551
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

برصيصا گفت: من از تو مشغولم و دعاى من عامّ است جمله مؤمنان را. اگر تو مؤمنى، در آن ميانه باشى. آنگه او را رها كرد و با سرِ عبادت شد بعد از چهل شبانه روز چون فرو نگريد او را ديد بر پاى ايستاده و نماز مى كرد و تضرّع و ابتهال مى نمود. چون چنان ديد، گفت: اى بنده خدا! بگو تا چه حاجت دارى؟ گفت: حاجت من آن است كه با تو به يك جا باشم و بسيارى زارى بكرد. برصيصا او را دستورى داد تا بر صومعه رفت و با او در عبادت ايستاد و هم بر طريقت و سيرت او روزه وصال مى داشت و عبادت مى كرد و تضرع در عبادت برو مى افزود و در صوم الوصال مدت درازتر مى كرد.
چون برصيصا چنان ديد، عبادت خود حقير داشت و گفت: قوت اين مرد در عبادت بيش از من است و او مجتهدتر از من است. چون سال برگشت، اَبيض گفت من بخواهم رفت كه مرا صاحبى ديگر هست و من گمان بردم كه تو ازو مجتهدترى. اكنون كه تو را بديدم، او از تو عابدتر است. بَرصيصا را سخت آمد و نخواست كه ازو مفارقت كند؛ براى آنكه او را سخت مجتهد يافت. چون او را وداع كرد، خواست تا برود. گفت: اى برصيصا! تو را دعايى بياموزم كه آن ازين همه بهترست و آن نامهاست كه خداى تعالى بيماران را شفا دهد و مبتلا را عافيت و ديوانگان را عقل دهد.
برصيصا گفت: من نخواهم كه اگر مردم اين معنى از من بدانند. مرا مشغول كنند از عبادت. الحاح كرده، گفت: وقت آيد كه تو را حاجت افتد. چندان بگفت كه او آن دعوات را ياد گرفت. آنگه بيامد و ابليس را گفت هلاك كردم آن مرد را.
بعد از آن برفت و مردى را بگرفت و گلوى او باز [به گاز] گرفت. پس بيامد بر صورت طبيبى و گفت اين صاحب شما ديوانه شده، من او را معالجه كنم تا به شود. گفتند: روا باشد. گفت: من شما را راه نمايم به مردى كه او دعايى مى داند كه چون برين مرد خواند، در حال به شود. گفتند: ما را راه نماى به او. گفت: برصيصاى راهب است در فلان دير. ايشان آمدند و تضرع بسيار كردند. او دعا كرد، ابيض او را رها


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
550

برصيصاى راهب ۱

و قصه او آن بود كه در زمان فَترت در صومعه اى خداى را هفتاد سال عبادت كرد. ابليس چندان كه خواست كه برو ظفر يابد، نتوانست. يك روز مَرَده شياطين را جمع كرد. گفت: مرا حيلتى بياموزيد در كار برصيصا. يكى از جمله ايشان كه او را اَبْيَض گفتند و او آن بود كه روزى بيامد و خواست كه رسول ما را وسوسه كند. جبرئيل يك پَر برو زد و او را به اقصاى هند بينداخت. او گفت من تدبيرى سازم. بيامد بر صورت راهبى ميان سر تراشيده و جامه رهبانان پوشيده، در زير صومعه برصيصا و او را آواز داد. برصيصا جواب نداد و او را عادت چنان بود كه روى از نماز نگردانيدى، اِلاّ به وقت افطار يك ساعت و صوم الوصال داشتى پنج روز و ده روز.
چون ابيض بديد كه او جواب نمى دهد در زير صومعه او به نماز مشغول شد بر وجه نفاق و خداع. چون برصيصا از نماز فارغ شد، فرو نگريد، راهبى را ديد به نماز مشغول شده در زىّ و هيئتى نيكو. چون چنان ديد، تأسف خورد بر آنكه جواب او نداده بود. آواز داد و گفت: يا عبداللّه ! مرا معذور دار كه چون تو آواز دادى، من در نماز بودم. بگو تا چه كارست تو را.
گفت: مرا آرزوست كه با تو به يك جا باشم و با تو عبادت مى كنم تا سيرت تو برگيرم و به تو اقتدا كنم و از علم تو چيزى بياموزم و به دعاى تو رغبت مى كنم و من نيز تو را دعا كنم.

1.داستان برصيصاى راهب از روى نسخه عكسى متعلق به كتابخانه مركزى دانشگاه تهران تنظيم شد. اين نسخه عكسى از نسخه خطى شماره ۱۳۰ كتابخانه آستان قدس رضوى فراهم گرديد.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135670
صفحه از 592
پرینت  ارسال به