545
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

آنجا سراپرده زدندى كه برو انواع صورت بودى و آن را دوازده در بودى، براى هر ديهى درى و از بيرون آن سراپرده، درخت را سجده كردندى و اضعاف آن قربانها كه به نزديك آن درخت كرده بودندى، به نزديك اين درخت بكردندى و تضرّع بسيار بكردندى. ابليس بيامدى و شاخهاى آن درخت بجنبانيدى سخت و به آواز بلند آواز دادى و ايشان [را ]وعده بسيار و امانى بسيار دادى. ايشان سر برداشتندى و نه چندان نشاط و خرّمى كردندى كه آن را حدّى بودى و به لهو مشغول بودندى دوازده شبانه روز به عدِّ [به عدد] عيدها كه ايشان را بودى در سال آنگه برگشتندى.
چون مدتى برين بودند، خداى تعالى پيغمبرى را به ايشان فرستاد از فرزندان يهودا ابن يعقوب (عليه الصلوة و السلام). مدتى دراز در ميان ايشان بود و ايشان را دعوت كرد و با خداوند تعالى خواند. اجابت نكردند و اصرار كردند و تمادى بر كفر. چون مدتى دراز برآمد و ايشان كفر و طغيان از حد ببردند، پيغمبرشان به نزديك آن درخت حاضر آمد و بديد آنچه ايشان مى كردند. دلتنگ شد، دعا كرد و گفت: بار خدايا! اينان بى فرمانى از حد بردند و از عبادت اين درخت باز نمى ايستند. بار خدايا! يا آتشى به ايشان نماى يا اين درخت را بخوشكان. خداى تعالى آن درخت را خشك كرد. ايشان را سخت آمد و مضطرب شدند و گفت و گوى كردند در آن معنى و دو فرقه شدند.
گروهى گفتند: اين سحر اين پيغمبرست كه پيغمبر خداى آسمان و زمين است. خواست تا شما را به طاعت خود آورد و روى شما با خود گرداند. گروهى گفتند: اين از آن است كه خدايان شما بر شما خشم گرفتند كه رها كرده ايد تا اين مرد ايشان را دشنام مى دهد و عيب مى كند و بر جمله اتّفاق كردند كه اين مرد را ببايد كشت تا رضاى خدايان خود حاصل كنيم. بيامدند و گنگها بساختند دراز از زير، به فراخناى چاهى و بر يكديگر نهادند تا به فراز زمين آن چشمه. آنگه آبى كه درو حاصل بود، بپرداختند و در آن جا چاهى بكندند و پيغمبر را در آن چاه [كردند] و آن بت مِهين را


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
544

گشادند پس از طوفان، و ايشان را اصحاب الرس براى آن خواندند كه ايشان پيغامبر خود را در زمين داشتند، و ايشان پيش از سليمان بن داوود بودند (عليهما الصلوة و السلام)، و ايشان را دوازده دِه بود بر كنار جوى كه آن را رس گفتند در بلاد مشرق، و آن جوى را به ايشان باز خواندند، و در آن روزگار جوى نبود از آن بسيار آب تر و خوش آب تر، و هيچ شهر از آن آبادان تر و بسيار اهل تر نبود. و بزرگ ترين اين ديهها، ديهى بود نام او اسفند باد، و مسكن مَلِكِ ايشان آنجا بود و پادشاه شان را نام تركون بن عامور بن ناوش بن شاون بن نمرود بن كنعان بود. و اين چشمه و اين درخت درين ديه بود و اما آن درخت درخت صنوبر بود و جز آنكه مردمانِ آن ولايت از دانهاى آن درخت هر كسى دانه گرفته بودند و به ديه خويشتن برده و بكشته و درختان بسيار از آن صنوبر آنجا پيدا شده بود و ايشان آب آن چشمه بر خويشتن حرام كرده بودند. از آنجا آب نخوردندى و چهارپايان را آب ندادندى و اگر كسى از آنجا برگرفتى، او را بكشتندى و بگفتندى كه اين حيات خدايان ماست؛ نبايد كه ازو نقصان كنند.
و ايشان را در هر ماهى عيدى بودى به نزديك آن درخت كه بر دَرِ ديه ايشان بودى، هر ماهى بر دَر ديه ديگر بيامدندى و آن درخت بياراستندى به انواع حرير كه برو صورتها بودى. آنگه گاو و گوسفند بسيار بياوردندى و آنجا قربان كردندى و آتش برافروختندى آنجا و اين ذبايح در آتش افكندندى. چون دود و غبار آن در هوا شدى و آسمان را بپوشيدى، ايشان آن درخت را سجده كردندى و بگريستندى و تضرع كردندى و گفتندى: اى خداى ما! از ما راضى شو. شيطان بيامدى و شاخ آن درخت بجنبانيدى و از ساق درخت آواز دادى به مانند آواز كودكى كه: خشنود شدم از شما، اى بندگان من! ايشان را دلخوش شدى، از آنجا برگشتندى و به لهو و نشاط مشغول شدندى و به خمر خوردن و معارف آن روز و آن شب. چون نزديك آن ديه بزرگ تر رسيدندى، اهل آن ديه به استقبال ايشان آمدندى كوچك و بزرگ، و

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137932
صفحه از 592
پرینت  ارسال به