خداى تعالى گفت: من تو را چندان قوت و طاقت دهم كه به اين كار قيام كنى، و شرح صدر[ت] كنم، و دلت روشن كنم، و سمعت تيز كنم، و بصرت قوى كنم، و زبانت روان كنم، و بازويت قوى كنم، و دلت را ثبات دهم، و بر جاى بدارم تا هيچ نترسى و تو را نصرت كنم تا هيچ تو را غلبه نكند، و راهت گشاده كنم تا سطوت كنى؛ چنان كه خواهى، و هيبت تو در دلها فكنم، و نور و ظلمت را مسخّر تو كنم تا دو لشكر باشند از لشكرهاى تو. نور از پيش تو، تو را هادى و راهنماينده باشد، و ظلمت از پَس و پشت تو را حصارى باشد.
چون خداى تعالى اين بگفت، او گفت سميع و مطيعم فرمان تو را. آنگه قصد مغرب زمين كرد به آن امت كه ايشان را ناسك گويند. چون آنجا رسيد، جمعى ديد كه عدد ايشان جز خداى نشناخت، با زبانهاى مختلف و اهواء متفرق. چون چنان ديد، ظلمت بر ايشان گماشت تا گِرد ايشان درآمد سه بار، مانند سه سراپرده تا ايشان را با يك جاى جمع كرد. آنگه نور را ره داد در ميان ايشان و او بيامد و ايشان را با خداى دعوت كرد. قومى ايمان آوردند و بيشتر بر كفر مُقام كردند. او مؤمنان را با لشكر خود آورد و ظلمت بر كافران گماشت تا به اينان محيط شد در جايها و خانهاى ايشان اسير شدند و مُتحيّر فرو ماندند و ره به هيچ چيز نبردند از طعام و شراب. به زنهار آمدند و ايمان آوردند و به دعوت او درآمدند و جمله زمينِ مغرب او را مُسخَّر شد.
او از مغرب روى با پس نهاد با لشكر عظيم و به جانب راست زمين رفت و نور، قائد لشكر او بود و ظلمت سايق و نگاهدارنده از پس پشت ايشان و روى به آن قوم نهاد كه ايشان را هاويل گويند تا به كنار جويهاى بزرگ و دريا رسيد. حق تعالى او را الهام داد تا الواح بسيار بساخت و با هم زد و از آن كشتى ساخت، به مقدار حاجت. چون دريا بگذاشت، بفرمود تا از هم بگشادند و هر يكى از آن لوحى برگرفتند بر ايشان آسان بود. ديگر باره چون به جوى و دريا رسيدند، با هم نشاندند و كشتيها