99
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

و مى گويد آستانه در بگردان كه موافق نيست و برفت. چون اسماعيل عليه السلامباز آمد، بوى ابراهيم ۱ شنيد. گفت: اى زن! كسى غريب اينجا حاضر بود؟ گفت: بلى. پيرى برين نشان و بر ين نشانه چون كسى كه استخفاف كند. گفت: چه گفت؟ گفت: تو را سلام كرد و گفت: اسماعيل را بگو ۲ تا آستانه دَر بگرداند كه نيك نيست. گفت: طعامى و شرابى نخواست؟ گفت: خواست؛ من ندادم. گفت: برخيز كه طلاقت دادم، برو. و زنى ديگر كرد.
مدتى ديگر بر آمد. ابراهيم عليه السلام دستورى خواست از ساره. دستورى دادش هم بر آن ۳ شرط. ابراهيم عليه السلام بيامد. اتفاق چنان افتاد كه اسماعيل حاضر نبود. چون به در خيمه رسيد، زن بيرون دويد و گفت: اى جوانمرد! فرود آى كه اسماعيل به صيد است. همين ساعت آيد. تو بياساى تا او آمدن. ابراهيم گفت: فرو ۴ نمى توانم آمدن و ليكن پيش تو هيچ طعامى و شرابى هست؟ گفت. بلى و بدويد و براى او گوشت و شير آورد. ابراهيم عليه السلام بر پشت اسب از آن بخورد و دعا كرد ايشان را به بركت.
در خبر مى آيد كه اگر زن پيش ابراهيم نان آوردى [يا خرما] و ابراهيم بر آن دعا كردى، در همه زمين جاى نبودى كه گندم و خرما بيشتر بودى از آنكه به مكه و ليكن چون دعا بر گوشت و شير كرد، چندانى گوشت و شير كه ۵ به مكه باشد، هيچ جاى نباشد. آنگه زن گفت: اى پير! به بركت فرود آى تا سرت بشورم كه گَرْدناك شده است از گَردِ راه. گفت: فرو نيايم و ليكن سنگى بيار تا من يك پاى بر آنجا نهم و يك پاى در ركاب دارم. برفت و سنگى بزرگ بياورد و در زير پاى ابراهيم عليه السلام نهاد.
ابراهيم عليه السلام يك پاى بر آن سنگ نهاد تا او يك جانب سرش نشست. اثر پاى ابراهيم بر آن سنگ بماند. پاى ديگر بر آن سنگ نهاد تا او دگر جانب بِشُست. اثر

1.نسخه ح: بوى ابراهيم به مشام وى رسيد.

2.نسخه ح: بگوى.

3.نسخه ح: شرابى.

4.نسخه ح: فرود.

5.نسخه خ: در مكه.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
98

و قصه او آن است كه: چون خداى تعالى ابراهيم را فرمود كه هاجر را و اسماعيل را از پيش ساره ببر كه او را شكى مى بود، ابراهيم گفت: بار خدايا! ايشان را كجا برم؟ حق تعالى گفت: آنجا كه جبرئيل تو راه نمايد. برخاست ۱ و ايشان را برگرفت و مى آورد و جبرئيل عليه السلام در پيش او مى رفت. هر كجا شهرى آبادان و بقعه اى خوش و آبى و گياهى بود او گفتى اينان را اينجا فرود آرم؟ جبرئيل گفتى: نه، فرمان نيست تا برسيد آنجا كه امروز مسجد الحرام است به زمين حرم و آنجا نه آبى بود و نه گياهى و نه انيسى. جبرئيل گفت: اينجا فرود آر اينان را كه خداى تعالى چنين مى فرمايد و بر گرد. گفت: اى جبرئيل! اين چه جاى است؟ گفت: اين جاى حرم است و خداى را اينجا خانه اى بود محرم. ايشان را آنجا بنهاد و برگرديد و ايشان را تنها رها كرد، هاجر را و اسماعيل را. طفلى و عورتى را. به خداى تسليم كرد ايشان را. چنان كه حق تعالى از او حكايت مى كند. ۲
چون مدتى بر آمد و اسماعيل بزرگ شد و هاجر فرمان يافت و جُرهُميان آنجا فرود آمدند و اسماعيل عليه السلام را از ايشان زنى خواست و با خانه برد، ابراهيم عليه السلام از ساره دستورى خواست تا بيايد و اسماعيل را بيند. ساره گفت رواست، برو و شرط آنكه از اسب فرو نيايى و او ندانست كه هاجر مانده نيست. ابراهيم با او به شرط كرد و بيامد. چون برسيد جايى، ديد ۳ به مردم آبادان و قبيله اى بزرگ فرود آمده. اسماعيل را خواست. او حاضر نبود، به صيد رفته بود بيرون حرم. زن اسماعيل از خيمه بيرون آمد و گفت: تو را چه مى بايد؟ گفت: اسماعيل را ۴ مى خواهم. گفت: حاضر نيست. گفت: هيچ طعامى و شرابى هست؟ گفت: نيست. گفت: چون اسماعيل باز آيد، بگو كه پيرى به اين نشان اينجا بود. تو را سلام مى كند بر اين نشان

1.نسخه ح: بر خواست.

2.روض الجنان، ج ۲، ص ۱۴۵.

3.نسخه ح فعل «ديد» را ندارد.

4.در نسخه ۲۰۴۴: «را مى خواهم» نيامده.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138145
صفحه از 592
پرینت  ارسال به