83
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

قصه ثمود و صالح و كشتن ناقه و هلاك ايشان

روايت كرد محمد بن اسحاق و سدى و وهب و كعب الاحبار كه عاد، چون خداى تعالى ايشان را هلاك كرد و روزگار بر ايشان به سر آمد، ثمود را از پس ايشان در زمين خليفه كرد و تمكين كرد و عمر دراز داد و عدد ايشان بسيار شد و مردى از ايشان سراى بكردى. از درازى عمر او، سراى ويران شدى و عمر او بسر آمده نبودى. ايشان بايستادند و آن كوه خانها و جايها بساختند و سنگ ببريدند و بتراشيدند و خداوندان قوت و تمكين بودند. در زمين طاغى شدند و فساد آشكار كردند. خداى تعالى صالح را به ايشان فرستاد به پيغمبرى و ايشان از عرب بودند و صالح عليه السلام از ايشان حسيب تر و نسيب تر بود و جوانى بود. در ميان ايشان مقام كرد و ايشان را با خداى تعالى مى خواند تا پير شد. پس كس به او ايمان نياورد، الاّ جماعتى اندك از جمله مستضعفان ايشان چون صالح عليه السلامبر ايشان الحاح كرد در دعوت و اعذار و انذار و تخويف به عقاب خداى. گفتند: يا صالح! ما را آيتى باز نماى كه ما به آن صدق تو بدانيم. گفت: چه آيت خواهيد؟ گفتند: ما را عيدى خواهد بودن. با ما به آن عيد بيرون آى و ما خدايان و معبودان خود را بيرون آريم و ايشان را بخوانيم. تو نيز خداى خود را بخوان. اگر خداى تو، تو را اجابت كند، ما به تو ايمان آريم و اگر خدايان ما، ما را اجابت كنند، تو متابعت ما كنى. گفت: روا باشد و بر اين قرار دادند. چون عيد در آمد، ايشان بتان را بيرون آوردند و بنهادند و ايشان را بخواندند و تضرع كردند و گفتند: اى خدايان ما! دعاى ما اجابت كنيد و دعاى صالح اجابت مكنيد و ايشان را رئيسى بود نام او جُندُع بن عمرو بن جَوّاس، گفت: يا صالح! اگر تو پيغمبرى از اين سنگ، و اشارت كرد به سنگ مفرد از كوه جدا، ناقه اى بيرون آور براى ما از جنس شتران بُختى، شكم بزرگ، پر موى. اگر اين بكنى ما به تو ايمان آريم و تو را به راست داريم.
صالح عليه السلام با ايشان عهد كرد كه چون او از خداى درخواهد و خداى اجابت كند،


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
82

زمين متمكن كرد از منازلى و مساكنى كه با آنجا مى شديد و آن زمين نرم باشد و خلاف او خرن ۱ باشد و جبل تا از زمين هاى سهل كوشكها مى سازيد و از كوهها خانها ۲ مى گيريد. و آن آن بود كه ايشان در كوه خانها از سنگ بكندندى. ۳
ياد كنيد نعمتهاى خداى كه بر شما كرد و در زمين فساد مكنيد.
گفتند: آن گروه سادات و اشراف قوم او كه متكبران و مستكبران بودند آنان را كه ضعفاى قوم بودند از جمله مؤمنان، مى دانيد شما كه صالح پيغمبر خداست و فرستاده و گماشته است از قِبَل او؟ و اين مؤمنان مستضعف گفتندى كه ما ايمان داريم به او و به آنچه او را به آن فرستادند. براى آنكه پنداشتدى كه اينان مؤمن اند و از سرِ حقيقت مى گويند كه اين مستكبران و كافران گفتندى: ما به آنچه شما ايمان داريد، كافريم.
اين متكبران كافران شتر را پى بكردند و عتو كردند از فرمان خداى، يعنى سر بكشيدند از فرمان خداى و تعدى كردند در طغيان و عصيان و گفتند: اى صالح! بيار آنچه ما را به آن وعده مى دهى از عذاب اگر پيغمبرى.
بگرفت ايشان را رجفه؛ يعنى صيحه و زلزله، در سراهاى [بر] جاى بماندند؛ يعنى مرده. صالح عليه السلام چون از ايشان آن ديد و آن شنيد از ايشان، آيس شد و روى از ايشان بگردانيد و اعراض كرد از ايشان و گفت: يا قوم من! پيغام خداى به شما رسانيدم و بر پيغمبر همين باشد و نصيحت كردم شما را وليكن شما نصيحت كنندگان را دوست نداريد. چون وقت نزول عذاب بود، از ميان ايشان به در آمد و شايد تا كنايت بود از يأس و قطع طمع از ايمان ايشان. ۴

1.خ ل: حَزْن باشد، روض الجنان، ج ۸، ص ۲۶۸.

2.خ ل: خانه ها. روض الجنان، ج ۸، همان.

3.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۶۷.

4.همان، ص ۲۶۹.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135631
صفحه از 592
پرینت  ارسال به