پس پيرو شد سببى را تا چون رسيد ميان دو سدّ، يافت از پَسِ آن دو سد گروهى را، نزديك نبود بفهمند گفتارى را. گفتند: اى ذو القرنين! به تحقيق يأجوج و مأجوج در زمين فساد مى كنند و تباهى. گفتند اصل يأجوج و مأجوج، من اجيج النار؛ از درفش آتش؛ يعنى به كثرت و اضطراب، چون درفش آتش اند.
وَهْب مُنَبّه گفت و مقاتل سليمان، ايشان از فرزندان آدم اند؛ براى آنكه ايشان فرزندان آدم اند، نه از حواء و سبب آن بود كه آدم را وقتى احتلام افتاد، آب از او جدا جدا شد. او از خواب درآمد و متأسف شد بر فوت و ضياع آب. خداى تعالى از آن آب يأجوج و مأجوج را بيافريد و آن نطفه بود با خاك آميخته. ايشان متصل اند به ما از جهت پدر، دونِ مادر مُفْسِدونَ فى الارض. سَعيد جُبَير گفت فساد ايشان در زمين آن بود كه مردمخوار بودند. كَلْبى گفت در وقت ربيع از زمين خود بيامدندى. هر سبز كه يافتندى، بخوردندى و هر چه خشك بودى، برداشتندى و با زمين خود بردندى و گفتند معنى آن است كه چون بيايند، در زمين فساد كنند.
اعمش روايت كند از شقيق بن عبداللّه كه او گفت من از رسول عليه السلام پرسيدم حديث يأجوج و مأجوج. گفت: يأجوج امتى اند و مأجوج امتى. هر امتى از ايشان چهارصد هزار است. هيچ كس از ايشان بنميرد تا از صُلب خود هزار فرزند نرينه بيند كه سلاح بردارند و كارزار كنند. گفتند: يا رسول اللّه ! وصف ايشان ما را بگو. گفت: ايشان سه گروه اند: صنفى از ايشان به بالاى درخت صنوبرند و آن را به تازى اَرْز خوانند. گفتند: يا رسول اللّه ! اَرْز چيست؟ گفت: درختى باشد در شام كه بالاى آن صد و بيست گز در هوا. و صنفى ديگر را طول و عرض يكى است، صد و بيست گز طول و صد و بيست گز عرض. و صنفى از ايشان بزرگ گوش اند؛ چنان كه يك گوش ايشان لحاف باشد و يك گوش دواج و به هيچ چيز گذر نكنند از پيل و خوك و حيوان، الاّ كه بخورند آن را و هر كه از ايشان بميرد، بخورند او را. مقدمه ايشان به شام آيد و ساقه ايشان به خراسان، جويهاى مشرق باز خورند و درياى طبرستان.