دعوت كرد به توحيد بر جانبى از سرش بزدند برفت و غايب شد و باز آمد و دعوت كرد. بر جايى ديگر بزدند او را. و در ميان شما مانند او يكى هست خود را خواست.
ما او را تمكين كرديم در زمين. از هر چيز او را سببى و وسيلتى داديم هر چه او به آن محتاج بود و گفتند هر چه مُلُوك را به كار آيد از ساز و آلت و سلاح و لشكر و سبب هر آن چيز باشد كه به او به چيزى رسند تا پاره اى رسن را كه در سر رسن بندند تا به آب رسد، آن را سبب خوانند.
اقطار زمين او را مسخر كرديم؛ چنان كه باد سليمان را.
تا آنجا رسيد كه آفتاب فرو مى شد، يافت آفتاب را كه در چشمه گرم فرو مى شد. ۱
نزديك آن قومى را يافت. ما گفتيم: اى ذو القرنين! با اينان دو كار بكن به حَسَب استحقاق. اگر ايمان نيارند، ايشان را عذاب كنى و بكشى و اگر ايمان آرند، در ايشان طريقه نيكو و سيرتى نيكو گيرى و ايشان را اكرام كنى.
ذو القرنين گفت: اما آن كس كه كافر باشد و ظلم كند، او را عذاب كنيم. آنگه او را با خداى برند و خداى او را در دوزخ كند، عذاب كند عذابى منكر؛ و اما آنكه ايمان آرد او را، اجر و مكافات نيكوتر باشد. او را جزاء بهشت باشد و با او سخن نيكو و آواز نرم و كلام به وفق گوييم. آنگه متابعت منازل و طريق كرد؛ يعنى ساز رفتن تا آنجا رسيد كه آفتاب مى برآيد. آفتاب را يافت كه برمى آمد بر قومى كه ميان ايشان و آفتاب حجابى و پوششى نبود.
قتاده گفت براى آن چنان بود كه ايشان بر زمينى بودند كه بر آن بنا نه به استادى و ايشان را مسكن در سردابها بود كه در [زير] زمين كرده بودند. چون آفتاب برخاستى، آمدندى و به آن سرايها فرو شدندى تا آفتاب بگرديدى [از ايشان]. آنگه بيرون آمدندى و طلب معاش كردندى.