را گفته اند كه جواب ندهيم، الاّ پيغمبرى يا وصى پيغمبرى را. آنگه گفتند ما با خوابگاه خود رفتيم تا آنكه تو را وداع مى كنيم.
اميرالمؤمنين باد را گفت: بساط بردار. باد بساط برداشت و با مسجد رسول صلى الله عليه و آلهآورد. جبرئيل عليه السلام آمد و رسول صلى الله عليه و آله خبر داد به آنچه رفت ميانِ ايشان. رسول صلى الله عليه و آلهعلى را گفت يا على من گويم يا تو گويى؟ گفت: يا رسول اللّه ! آن نكوتر كه تو گويى. رسول صلى الله عليه و آله ايشان را خبر داد به آنچه رفته بود ميان ايشان.
ياد كن اى محمد! چون آن جوانمردان، با غار شدند.
گفتند: بار خدايا! بِده ما را از نزديك تو و از خزاين رحمت تو رحمتى و بساز ما را از كار ما رشدى و صلاحى. با ما الطافى كن كه عند آن طلب رضاى تو كنيم. ما را به سلامت ازين غار بيرون بر. بزديم بر گوشهاى ايشان در آن غار سالهاى بسيار، اين و كنايت است از آنكه خواب بر ايشان افگنده ام و به خواب گوشهاى ايشان را از سمع منع كرديم.
پس برانگيختيم ايشان را. ۱
قديم تعالى گفت: يا محمد! قصه و خبر ايشان بر تو قصه كنيم و بگوييم به درستى و راستى. ايشان جوانمردانى بودند كه به خداى ايمان آوردند. و ما ايشان را هُدا بيفزوديم، و ما ايشان را الطافى بيفزوديم كه ايمان و معارفِ ايشان عندِ آن بيفزود و دلهاى ايشان باز بستيم به ثباتِ توفيق و لطف تا بر ايمان و عمل استقامت كردند و استدامت نمودند. چون پيش دقيانوس بايستادند و گفتند او را، چون ايشان را دعوت كرد با عبادت اصنام و قربان طواغيت كه خداى ما خداى آسمانهاست و زمينهاست. ما بدون او و جز او و فرودِ او خداى را نخواهيم [نخوانيم] و نپرستيم؛ چه اگر بدون او خداى را پرستيم، شَطَط گفته باشيم.
اين هم حكايت كلام ايشان است كه ايشان عيب مى كنند، قومِ خود را به عبادت