521
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

اصحاب فيل ۱

و قصّه او، چنان كه محمد بن اسحاق و سعيد جُبَير و عِكرمه از عبداللّه عباس و عبداللّه عمر گفتند، آن بود كه گفتند: پادشاهى بود از پادشاهان حِميَر، او را زُرعَه ذُونواس گفتند، جهود بود و جماعتى از قبيله حِميَر با او بر آن ملت بودند، مگر جماعتى از اهل نَجران كه ترسايان بودند و بر حكم انجيل بودند و ايشان را مهترى بود نام او عبداللّه التّامِر. ايشان را دعوت كرد با جهودى و گفت اگر فرمان نبرى، بكشم شما را. ايشان اختيار قتل كردند و ملت خود را رها نكردند. بفرمود تا براى ايشان خندقها بكندند و ايشان بهرى را بكشت و در آن خندقها فكندند و بهرى را به صبر كشت و بهرى را در آتش افكند و از ايشان كس را رها نكرد، الاّ يك مرد را از اهل سبأ كه او را أوس بن ثَعلَبان گفتند. او بجست بر اسپى كه داشت و به نزديك قيصر رفت و قصه با او بگفت و او را به يارى درخواست.
قيصر گفت شهر تو از شهر ما دورست و لكن نامه اى نويسم به مَلِك حبشه كه او بر دين ما است تا تو را يارى كند. نامه اى نوشت براى نجاشى و گفت چون اين نامه به تو رسد، بايد كى اين قوم را نصرت كنى. چون نامه به او رسيد، او مردى را از اهل حبشه نصب كرد، نام او ارياط، و او را گفت: چون به يمن رسى، ثلثى مردان او را بكش و ثلثى از شهر خراب كن و ثلثى را به بردگى بياور و به نزديك من فرست. چون اين مرد با أوس برفت و به آنجا رفتند و قتال كردند، لشكر ذُونواس متفرق شدند و او

1.داستان اصحاب فيل از روى عكس ميكروفيلم شماره ۲۹۰۴ متعلق به كتابخانه مركزى دانشگاه تهران تنظيم شد. اين ميكروفيلم از يكى از نسخه هاى خطى كتابخانه آستان قدس رضوى فراهم گرديد.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
520

و مدتى بر اين آمد و ايشان طاغى و ياغى شدند. چون از حدّ خود تعدى كردند، خداى تعالى موشانى بزرگ را بر ايشان مسلط كرد تا بيامدند و آن سدّ بسُفتند و سوراخ كردند تا آب درو افتاد و ويران كرد و سيل در شهرهاى ايشان افتاد و زمينها و سرايهاى ايشان و بستانها خراب كرد.
وَهب گفت كه ايشان شنيده بودند كه شهر ايشان به موش ويران خواهد شد. هر كجا فراخنايى بود ميان فُرجه دو سنگ گربه باز بسته بودند.
چون وقت هلاك ايشان بود، خداى تعالى موشانى را فرستاد كه گربگان از ايشان بگريختند و به ايشان كارگر نبودند و ايشان مسلط شدند و سد سوراخ كردند و سيلى عظيم خداى تعالى بفرستاد تا سدّ را بكند و از جاى برداشت و آب در شهرها و خانهاى ايشان افتاد و ويران كرد و ايشان بعضى هلاك شدند و بعضى در عالم پراكنده شدند و پراكندن ايشان در عرب مَثَل شد تا هر پراكنده مستأصل را گفتند: تفرّقوا اَيدي سَبا وَاَيادي سَبا.
گفت ايشان را بَدل داديم به آن دو بستان پر ميوه و نعمت، دو بستان خداوند ميوه ها، از خمط، و آن درختى است كه بارى تلخ دارد.
و در آن بستانها اندكى از سدر بود. قتاده گفت بينا كه مى ديدند كه درختى كه هر كدام كه نيكوتر بودى، چون بديدند از آن زشت تر درختى نبودى.
آن جزا و پاداشت داديم ايشان را و جزا دهيم، مگر مردم كافر نعمت را. ۱

1.روض الجنان، ج ۱۶، ص ۵۸ ـ ۶۳.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 136585
صفحه از 592
پرینت  ارسال به