89
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

رويهاتان سرخ باشد و روز شنبه رويهاتان سياه باشد. ايشان شب بخفتند. بامداد برخاستند. رويهاشان زرد بود، پنداشتندى به خلوق رنگ كرده كوچك و بزرگ و زن و مرد ايشان چنين بودند. به يقين بدانستند كه صالح راست گفته است. طلب صالح تا بكشند او را. صالح بگريخت و به حمايت بطنى شد از ثمود كه ايشان را عزتى و منعتى بود. ايشان را بنو غنم گفتند و به سراى سيد ايشان فرود آمد و نام او نفيل بود و كنيت او ابو هدب. ايشان او را پناه دادند. كافران، مسلمانان قوم او را مى گرفتند و عذاب مى كردند و مى گفتند ما را راه نمايند به صالح.
چون از حد برفت، يكى بيامد و گفت: يا رسول اللّه ! اين كافران ما را در عذاب كشيدند، روا باشد كه راه نماييم به تو؟ گفت: روا باشد. ايشان گفتند: ما را چه عذاب مى كنيد، صالح فلان جاى است. ايشان بيامدند و نفيل را گفتند: صالح را به ما ده. گفت: شما را بر صالح راهى نيست. صالح به حمايت من است و ايشان قوت آن نداشتند. صالح را رها كردند و روى به محنت و مصيبت خود نهادند و با يكديگر مى گفتند از وعده روزى گذشت. روز دوم، كه روز آدينه بود، برخاستند و رويهاشان سرخ بود. پنداشتى كه به خون رنگ كرده اند ايشان را. يقين زيادت شد به هلاك. روز سيوم برخاستند رويهاشان سياه بود. پنداشتى كه به قار رنگ كرده اند. چون روز سيوم بود، صالح از ميان ايشان بيرون رفت و آنان كه امت و اتباع او بودند از جمله مسلمانان با او شام آمدند، بر مسله و فلسطين فرود آمدند و چون روز يكشنبه روز بديد و ايشان روى سياه شدند و با هم بنشستند و بگريستند و كفن در پوشيدند و حنوط بر خود كردند و حنوط ايشان صبر بود و كفن ايشان مشك. و بنشستند و در آسمان مى نگريدند، منتظر عذاب خداى و يك بار به زمين مى نگريدند و ندانستند كه عذاب خداى از كدام راه به ايشان خواهد آمدن. چون روز به چاشتگاه رسيد، آوازى از آسمان بيامد كه درو هر آوازى كه در جهان باشد، بود و هر صاعقه، دلهاى ايشان در بر پاره پاره شد و همه بر جاى بمردند و از ايشان هيچ كس نماند از خرد


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
88

ايشان بيامدند و ناقه را بكشتند و اهل شهر بيرون رفتند و گوشت او با شهر بردند و بپختند و بخوردند و بچه او با كوهى بلند گريخت كه آن صنو خواندند و گفتند نام او كوه قاره بود و اين حديث روايت از شهر بن حوشب از رسول خداى است.
خبر كشتن ناقه به صالح رسيد. از شهر برون آمد و مردمان ازو عذر مى خواستند مى گفتند: يا نبى اللّه ! ما را گناهى نيست. ناقه را فلان و فلان كشتند. صالح گفت: بنگريد تا بچه اين شتر را دريابيد؛ چه اگر او را دريابيد و با دست آريد، همانا عذاب نيايد شما را. ايشان برفتند. فصيل بر كوهى بلند بود، آهنگ كردند؛ چندان كه مى شدند كوه درازتر مى شد تا با عنان آسمان برسيد؛ چنان كه مرغ به او نپريدى. صالح عليه السلام بيامد. چون فصيل صالح را بديد، بگريست و سه بانگ بكرد و كوه بشكافت و فصيل فرو شد و كسى او را نديد دگر. محمد بن اسحاق گفت: از آنان كه ناقه را كشتند، چهار كس از پى فصيل برفتند و او را دريافتند و بكشتند و از كوه به زير انداختند و گوشت او با گوشت مادر قسمت كردند. صالح عليه السلام بيامد و گفت: يا قوم! حرمت خداى انتهاك كرديد. اكنون عذاب خداى را مستعد باشيد بر طريق استهزا. صالح عليه السلام را گفتند: كى خواهد بودن اين عذاب كه مى گويى؟ گفت: نزديك است، و هر اجلى را وعده اى هست و اين وعده اى است راست. و نامهاى روزهاى هفته در ميان ايشان به خلاف اين بود كه اكنون هست. يكشنبه را اول گفتند و دوشنبه را اهون، و سه شنبه را جيار، و چهارشنبه را دبار، و پنجشنبه را مونس، و آدينه را عروبه، و شنبه را شيار. و شاعر ايشان در اين معنى گفت:


اُوَمّلُ اَن اَعيشَ و اَنَّ يومىلاَوَّلَ اَوْ لاَِهوَنَ اَو جيارٍ
اوِلتّالِى دُبارٍ اَو فَيَومىبمونِسٍ اَو عَر[و]بَة اَو شِيارٍ
و ايشان ناقه را روز چهارشنبه كشتند. صالح عليه السلام گفت: وعده شما [سه] روز است و روز سيوم عذاب خداى به شما آيد و علامت آن است كه فردا كه روز پنجشنبه كه مونس خواندند، بامداد كه برخيزيد، رويهايتان زرد باشد و روز عَرُوبه، يعنى آدينه،

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137962
صفحه از 592
پرینت  ارسال به