اصنام. گفتند: اينان قوم مااند، بدون خداى تعالى اصنام را خدايان گرفتند. چرا برين گفتار حجتى روشن نبيارند. آنگه گفتند در جهان از آن ظالم تر كه باشد كه بر خداى تعالى دروغ گويد و يا انباز گيرد؟
آنگه حكايت آن كرد كه ايشان با يكديگر گفتند كه چون شما از اين كافران اعتزال كرديد و دورى جستيد و از آن معبودان كه بدون خداى مى پرستند از اَصنام.
با غار گريزيد و با آنجا شويد تا خداوند تعالى رحمت خود بر شما نشر كند و [برافراجد] و ببجارد براى شما از كارتان روزى حلال.
اكنون خطاب مى كند با رسول صلى الله عليه و آله مى گويد: اى محمد! تو آفتاب بينى در وقتِ برآمدن كه فرا گرديدى از غار ايشان به جانب دست راست و چون آفتاب فرو خواستى شدن بعد از زوال، بگذشتى از ايشان به جانب دست چپ و ايشان در متّسعى و فراخى بودند از غار.
حق تعالى در اين آيت وصف آن كرد كه ما ايشان را در آن غار از گرماى آفتاب نگاه مى داشتيم تا ايشان را نرنجاند و گونه روى ايشان نبگرداند و جامه ايشان كهنه نشود. چه بامداد و شبانگاه آفتاب از ايشان [مى] بگردانيد. آنگه گفت ايشان در غارى فراخ بودند كه باد در او جستى و نسيم بر ايشان آمدى تا هوا عَفِن شدى كه ايشان را از آن رنجى نرسيدى. آن از آيات و علامات و عجايب است كه خداى تعالى به خلقان نمود تا دليل صنعِ لطيفِ او باشد و آنكه كمالِ علم و قدرت و حكمت او راست.
آنگه گفت: هر كه را خداى هدايت دهد به بيان و لطف و توفيق و تمكين او راه يافته باشد و هر كه را اضلال كند به خذلان تو هيچ يارى او را راه نماينده به صلاح نيابى؛ يعنى نباشد؛ چه اگر بودى، يافتندى.
و تو پندارى اى محمد كه ايشان بيدارند، و بر حقيقت، ايشان خفته اند و ما ايشان را از اين دست بر آن دست مى گردانيديم تا پهلوهايشان رنجور نشود.
عبداللّه عباس گفت در سالى يك بار فرشته بيامدى و ايشان را از اين پهلو بر آن