مقاتل گفت: نوح عليه السلام تن آدم با خويشتن در كشتى برد صيانة له عن الغرق و آن را حايلى كرد بين الرجال و النساء. چون آب پديد آمد، جمله حيوان زمين سر به نوح نهادند كه ما را بر گير. نوح عليه السلام گفت مرا فرموده اند كه از هر جفتى دو را در كشتى برم كه جفت باشند؛ چه جاى بيش از اين ندارم و حق تعالى اين براى آن كرد تا حيوانات را نسل بريده نشود. ۱
عبداللّه عباس گفت اول چيزى كه نوح در كشتى برد، مورچه خورد بود و آخر چيزى خر بود. چون خر خواست كه در كشتى شود، ابليس در دنبال او آويخت. چندان كه خواست كه برود نتوانست و نوح عليه السلام مى گفت: در رو، و چون چند بار بگفت. نوح عليه السلام گفت: ادخل و ان كان الشيطان معك. از سر ضجارت خر در كشتى رفت و ابليس به او، چون نگاه كرد ابليس را ديد. گفت تو به دستورى كه آمدى در اينجا؟ گفت به دستورى تو. گفت: كه؟ ۲ گفت نه خر را گفتن: ادخل و ان كان الشيطان معك. من با خر بودم آن ساعت به آن آواز در كشتى آمدم. گفت: بيرون رو اى دشمن خداى. جزع كرد و زارى و گفت مرا بيرون مكن. نوح عليه السلام او را بر پشت كشتى كرد.
و در تفسير مالك بن سليمان مى آيد كه مار و كژدم بيامدند. نوح را گفتند ما را در كشتى بر. گفت نبرم كه شما مضرت كنيد. گفتند ما را در كشتى بر كه با تو عهد كنيم كه گزند نكنيم آن را كه نام تو برد، به آن شرط ايشان را در كشتى برد. اكنون هر كس كه از مار و كژدم ترسد، بخواند. «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ * إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الُْمحْسِنِينَ * إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ» . هيچ مار و كژدم او را گزند نكند.
حق تعالى از نوح حكايت كرد كه او كرد: آنان را كه با او بودند و به پناه او آمدند و او ايشان را در كشتى مى نشاند گفت ايشان را كه در اين كشتى نشينيد. به نام خداست راندن و ايستادن اين كشتى را كه رود به نام او رود و اگر بايستد هم به نام او