لقمان ۱
محمد بن اسحاق بن يَسار گفت: هو لقمان بن باعور بن ماروح بن تارخ ابى ابراهيم. وَهْب گفت: پسر خواهر ايوب بود. مقاتل گفت: پسر خاله ايوب بود. واقدى گفت: قاضى بنى اسرائيل بود.
و علما اتفاق كردند بر حكمتش و كس نگفت كه پيغمبر بود، الاّ عِكْرِمه كه او گفت: پيغمبر بود.
عبداللّه عمر گفت: از رسول صلى الله عليه و آله شنيدم كه او گفت: حق است اين كه من مى گويم. لقمان پيغمبر نبود و لكن بنده بود راضى [و ]در كارها به جد و اجتهاد بسيار تفكر نيكو [يقين]. خداى را دوست داشت، خداى تعالى او را نيز دوست داشت و خداى منت نهاد برو به حكمت. در نيمه روز خفته بود، ندايى شنيد كه او را گفتند: يا لقمان! خواهى تا تو را خداى تعالى خليفه كند در زمين تا ميان مردمان حكم كنى به حق؟ جواب داد كه اگر خداى تعالى مرا مخيّر كند من اختيار عافيت كنم نه اختيار بلا، و اگر مرا فرمايد و ايجاب كند به سمع و طاعت برابر كنم؛ چه [من] دانم كه اگر با من اين بكند، مرا و معاونت كند و عصمت.
او را ندا كردند به آوازى كه او شنود و شخصى را نديد: چرا، اى لقمان؟ گفت: براى آنكه حاكم را حوادث پيش آيد و باشد كه در ظلمات شبهات افتد واگر مدد توفيق و معونت او را دريابد، نجات يابد از آن و اگر خطا كند در آن ره بهشت خطا