دراز كرد و بسيارى بگريست. آنگه به نام خداى، دست فراز كرد و دستار بر روى خوان برگرفت و گفت: بِسمِ اللّه خَيرِ الرّازقين. بر آنجا ماهى اى بود، بريان كرده، بر او فَلس نبود و در او شوك نبود، روغن از او مى چكيد. به نزديك سرش نمك نهاده بود و پيرامنش انواع تره بود، جز گندنا و بر آنجا پنج نان بود. بر يكى زيتون، بر يكى انگبين و بر يكى گاو روغن و [بر يكى پنير و] بر يكى قديد. شمعون گفت: يا روح اللّه ! اين از طعام دنياست يا از طعام بهشت؟ گفت: نه از طعام دنياست و نه از طعام آخرت و لكن طعامى است كه خداى تعالى در هوا مُختَرَع بيافريد. گفتند: بخوريد به نام خدا. گفتند: يا رُوحَ اللّه ! اگر ما را در اين آيه، آيتى ديگر باز نمايى.
عيسى عليه السلام دعا كرد. خداى تعالى آن ماهى زنده كرد و به جنبش آمد و فَلْس و خار ازو پديد آمد. ايشان بترسيدند. عيسى عليه السلام گفت: عجب از كار شما، چيزى بخواهيد، چون بدهند شما را، كاره شويد آن را. گفتند: يا رسول اللّه ! دعا كن تا با حال اول شود. دعا كرد. ماهى همچنان بريان شد. گفتند: يا روح اللّه ! اول تو بخور. گفت: معاذ اللّه ، من نخورم آن را؛ آن كس خورد كه خواست. ايشان بترسيدند و نيارستن خوردن.
عيسى عليه السلام بيماران را و خداوندان آفات و عاهات را بخواند تا از آن بخوردند و شفا يافتند. هيچ نابينا نخورد، الاّ بينا شد و هيچ مُقْعَد نخورد، الاّ كه برفتن آمد و هيچ درويش نخورد، الاّ توانگر شد. مردمان چون چنان ديدند، ازدحام كردند بر او. عيسى عليه السلام نوبت نهاد ميان ايشان. چهل روز بامداد فرود آمدى وقت چاشت تا آن گاه كه سايه بگرديدى از پسِ نمازِ پيشين نهاده بودى و گروه گروه به مناوبه مى آمدند و از او مى خوردندى. آنگه به آسمان شدى و ايشان درو مى نگريدندى تا از چشم ايشان ناپديد شدى و گفتند: عجب فرود آمدى، روزى آمدى و روزى نه. چون ناقه صالح كه روزى شير دادى و روزى نه. خداى تعالى گفت: من اين خوان براى درويشان فرستادم؛ توانگران را در آن نصيب نيست از آنچه شك و نفاق ايشان شناخت. عندِ آن اظهار كفر كردند و گفتند: اين چه محال باشد، كس ديد خوانى كه