511
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

پهلو گردانيدى تا پهلوهايشان ريش نشود. ۱
و سگ ايشان نيز در غار دستها گسترده بود و سر بر ميان دو دست نهاده و مى نگريد، آنگه بر سبيل مثل گفت رسول را: اى محمد! اگر تو بر ايشان مطلع شدى، از ايشان بگريختى و تو را پُر از ترس كردندى از ايشان و خداى تعالى ايشان را به ترس ممنوع و محجوب كرده بود تا هيچ جانور از ترس قصدِ ايشان نيارست كردن.
كلبى گفت خفته بودند چشمها گشاده؛ چنان كه گفتى سخن خواهند گفتن. عبداللّه عباس گفت با معاويه به غزوة المضيق بوديم به روم. به غار اصحاب الكهف بگذشتيم، معاويه گفت: برويم و اصحاب كهف را ببينيم. من گفتم تو را بر ايشان سبيل نيست كه آن كس كه بهتر از تو بود، گفتند او را: «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً»۲ . معاويه گفت من نبروم از اين جا، تا احوال ايشان ندانم. آنگه قومى را بفرستاد، گفت برويد و بنگريد و خبرى با ما دهيد. برفتند چون پاى درِ غار نهادند، خداى تعالى بادى بفرستاد كه همه را برون كرد.
و همچنين از خواب برانگيختيم ايشان را، يعنى آن چنان كه ايشان را در غار برديم و بخوابانيديم و به ترس ايشان را ممنوع كرديم. همچنين ايشان را از خواب بيدار كرديم تا يكديگر را بپرسند. گفت گوينده از ايشان و آن مهتر ايشان بود مَكْسَلمينا چند گاه است تا شما اينجا مقام كرده ايد. گفتند روزى يا بهرى از روزى. گفت: خداى شما عالم ترست به مدت مُقام شما.
چون گفتند روزى، برنگريدند هنوز آفتاب مانده بود. گفتند: «أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ» تا دروغ نباشد. آنگه مهتر ايشان گفت: يكى از شما بفرستيد به اين درمها كه داريد به شهر، آن شهر كه كوه بر درِ آن بود. گفتند نام آن دفسوس بود و گفتند افسوس. اين شهرى است كه آن را طرسوس مى خوانند، كو بنگر.

1.روض الجنان، ج ۱۲، ص ۳۲۸ ـ ۳۳۱.

2.كهف (۱۸): آيه ۱۸.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
510

اصنام. گفتند: اينان قوم مااند، بدون خداى تعالى اصنام را خدايان گرفتند. چرا برين گفتار حجتى روشن نبيارند. آنگه گفتند در جهان از آن ظالم تر كه باشد كه بر خداى تعالى دروغ گويد و يا انباز گيرد؟
آنگه حكايت آن كرد كه ايشان با يكديگر گفتند كه چون شما از اين كافران اعتزال كرديد و دورى جستيد و از آن معبودان كه بدون خداى مى پرستند از اَصنام.
با غار گريزيد و با آنجا شويد تا خداوند تعالى رحمت خود بر شما نشر كند و [برافراجد] و ببجارد براى شما از كارتان روزى حلال.
اكنون خطاب مى كند با رسول صلى الله عليه و آله مى گويد: اى محمد! تو آفتاب بينى در وقتِ برآمدن كه فرا گرديدى از غار ايشان به جانب دست راست و چون آفتاب فرو خواستى شدن بعد از زوال، بگذشتى از ايشان به جانب دست چپ و ايشان در متّسعى و فراخى بودند از غار.
حق تعالى در اين آيت وصف آن كرد كه ما ايشان را در آن غار از گرماى آفتاب نگاه مى داشتيم تا ايشان را نرنجاند و گونه روى ايشان نبگرداند و جامه ايشان كهنه نشود. چه بامداد و شبانگاه آفتاب از ايشان [مى] بگردانيد. آنگه گفت ايشان در غارى فراخ بودند كه باد در او جستى و نسيم بر ايشان آمدى تا هوا عَفِن شدى كه ايشان را از آن رنجى نرسيدى. آن از آيات و علامات و عجايب است كه خداى تعالى به خلقان نمود تا دليل صنعِ لطيفِ او باشد و آنكه كمالِ علم و قدرت و حكمت او راست.

آنگه گفت: هر كه را خداى هدايت دهد به بيان و لطف و توفيق و تمكين او راه يافته باشد و هر كه را اضلال كند به خذلان تو هيچ يارى او را راه نماينده به صلاح نيابى؛ يعنى نباشد؛ چه اگر بودى، يافتندى.
و تو پندارى اى محمد كه ايشان بيدارند، و بر حقيقت، ايشان خفته اند و ما ايشان را از اين دست بر آن دست مى گردانيديم تا پهلوهايشان رنجور نشود.
عبداللّه عباس گفت در سالى يك بار فرشته بيامدى و ايشان را از اين پهلو بر آن

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135658
صفحه از 592
پرینت  ارسال به