آتش پرستيدى. تو نيز آتشى بر افروز و آن را عبادت كن تا معبود تو باشد و معبود فرزندان تو. ۱
قابيل آتشخانه بساخت و در او آتش بر افروخت و آتش پرستيدن گرفت و اول كسى كه در زمين آتش پرستيد، او بود و او چنان بود به خوف كه هر كه پيش او بگذشتى او را تير و كمان پيش نهاده بودى، از ترس خود، تير به او انداختى. تا روزى پسرى از آن او نابينا به او گذشت و پسرى از آن نابينا با او بود و نابينا نيز و تير و كمان داشت. پسر نابينا پدر را گفت: قابيل نشسته است. نابينا تير در كمان نهاد و بينداخت و قابيل را بكشت. پسر او را گفت: يا پدر! چه كردى؟ پدرت را بكشتى؟ طپنچه بر روى پسر زد و پسر را بكشت.
مجاهد گفت: قابيل را، خداى فرمود تا به يك پاى بياويختند از آن روز آويخته خواهد بودن تا به روز قيامت، روى او در تابستان، به آفتاب كنند. از پيش، روى او بر حظيره اى از آتش باشد و در زمستان روى او به حظيره اى از برف باشد. ۲
و در خبر هست كه ابليس بيامد و قابيل را گفت: همانا تو را دلتنگ مى شود كه اينجا تنها مانده از پدر و مادر و برادران. گفت: بلى. گفت: پاره اى انگور بستان و بيفشار؛ در آفتاب نه تا بجوشد؛ از آن مى خور تا تو را نشاط آرد و از اين مزامير و رويها ۳ و دف و طبل و آلات قصف بر بست براى او و او را بياموخت. گفت: اين به كار دار تا ترا تسلّى باشد. او هم چنان كرد. چون از دنيا برفت فرزندان او به اين معانى از فسق و فجور و آتش پرستيدن مشغول مى بودند تا به عهد طوفان نوح. خداى تعالى ايشان را به طوفان غرق كرد و نسل شيث بماندند.
عبداللّه عمر روايت كرد كه فرداى قيامت خداى تعالى عذاب دوزخ قسمت كند: