9
مجله محدث شماره 12و13


کتاب نامه روایی






style="BORDER-RIGHT: 1px solid; BORDER-TOP: 1px solid; BORDER-LEFT: 1px solid; BORDER-BOTTOM: 1px solid"
borderColor=#dae6e7>




style="BORDER-RIGHT: 1px solid; BORDER-TOP: 1px solid; BORDER-LEFT: 1px solid; BORDER-BOTTOM: 1px solid"
borderColor=#aaaaaa
background=/uploads/IMAGES/mohaddeth/te.jpg>



کتاب نامه روایی
(تازه های کتاب خانه تخصصی حدیث)


style="MARGIN-TOP: 0px; MARGIN-BOTTOM: 0px; LINE-HEIGHT: 15px"> 


cellPadding=0 width="100%" border=1 id="table4">






((رابطه متقابل كتاب و سنّت))  علي نصيري،
تهران: سازمان ا نتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1386، 730 ص.





((مباني رفع تعارض اخبار از ديدگاه شيخ طوسي
(ره) در "استبصار")). سيد علي دلبري، مشهد: دانشگاه علوم اسلامي رضوي،
1386، 260ص.





((شرح "الاصول الكافي")) صدرالدين محمد الشيرازي
(ملا صدرا)، تصحيح و مقدمه رضا استادي، باشراف سيد محمد خامنه اي،
تهران: بنياد حكمت اسلامي صدرا، 1384، 4 جلد.





((رسالة في مصطلح علم الحديث))، أبو العباس أحمد
بن عيسي البرنسي، تحقيق: بشير ضيف الجزائري، بيروت: دار ابن حزم، 1427
ق، 56 ص.


style="MARGIN-TOP: 0px; MARGIN-BOTTOM: 0px; LINE-HEIGHT: 15px"> 


cellPadding=0 width="100%" border=1 id="table2">






1.
«رابطه متقابل کتاب و سنّت»،
علی نصیری، تهران: سازمان انتشارات
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1386، 730 ص.


آنچه در این تحقیق در اختیار علاقه مندان به مطالعات قرآنی و حدیثی
قرار گرفته؛ دیدگاه‌هایی در زمینه ارتباط کتاب و سنت و نیز مباحثی
همچون حجیت و جایگاه سنت است، نگارنده برای دستیابی به هدف خود نخست
سرتاسر تفسیر نور الثقلین را به عنوان مبنای اولیه پژوهش ـ که در آن
کارکرد سنت در برابر قرآن به صورت عینی و عملی به تصویر کشیده شده است
ـ بررسی نموده و سپس بسیاری از کتب و منابع در عرصه‌های علوم قرآن،
علوم حدیث، اصول فقه و تفسیر را مورد مطالعه و بازنگری قرار داده است.

وی این پژوهش را در قالب پنج فصل عرضه نموده است: فصل اول و دوم را با
انگیزه دست دادن مبانی و پیش انگارهای تعامل کتاب و سنت، به بررسی
مباحثی در زمینه قرآن و سنت همچون حجیت و اعتبار قرآن، ویژگی‌های بیانی
قرآن، مفهوم و گستره سنت، جایگاه سنت، و حجیت سنت اختصاص داده است.

در فصل سوم چهار دیدگاه در ترسیم رابطه کتاب و سنت را مورد بحث و بررسی
قرار داده که عبارتند از: قرآن محوری، سنت محوری، قرآن محوری و سنت
مداری، دو گانه محوری، و دیدگاه چهارم را مورد تأیید قرار داده است.

در فصل چهارم به عنوان مهم‌ترین و اصلی‌ترین فصل کتاب، به تفصیل به
بررسی سه عرصه اساسی نقش سنت در تبیین قرآن یعنی تقریر، تبیین و
نوگستری پرداخته است، و پس از آن در فصل پنجم نقش قرآن در رابطه با سنت
را مورد بحث و بررسی قرار داده است.


style="MARGIN-TOP: 0px; MARGIN-BOTTOM: 0px; LINE-HEIGHT: 15px"> 


cellPadding=0 width="100%" border=1 id="table1">






 2.
«مبانی رفع تعارض اخبار از دیدگاه شیخ طوسی(ره) در "استبصار"»،
سید علی
دلبری، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1386، 260 ص.


