485
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

دعوت كرد به توحيد بر جانبى از سرش بزدند برفت و غايب شد و باز آمد و دعوت كرد. بر جايى ديگر بزدند او را. و در ميان شما مانند او يكى هست خود را خواست.
ما او را تمكين كرديم در زمين. از هر چيز او را سببى و وسيلتى داديم هر چه او به آن محتاج بود و گفتند هر چه مُلُوك را به كار آيد از ساز و آلت و سلاح و لشكر و سبب هر آن چيز باشد كه به او به چيزى رسند تا پاره اى رسن را كه در سر رسن بندند تا به آب رسد، آن را سبب خوانند.
اقطار زمين او را مسخر كرديم؛ چنان كه باد سليمان را.
تا آنجا رسيد كه آفتاب فرو مى شد، يافت آفتاب را كه در چشمه گرم فرو مى شد. ۱
نزديك آن قومى را يافت. ما گفتيم: اى ذو القرنين! با اينان دو كار بكن به حَسَب استحقاق. اگر ايمان نيارند، ايشان را عذاب كنى و بكشى و اگر ايمان آرند، در ايشان طريقه نيكو و سيرتى نيكو گيرى و ايشان را اكرام كنى.
ذو القرنين گفت: اما آن كس كه كافر باشد و ظلم كند، او را عذاب كنيم. آنگه او را با خداى برند و خداى او را در دوزخ كند، عذاب كند عذابى منكر؛ و اما آنكه ايمان آرد او را، اجر و مكافات نيكوتر باشد. او را جزاء بهشت باشد و با او سخن نيكو و آواز نرم و كلام به وفق گوييم. آنگه متابعت منازل و طريق كرد؛ يعنى ساز رفتن تا آنجا رسيد كه آفتاب مى برآيد. آفتاب را يافت كه برمى آمد بر قومى كه ميان ايشان و آفتاب حجابى و پوششى نبود.
قتاده گفت براى آن چنان بود كه ايشان بر زمينى بودند كه بر آن بنا نه به استادى و ايشان را مسكن در سردابها بود كه در [زير] زمين كرده بودند. چون آفتاب برخاستى، آمدندى و به آن سرايها فرو شدندى تا آفتاب بگرديدى [از ايشان]. آنگه بيرون آمدندى و طلب معاش كردندى.

1.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۲۵ ـ ۲۷.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
484

ذو القرنين

حق تعالى گفت: «مى پرسند تو را از ذو القرنين؛ بگوى اى محمد كه من بر شما خوانم از او ذكرى».
خلاف كردند در آنكه او پيغمبر بود يا نه. بعضى گفتند پيغمبر بود، بعضى گفتند پادشاهى بود صالح عاقل.
مجاهد گفت چهار كس بر زمين ملك شدند: دو مؤمن و دو كافر. اما دو مؤمن، سليمان بود و ذو القرنين؛ و اما دو كافر، بُخت نَصّر بود و نمرود.
خلاف كردند در آنكه او را چرا ذو القرنين خواندند. بعضى گفتند براى آنكه پادشاه روم و پارس بود، و گفتند براى آنكه بر سرش مانند دو سرو بود. و بعضى گفتند براى آنكه بر سر او دو گيسو بود و گيسو را به تازى قَرْن خوانند. و گفتند براى آنكه او در خواب ديد كه سروهاى آفتاب به دست گرفته است. تأويل بر آن كردند كه او بر مشرق و مغرب پادشاه شود و گفتند براى آنكه كريم الطرفين بود من قِبَل الاَب وَالاُمّ، و گفتند براى آنكه در عهد او دو قرن مردم بگذشتند و او زنده بود و گفتند بر آنكه او چون كارزار كردى، به دست و ركاب كردى. و گفتند او را علم ظاهر و باطن دادند. و گفتند براى آنكه در نور و ظلمت رفت.
و پسر كوّا از اميرالمؤمنين على عليه السلام پرسيد در مسائل كه ذو القرنين پادشاه بود يا پيغمبر؟ گفت: بنده صالح بود خداى را. خداى را دوست داشت و خدا او را دوست داشت و نصيحت كرد براى خدا، خدا او را نصيحت كرد. گفت: خبر ده مرا از قَرْنها[ى] او؛ از زر بود يا از سيم؟ گفت: نه از زر بود و نه از سيم و ليكن او قوم را

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135744
صفحه از 592
پرینت  ارسال به