55
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

ايشان نوح را تكذيب كردند و به دروغ داشتند و چندان كه او دعوت بيش كرد، ايشان بيش رميدند. چون هيچ سود نداشت وعظ و دعوت او ايشان را، ما برهانيديم نوح را و آنان را كه با او بودند. سام و حام و يافث و زنان ايشان بودند و شش كس ديگر در اين مدت دراز هزار سال كم پنجاه سال به او ايمان آورده بودند. كلبى گفت: هشتاد كس بودند: چهل مرد و چهل زن. دگر مفسران گفتند: جمله هفتاد كس بود در كشتى ۱ و غرق كرديم آنان را كه به آيات ما تكذيب كردند. حق تعالى گفت: براى آن كه غرق كرديم ايشان را كه گروهى نابينا بودند از راه راست؛ يعنى به منزلت نابينا بودند در آنكه رهِ حق و رشد و صواب نديدند و انديشه نكردند. ۲
حق تعالى رسول خدا را مى فرمايد كه بخوان بر ايشان، يعنى بر اين كافران منكران، خبر نوح عليه السلام و قصه او. چون بگفت قومش را، اگر چنان كه بر شما بزرگ است، يعنى گران است بر شما، مقام من و بودن و ايستادن من در ميان شما و شما را ياد دادن به آيات خداى، من بر خداى توكل كردم و اين عند آن بود كه ايشان گفتند ما تو را بكشيم از آنچه ايشان را ملال آمد از آنكه نوح بيامد. شبانگاه و وقت و بى وقت بر سر ايشان ايستاده بودى و ايشان را دعوت مى كردى و به خدا مى ترسانيدى و عقاب خداى ياد مى دادى و تحذير مى كردى، ايشان او را مى زدندى و مى راندندى و جفا مى كردندى و هيچ باز نمى ايستادند از آن. گفتند تدبير آن است كه او را بكشيم. گفتند يا نوح بروى از پسِ كار خود يا نه تو را بكشيم. نوح عليه السلام عند اين حال اين بگفت: اى قوم! اگر چنان است كه مقام من در ميان شما و وعظ من شما را به آيات خداى بر دل گران شدند و قصد كشتن من مى كنيد، من توكل كردم بر خدا. شما كار خود را بسازيد و بسگاليد. ۳

1.روض الجنان، ج ۸، ص ۲۴۹.

2.همان، ص ۲۵۰.

3.همان، ج ۱۰، ص ۱۷۸.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
54

دعوت كرد، ايشان رميدند. ۱
ضحاك گفت: از عبداللّه عباس كه نوح را چندان بزدندى كه از هوش بشدى و آنگه در نمدى پيچيده، او را به خانه بردندى، آنگه ۲ بمرد. بامداد بيرون آمدى و با سرِ دعوت رفتى. هم بر اين سيرت هزار سال كم پنجاه سال مى بود. مردى بيامد از ايشان پير شده و كودك خود را بياوردى و گفتى: اى پسر اين مرد را مى بينيد؟ من پير شدم و اين مردى جادوست. اگر مرا وفاتى باشد نبايد كه اين مرد تو را بفريبد. زينهار تا پيرامن او نگردى و سخن او نشنوى. كودك عصا از دست پدر بستدى و آهنگ نوح كردى و خواستى تا او را به عصا بزند. نوح عند آن بر ايشان دعا كرد و قوم را گفت: اى قوم [من!] خداى را پرستيد؛ ۳ چه با او خدايى ديگر نيست شما را. ۴
و من بر شما مى ترسم از عذاب روزى بزرگ.

اين جماعت از قوم او گفتند: ما تو را در ضلال و خسار و گمراهى ظاهر مى بينيم. ۵
نوح عليه السلام جواب داد كه اى قوم! مرا ضلالتى و گمراهى و عدولى نيست از راه راست، و ليكن من رسوليم فرستاده؛ ۶ مى رسانم به شما پيغامهاى خدا و نصيحت مى كنم شما را. و من از خداى آن دانم كه شما ندانيد.
من دانم كه خداى تعالى با مطيعان چه خواهد كردن و عاصيان را و كافران را چه پاداش خواهد دادن. از اين روى نصيحت مى كنم شما را و ترغيب مى كنم به ايمان و طاعت و تحذير مى كنم از كفر و معصيت. گفت: عجب مى داريد شما، كه مردى هم از شما به شما آيد و ذكرى و وعظى به شما آرد. ۷

1.روض الجنان، ج ۸، ص ۲۴۳.

2.خ ل: بر آنكه بمرد. همان، ص ۲۴۴.

3.روض الجنان، ج ۸، ص ۲۴۴.

4.همان، ص ۲۴۵.

5.همان، ص ۲۴۶.

6.همان، ص ۲۴۷.

7.همان، ص ۲۴۸.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138086
صفحه از 592
پرینت  ارسال به