73
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

أوديانات و مختلف زبان و لغات و دعا كردندى و همه خانه خداى را به مكه تعظيم كردندى، اعنى مكان خانه و شهر مكه را. و مكه در اين عهد عمالقه داشتند و براى آن ايشان را عماليق خواندند كه پدر ايشان عمليق بن لاوَرد بن سام بن نوح بود و سيد و مهتر ايشان در آن وقت مردى بود نام او معاوية بن بكر و مادر او كلنده بنت الحدرى بود از فرزندان عاد. چون باران از ايشان منع كردند و ايشان را قحط رسيد، گفتند: و فدى بايد ساخت به مكه تا براى ما باران خواهند. جماعتى را نامزد كردند منهم متمم قتل [قيل] بن عنز و لُقيم بن هزال بن هزيل و عقيل بن صد بن عادالاكبر و مَرْثَد بن سعد بن غفير و [عفير] و اين مرد مسلمان بود، اسلام پنهان داشتى و حليمة [جُلهُمه ]بن الخيبرى خال معاوية بن بكر. آنگه لقمان بن عاد را بفرستادند با اين گروه و هر يكى از اينان قومى با خود ببردند از قبيله و عشيره خود تا عدد ايشان به هفتاد رسيد. چون به مكه شدند، به نزديك معاوية بن بكر فرود آمدند و او به ظاهر مكه بود خارج حرم، ايشان را فرود آورد و اكرام كرد؛ چه ايشان اخوال و اصهار بودند. ايشان را يك ماه مهمان دارى كردند و نكو مى داشت و ايشان به نزديك ايشان خمر مى خوردند و اين معاوية دو كنيزك مطرب داشت، جرادتان گفتند. ايشان سماع كردند و اينان خمر خوردندى به عيش و عشرت مشغول شدند و قوم خود را وجهد و قحط ايشان فراموش كردند و هر روز نامه دو و بيشتر و كمتر مى رسيد به معاوية بن بكر و شكايت از سختى حال و معاوية شرم داشت آن سخن گفتن و نامها عرض كردن. گفت: نبايد كه به بخل نسبت كنند كه اينان مهمان من اند. آخر بيتى چند گفت و تلقين كرد. اين كنيزكان را و گفت فردا چون اين جماعت به لهو مشغول شوند اين بيتها به غنا بر ايشان خوانى تا باشد ايشان را تباهى شود و بيتها اين است:

أَلا يا قَيلُ ويحَكَ قُمْ فَهَيْنِملَعَلَّ اللّه يُصَبِّحُنا غماما
فَليَسقى اَرضَ عادٍ ان عاداًقَد اَمسوا ما يُبَيِّنُونَ الكلاما
مِنَ العَطَشِ الشَديد فليس نَرجَوابه الشَّيخ الكبير و لا الغلاما
و قَد كانَت نِساؤُهُم بخيرٍ
فَقَد أمسَتْ نساؤهم عيامى [غيامى]

و اِنَّ الوحش تأتيهم جهاراً
و لا تخشى لِعادِىِّ سِهاما

و اَنتُم هنها فِيما اشْتَهَيتُم
نَهارُكم و ليلُكم التَّماما

فَقُبِّحَ وَفدَكم مِنْ وَفدِ قومٍ
و لا لقّوا التَّحيَّةَ و السَّلاما

چون جرادتان اين غنا بگفتند، ايشان گفتند: قوم ما را به كارى فرستادند و ايشان در رنج و ما به طرب مشغول شديم. اينكه ما كرديم خطاست. فردا ما برويم بامداد درين حرم شويم و دعا كنيم تا باشد كه خداى ما را و قوم ما را بارانى فرستد. مرثد بن سعد بن غفر كه مسلمان بود و اسلام پوشيده مى داشت. ايشان را گفت: اى قوم! شما ره استسقا خطا كرده به دعاى ما و شما باران نيايد. اگر خواهيد كه خداى تعالى بر ما و شما رحمت كند و باران فرستد بياييد تا برويم و به هود ايمان آريم كه اين باران جز به دعاى او نيايد و بر هود ثنا گفت: و اظهار اسلام كرد. چون ايشان اين سخن بشنيدند، حليمة بن الحنى خال معاوية به انكار او اين بيتها بگفت:

ابا سعدٍ فَاِنَّكَ من قبيلٍزَوى كَرَمٍ وانك [اُمُّكَ] ثمود
فَانا لَنْ نُعطيكَ ما بَقيناو لَسْنا فاعلين لِما تُريد
اَتأمُرُنا لِنَترُكَ دينَ وَفدٍوَزملٍ وآلِ ضدٍ والْعبودٍ
ونترُكَ دينَ آباءٍ كرامٍذوى رَأىٍ ونَتْبَعَ دينَ هودٍ


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
72

عذاب كنيد كه من نيز انتظار مى كنم نزول عذاب شما را.
ما برهانيديم هود را و آنان را كه با او بودند از اهل دين او كه به او ايمان آورده بودند و بريدم اصل و بيخ آنان كه آيات ما به دروغ داشتند و ايشان ايمان نداشتند؛ چه اگر مؤمن بودندى، هلاك نشدندى. ۱
اما قصه عاد و هلاك ايشان به روايت محمد بن اسحاق و السدى و جز ايشان از مفسران و اهل تاريخ گفتند: عاد به زمين يمن بودند؛ به جايى كه آن را احقاف گفتند و آن رمالى بود كه بعضى را از آن رمل عالج خواندند و بعضى را دَهنا و بعضى را ببرين [يبرين] از ميان عُمان تا به حضرموت. آنگه در زمين فاش شدند و شايع گشتند و قهر كردند مردمان را به فضل قوتى كه خداى داده بود ايشان را و خداى ايشان را قوتى عظيم داده بود و ايشان بت پرست بودند و بتانى داشتند هر قبيله؛ نام يكى صُداء بود و نام يكى صَمود و نام ملعار [هُبار]. خداى تعالى هود را به پيغامبرى به ايشان فرستاد و او در ميان ايشان حسيب تر و نسيب تر بود. او بيامد و ايشان را دعوت كرد با خداى تعالى و نهى كرد ايشان را از عبادت اصنام و ظلم كردن. مردمان ابا كردند و قبول نكردند و او را دروغ داشتند و گفتند: كيست كه از ما قوت بيش دارد و بناها و مصانع گردن گرفتند و مردمان و ضعيفان را كه فرود ايشان بودند در قوت بگرفتندى و قهر كردندى و رنجه داشتندى؛ چنان كه خداى تعالى گفت: «وَتَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ * وَإِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبّارِينَ»۲ . چون فساد و ظلم از حد ببردند حق تعالى از ايشان باران باز گرفت سه سال پيوسته. ايشان مجهود و رنجور شدند و عادت ايشان چنان بودى كه چون ايشان را رنجى رسيدى و خواستندى تا دعا كنند و خلاص جويند از آن به مكه آمدندى به بيت الحرام و آنجا دعا كردندى. مسلمانان و مشركان همه به مكه [جمع شدندى] به مختلف آراء

1.روض الجنان، ج ۸، ص ۲۵۵.

2.شعراء (۲۶): آيات ۱۲۹ ـ ۱۳۰.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137687
صفحه از 592
پرینت  ارسال به