489
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

خداى تعالى گفت: من تو را چندان قوت و طاقت دهم كه به اين كار قيام كنى، و شرح صدر[ت] كنم، و دلت روشن كنم، و سمعت تيز كنم، و بصرت قوى كنم، و زبانت روان كنم، و بازويت قوى كنم، و دلت را ثبات دهم، و بر جاى بدارم تا هيچ نترسى و تو را نصرت كنم تا هيچ تو را غلبه نكند، و راهت گشاده كنم تا سطوت كنى؛ چنان كه خواهى، و هيبت تو در دلها فكنم، و نور و ظلمت را مسخّر تو كنم تا دو لشكر باشند از لشكرهاى تو. نور از پيش تو، تو را هادى و راهنماينده باشد، و ظلمت از پَس و پشت تو را حصارى باشد.
چون خداى تعالى اين بگفت، او گفت سميع و مطيعم فرمان تو را. آنگه قصد مغرب زمين كرد به آن امت كه ايشان را ناسك گويند. چون آنجا رسيد، جمعى ديد كه عدد ايشان جز خداى نشناخت، با زبانهاى مختلف و اهواء متفرق. چون چنان ديد، ظلمت بر ايشان گماشت تا گِرد ايشان درآمد سه بار، مانند سه سراپرده تا ايشان را با يك جاى جمع كرد. آنگه نور را ره داد در ميان ايشان و او بيامد و ايشان را با خداى دعوت كرد. قومى ايمان آوردند و بيشتر بر كفر مُقام كردند. او مؤمنان را با لشكر خود آورد و ظلمت بر كافران گماشت تا به اينان محيط شد در جايها و خانهاى ايشان اسير شدند و مُتحيّر فرو ماندند و ره به هيچ چيز نبردند از طعام و شراب. به زنهار آمدند و ايمان آوردند و به دعوت او درآمدند و جمله زمينِ مغرب او را مُسخَّر شد.
او از مغرب روى با پس نهاد با لشكر عظيم و به جانب راست زمين رفت و نور، قائد لشكر او بود و ظلمت سايق و نگاهدارنده از پس پشت ايشان و روى به آن قوم نهاد كه ايشان را هاويل گويند تا به كنار جويهاى بزرگ و دريا رسيد. حق تعالى او را الهام داد تا الواح بسيار بساخت و با هم زد و از آن كشتى ساخت، به مقدار حاجت. چون دريا بگذاشت، بفرمود تا از هم بگشادند و هر يكى از آن لوحى برگرفتند بر ايشان آسان بود. ديگر باره چون به جوى و دريا رسيدند، با هم نشاندند و كشتيها


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
488

وَهْب مُنَبّه گفت ذو القرنين مردى بود از روم، پسر عجوزى و او را فرزند همو بود و نام او اسكندر روس [رومى] بود. چون به بلوغ رسيد، بنده صالح بود. خداى تعالى او را گفت: اى ذو القرنين! من تو را به امتان زمين خواهم فرستاد و ايشان امتانى اند با زبانهاى مختلف و اين جمله اهل زمين اند دو امت اند كه عرض زمين در ميان ايشان است و امتانى هستند در ميان زمين كه جن و انس از جمله ايشان اند و نيز يأجوج از آن جمله اند.
اما آن دو امت، كه طول زمين ميان ايشان است، يك امت به نزديك مغرب اند. ايشان را ناسك گويند و گروهى به مشرق اند، ايشان را منسك گويند و اما آن دو گروه، كه عرض زمين ميان ايشان است، امتى اند بر جانب راست از زمين؛ ايشان را هاويل گويند و امتى اند در جانب چپِ از زمين؛ ايشان را تاويل گويند.
ذو القرنين گفت: بار خدايا! اين كار عظيم است كه مرا مى فرمايى و كس قدر اين كار نداند جز تو. بار خدايا! من به كدام قوّت مقاسات اينان كنيم؟ و به كدام جمع مكاثره كنم با ايشان؟ و به كدام حيلت تدبير ايشان كنم؟ و به كدام صبر ممارست كنم با ايشان؟ و به كدام زبان سخن گويم با ايشان؟ و لغات ايشان چگونه دانم؟ و به كدام سمع اقوال ايشان را بشنوم؟ و به كدام چشم بينم ايشان را؟ و به كدام حجت با ايشان خصومت كنم؟ و به كدام عقل احوال ايشان بدانم؟ و به كدام حكمت تدبير كار ايشان كنم؟ و به كدام عقل [عدل] ميان ايشان حكم كنم؟ و به كدام صبر با ايشان به سر برم؟ و به كدام معرفت ميان ايشان فصل كنم؟ و به كدام علم احوال ايشان بدانم؟ و به كدام دست بر ايشان حمله كنم؟ و به كدام پاى، راه بر ايشان برم [سپرم ]و به كدام لشگر با ايشان كارزار كنم؟ و به كدام رفق با ايشان بسازم؟ و به نزديك من بار خدايا اين است و من از ساز و آلتِ اين كار چيزى ندارم و اين قوت و طاقت ندارم و تو خداوند رحيم و كريمى، تكليف ما لا يُطاق نكنى و بر هر نفسى كمتر از آن بر نهى كه قوّت آن باشد!

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137018
صفحه از 592
پرینت  ارسال به