509
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

را گفته اند كه جواب ندهيم، الاّ پيغمبرى يا وصى پيغمبرى را. آنگه گفتند ما با خوابگاه خود رفتيم تا آنكه تو را وداع مى كنيم.
اميرالمؤمنين باد را گفت: بساط بردار. باد بساط برداشت و با مسجد رسول صلى الله عليه و آلهآورد. جبرئيل عليه السلام آمد و رسول صلى الله عليه و آله خبر داد به آنچه رفت ميانِ ايشان. رسول صلى الله عليه و آلهعلى را گفت يا على من گويم يا تو گويى؟ گفت: يا رسول اللّه ! آن نكوتر كه تو گويى. رسول صلى الله عليه و آله ايشان را خبر داد به آنچه رفته بود ميان ايشان.
ياد كن اى محمد! چون آن جوانمردان، با غار شدند.
گفتند: بار خدايا! بِده ما را از نزديك تو و از خزاين رحمت تو رحمتى و بساز ما را از كار ما رشدى و صلاحى. با ما الطافى كن كه عند آن طلب رضاى تو كنيم. ما را به سلامت ازين غار بيرون بر. بزديم بر گوشهاى ايشان در آن غار سالهاى بسيار، اين و كنايت است از آنكه خواب بر ايشان افگنده ام و به خواب گوشهاى ايشان را از سمع منع كرديم.
پس برانگيختيم ايشان را. ۱
قديم تعالى گفت: يا محمد! قصه و خبر ايشان بر تو قصه كنيم و بگوييم به درستى و راستى. ايشان جوانمردانى بودند كه به خداى ايمان آوردند. و ما ايشان را هُدا بيفزوديم، و ما ايشان را الطافى بيفزوديم كه ايمان و معارفِ ايشان عندِ آن بيفزود و دلهاى ايشان باز بستيم به ثباتِ توفيق و لطف تا بر ايمان و عمل استقامت كردند و استدامت نمودند. چون پيش دقيانوس بايستادند و گفتند او را، چون ايشان را دعوت كرد با عبادت اصنام و قربان طواغيت كه خداى ما خداى آسمانهاست و زمينهاست. ما بدون او و جز او و فرودِ او خداى را نخواهيم [نخوانيم] و نپرستيم؛ چه اگر بدون او خداى را پرستيم، شَطَط گفته باشيم.
اين هم حكايت كلام ايشان است كه ايشان عيب مى كنند، قومِ خود را به عبادت

1.روض الجنان، ج ۱۲، ص ۳۱۱ ـ ۳۲۶.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
508

و در خبر مى آيد كه رسول صلى الله عليه و آله گفت: بار خدايا! من ايشان را توانم ديدن؟ خداى تعالى گفت: تو ايشان را در دنيا نبينى و لكن وصىّ خود را با جماعتى صحابه آنجا فرست تا ايشان را دعوت كنند با دين و ايمان آورند به تو. گفت بار خدايا! چگونه روند آنجا؟ خداى تعالى گفت: بساطى بيار و ايشان را بر آنجا نشان و باد را بفرماء تا ايشان را بردارد و آنجا برد.
رسول صلى الله عليه و آله بفرمود تا بساطى بگسترند و ابوبكر را گفت بر يك گوشه بنشين و عمر را گفت بر يك گوشه بنشين و سلمان را بر يك گوشه بنشاند و ابوذر را بر يك گوشه و على را گفت بر ميان بساط بنشين. صحابه گفتند: يا رسول اللّه ! خداى تو را فرمود كه وصى خود را با قومى از صحابه به آنجا فرست. از ميان اينان وصى تو كيست؟ گفت: وصى من آن است كه چون بر ايشان سلام كند، جوابش دهند و چون سخن گويد، با او مناظره كنند و آنان كه وصى من نيستند، ايشان را دستورى نيست كه با او سخن گويند و جواب سلام او دهند. آنگه رسول صلى الله عليه و آله باد را بفرمود تا آن بساط را برداشت وقت آنكه از نماز بامداد فارغ شده بود. باد بساط برگرفت و آنجا برد.
اميرالمؤمنين على (عليه الصلوة و السلام) چون آنجا رسيد، باد را گفت: بساط فرو نه. باد بساط بنهاد. او، اول ابوبكر را (گفت) برخيز و بر ايشان سلام كن. برخاست و سلام كرد. جواب ندادند. عمر نيز سلام كرد، جواب ندادند و سلمان و ابوذر سلام كردند، جواب ندادند. اميرالمؤمنين على (صلوات اللّه و سلامه عليه) بر پاى خاست و به درِ غار شد و گفت: السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا ايُّها الفتية. گفتند: و عَلَيْكم السَّلام وَ رَحْمَةُ اللّه . گفت: من رسولِ [رسولِ] خدايم مصطفى صلى الله عليه و آله به شما، دعوت مى كنم شما را به او و با دين مسلمانى. گفتند: مَرْحَباً بِهِ وَبِكَ، آمَنّا و صدَّقنا. گفت رسول خدا صلى الله عليه و آلهشما را سلام مى كند. گفتند: عَلى مُحَمَّدٍ رَسُول اللّه السَّلام ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الاَرْضُ وَ عَلَيْكَ بِما بَلَّغْتَ. آنگه گفتند: رسول خداى را از ما سلام كن و درود دِه كه ما با خوابگاه رفتيم تا آنگه محمد مهدى از اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله خروج كند و ما در زمره او باشيم. اميرالمؤمنين گفت: چرا جواب ايشان نداديد؟ گفتند: ما

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135842
صفحه از 592
پرینت  ارسال به