49
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

بخواند در او سجع ديد و گفت: همانا اين نثر را نظم توان كردن. آن را نظم كرد و بيت ها (سر مرثيه بخواند درو سجع ديد و گفت همانا اين نظم را نثر توان كرد. آن را نظم كرد و بيت) ۱ اين است.

تَغَيَّرتِ البلاد و من عليهافَوَجَهُ الارض مُغْبِرٌ قبيحٌ
و حوا عليهاالسلام در مرثيه هابيل گفت:

دَعِ الشَّكوى فقد هَلَكا جَميعاًبِهلكٍ ليس بالثَّمنِ الربيح
... الخ
ابليس (عليه اللعنه) ايشان را جواب داد و ايشان را در شب بر سبيل شماتت به اين بيتها گفت:

تَنَحَّ عَن البِلاد و ساكِنيهافَبى فى الخُلد ضاقَ بِكَ الفَسيح
... الخ
راوى خبر گويد سالم بن الجعد كه هابيل را بكشتند. آدم عليه السلام بر مصيبت او صد سال دلتنگ بود و لب او به خنده بگشاد. ۲ چون سالش به صد و سى رسيد پس آن بود كه هابيل را بكشتند به پنج سال، حوا شيث را بزاد و تفسير آن به لغت ايشان هبة اللّه بود و خداى تعالى او را علم ساعات شب و روز معلوم كرد و عبادتى كه در آن اوقات بايد كردن و بر او پنجاه صحيفه فرو فرستاد و او را به وصى آدم كرد و به ولى عهد او. ۳
و قابيل را گفت: برورانده و ترسيده اى؛ چنان كه از كس ايمن نباشى. او را دست خواهر گرفت اقليما و برفت و به عدن شد از زمين يمن. ابليس به او آمد و او را وسوسه كرد و گفت: ندانى كه آتش قربان برادرت براى آن خورد كه او

1.مطلب داخل پرانتز، در ضمن مطلب ذكر شد و در تفسير نيست. روض الجنان، ج ۶، ص ۳۴۶.

2.خ ل: نگشاد. روض الجنان، ج ۶، ص ۳۴۷.

3.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۴۵.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
48

نهاد و خاك با سر او كرد. او از كلاغ آن بديد، همچنان دفن كرد برادر را.
در روز آمد پشيمانان. و پشيمانى او نه بر قتل برادر بود؛ چه اگر بر قتل او بودى توبه بودى.
در آن چند قول گفتند: بعضى گفتند: پشيمان بر حملش بود تا چرا او را در خاك بكرد و بعضى گفتند بر فوت برادر پشيمان بود نه بر ارتكاب گناه. و ابوعلى گفت: پشيمان بود ولكن نه بر وجهى كه توبه باشد. ۱
ضحاك گفت: از عبداللّه عباس كه چون قابيل هابيل را بكشت درختانى كه در مكه بود تيه بر آورد و ميوه ها ترش شد و آب تلخ شد. آدم چون آن بديد، گفت: در زمين حادثه افتاده است چون با زمين هند آمد، قابيل هابيل را كشته بود. آدم عليه السلام بر آن دلتنگ شد و در مرثيه هابيل اين بيت ها را انشا كرد و اول كس بود كه در زمين شعر گفت:

تَغَيَّرَتِ البِلادُ و مَن عليهافَوَجه الارض مُغبِرٌ قبيحٌ
تَغَيَّرَ كُلُّ ذى لونٍ و طَعمٍو قَلَّ بَشاشَةُ الوجه الصَّبيحُ
ميمون بن مهران گفت: از عبداللّه بن عباس كه آدم عليه السلام شعر نگفت و هر كه بر آدم اين حواله كند دروغ بر آدم نهاده باشد و پيغمبر ما صلى الله عليه و آله و جمله پيغمبران منهى بوده اند از شعر گفتن. قال اللّه و تعالى: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ»۲ ولكن چون قابيل هابيل را بكشت، آدم عليه السلاماو را مرثيه كرد به زبان سريانى و آدم به آن زبان سخن گفتى و چون وصيت به شيث كرد آن مرثيه شيث را بياموخت و او را وصيت كرد كه اين مرثيه فرزندانت را بياموز تا مى خوانند و متعظ مى شوند به او. شيث فرزندان آدم را باز آموخت و همچنين سلفاً الى خلف وصيت مى كردند و مى آموختند تا به يَعْرُبُ بن قَحْطان رسيد و او به زبانى سريانى و تازى حديث كردى. اين مرثيه را

1.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۴۴.

2.يس (۳۶): آيه ۶۹.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137664
صفحه از 592
پرینت  ارسال به