلامايشان را دعوت كرد. ايشان ايمان آوردند. حواريان ايشان اند. دكانها و كارها خود رها كردند و در قفاى عيسى ايستادند و با او مى رفتند ۱۶ و آيات و عجايب مى ديدند.

1.ايشان.

2.خواهم رفت.

3.بكرده ام.

4.هر يكى برنگى.

5.جمله جامه در خنب.

6.در متن نسخه «اللهم» نيامده؛ ولى در نسخه «ح» ديده شد.

7.جامه مردمان.

8.هر يكى بلونى ديگر مى بايد.

9.اى استاد.

10.بيا و در كنار....

11.دارد.

12.به در آوردن.

13.زان شگفت ماندند.

14.از فعل.

15.نتواند كرد.

16.مى بودند.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137945
صفحه از 592
پرینت  ارسال به