495
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

داستان اصحاب كهف و اصحاب الرقيم ۱

گفت: «اى محمد! تو پندارى كه قصه اصحاب الكهف و اصحاب الرقيم از آيات و عجايب ما عجب است؛ يعنى در جنب عجايبى كه در آيات و دلالات ماست، از كمال قادرى ما بس عجب نيست؛ چه آنچه من آفريده ام از آسمانها و زمينها و كوهها و درياها و اصناف مخلوقات، در او عجايب بيشتر است».
و كهف غار باشد در كوه، و در رقيم خلاف كردند. عبداللّه عباس گفت: وادى اى است ميانِ غصبان و وايله پيشتر از فلسطين و آن نام آن وادى است كه اصحاب الكهف درو بودند. كعب الاحبار گفت نام ديه ايشان است و بر قول عبداللّه عباس مِنْ رَقْمَةِ الوادِى باشد و آنجا باشد كه آب درو باشد.
سَعيد جُبَير گفت رقيم لوحى بود از ارزيز نام ايشان تاريخ و غيبت ايشان بر آنجا نقش كرده بر در غار بنهادند تا مردم ببينند و از آن مُعتبر شوند. قولى ديگر آن است كه نافع روايت كرد از عبداللّه عُمَر، و وَهْب روايت كرد از نعمان بشير از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت: اصحاب الرقيم سه مرد بودند كه از شهر بيرون آمدند به بعضى حوائج خود. باران بگرفت ايشان را. كوهى بود، درو غارى. گفتند درين غار شويم تا باران كم شود. چون در آن غاز شدند، سنگى عظيم در آن كوه در افتاد و در درِ آن غار افتاد و درِ غار بگرفت؛ چنان كه هيچ شكاف نماند كه روشنايى در وى فتادى و ايشان فرو

1.داستان اصحاب كهف و اصحاب الرقيم از روى نسخه خطى شماره ۶۶۷۸۱ كتابخانه مجلس شوراى ملى تنظيم شد.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
494

است اينجا. تا همه زمين بگيرند، آنگه گويند ما نديم به اهل آسمان. آنگه يكى از ايشان حربه به سوى آسمان اندازد و بازپس آيد خون آلود براى فتنه و استخوان ايشان بدين حال باشد كه خداى تعالى كرمى بفرستد تا در گردن ايشان افتد؛ همچنان كه ملخ مى برد، به يك بار بميرند. مسلمانان در روز آيند و از ايشان هيچ حسّى و آوازى نشنوند. گويند كس هست كه جان به فداى ما كند. بنگرد تا حال اينان چيست. يكى اختيار كند و دل بر مرگ دهد و از حصن به زير آيد و بنگرد همه را مرده يابد. برود و بشارت دهد ايشان را. مسلمانان از حصنها به زير آيند و چهارپايان سر در ايشان نهند و ايشان را چون گياه بخورند و از گوشت ايشان فربه شوند.
وَهْب گفت: ايشان بر هيچ گياهى و چوبى و درختى نيابند، الاّ كه بخورند. آنگه جويهاى زمين باز خورند و هر كه را از مردمان يابند، بخورند و جمله زمين بستانند، الاّ مكه و مدينه و بيت المقدس كه بر اين جاى دست و ظفر نيابند.
سعيد بن ابى صالح گفت مرا چنين روايت كردند كه شاخى سنگ و روى و آهن مى نهادند و شاخى هيزم آنگه آتش در آنجا نهاد تا آن هيزم بسوخت و به آتش او آن مس و آهن گداخته شد و در يكديگر ريخته شد و بسته گشت. ۱
ذو القرنين گفت: اين سد كردن و پرداختن او رحمتى است از خداى من، چون وعده خداى آيد كه قيامت نزديك شود و اشراط ساعت پيدا كرد. ۲
چون وقت آن آيد كه خداى وعده داده است آن سد دويست گز در هوا و صد فرسنگ در طول و پنجاه فرسنگ در عرض چون ستاده كند. وعده خداى تعالى حق و درست و صدق است. ۳

1.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۲۸ ـ ۴۱.

2.همان، ص ۴۲.

3.داستان ذو القرنين از روى نسخه مطبوع سال ۱۳۱۵ تنظيم شد. همان، ص ۴۳.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 136608
صفحه از 592
پرینت  ارسال به