در كشتى نشست و به روايتى روز دهم از رجب نوح عليه السلام با جمله قومش آن روز، روزه داشتند و كشتى ايشان را ششماه مى گردانيد، در اواخر ذى الحجه بر جودى بايستاد. و در اخبار اهل بيت آمد هژدهم ذى الحجه بود آن روز نيز به شكر روزه داشتند. ۱
و بخواند نوح عليه السلام خداى را. گفت: بار خدايا! اين پسر من است و از اهل من است و وعده تو حق است؛ يعنى آن وعده كه دادى كه تو را و اهلت را نجات دهم و تو حاكم تر و داورتر از همه داورانى.
حق تعالى جواب داد و گفت: او از اهل تو نيست كه او را عملى است، نه صالح. از من مخواه چيزى كه تو را به آن علمى نيست. و من تو را پند مى دهم تو را از آنكه از جمله جاهلان باشى. ۲
نوح را گفتند: به فرمان خداى از كشتى فرو آى به سلامت؛ يعنى در حالى كه حال سلامت باشد. و امّتانى و گروهى از فرزندان اينان باشند و از پس اينان آيند كه ما ايشان را ممتّع و برخوردار خواهم گردانيد. از جمله كافران كه در دنيا باشند، آنگه از ما ايشان را عذابى اليم و دردناك مولم برسد. ۳
ما آن را وحى مى كنيم به تو كه تو و قوم تو از پس اين ندانستيد. ۴
ما فرستاديم ۵ نوح را به قومش و گفتيم او را: بترسان قومت را پيش از آنكه به ايشان آيد عذابى مولم، درد فزاينده و آن عذاب، استيصال بود از غرق طوفان كه به ايشان رسيد.
(نوح) به ايشان آمد و گفت: اى قوم! اى امت و جماعت من! من شما را