کشف و شناسایی علل پیدایش تعارض و اختلاف در حدیث، و چگونگی رفع تعارض
و حلّ اختلاف آن و تلفیق‌ ایندو با هم طبق مبنای مرحوم شیخ طوسی در
کتاب استبصار مطالب مورد بحث در این مجموعه می‌باشد.

سعی نویسنده در این نوشتار علاوه بر تلفیق بحث‌های اصولی شیخ با
بحث‌های تطبیقی وی در استبصار و بیان علل و اسباب اخبار با تکیه بر این
کتاب، نمونه‌هایی عینی از این موارد را ذکر می‌کند که در این مورد نیز
ترجیح با ذکر اقوال و نظرات شیخ است.

وی نوشتار خود را در پنج فصل تنظیم نموده است: در فصل نخست به عنوان
بیان کلیات و مبادی بحث به سه موضوع پرداخته که عبارتست از: جایگاه
حدیث و ضرورت حدیث‌پژوهی؛ انواع دانش‌های حدیثی؛ پیشینه بحث و سیر تطور
دانش مختلف الحدیث.

در فصل دوم نیز دو موضوع را بررسی کرده که یکی با عنوان شیخ طوسی و
حدیث‌پژوهی است و دیگری استبصارشناسی.

در فصل سوم علل و عوامل تعارض اخبار را مطرح کرده و به یک پرسش در این
زمینه پاسخ داده است.

فصل چهارم و پنجم را نیز به بررسی روش‌های رفع تعارض اخبار و مراحل آن
از دیدگاه شیخ طوسی اختصاص داده است. در فصل پنجم هم به روش جمع و
موارد مختلف جمع عرفی و سرانجام به روش تخییر پرداخته است.


style="MARGIN-TOP: 0px; MARGIN-BOTTOM: 0px; LINE-HEIGHT: 15px"> 


cellPadding=0 width="100%" border=1 id="table3">





 3.
«شرح "الاصول الکافی"»،
صدر الدین محمد الشیرازی (ملا صدرا)، تصحیح و
تحقیق و مقدمه رضا استادی، باشراف سید محمد خامنه‌ای، تهران: بنیاد
حکمت اسلامی صدرا، 1384، 4 جلد.


این مجموعه حاوی شرحی است بر بخشی از سی و چهار جزء کتاب شریف اصول
کافی که جزء اول با عنوان کتاب العقل و الجهل، جزء دوم کتاب العلم، جزء
سوم کتاب التوحید و بخشی از جزء چهارم که کتاب الحجة می‌باشد.

این اثر از مرحوم ملاصدرا قبلاً توسط آقای محمد خواجوی تصحیح و
انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی آن را به چاپ رسانده بود.

در این چاپ جدید که به مناسبت کنگره بزرگداشت مرحوم ملاصدرا و به
درخواست و کمک بنیاد حکمت اسلامی صدرا توسط حجة الاسلام رضا استادی
تصحیح و به زیور طبع آراسته شده چند ویژگی مدّ نظر بوده که عبارتند از:

1. این کار با رعایت اصول تصحیح انتقادی و ساز واره‌ای دقیق انجام
گردیده است.

2. مایه تصحیح متون در میان صدها جلد نسخه خطی از بهترین و معتبرترین
نسخ خطی فراهم گردیده که برخی به خط خود مؤلف یا بازماندگان او یا با
تصحیح و مقابله آنها بوده که حائز اهمیت است.

3. کوشش شده است روش تصحیح، علامتگذاری، نوع و قلم حروف، کاغذ و قطع و
جلد و صحافی تمام کتب و آثار این حکیم هماهنگ و به یک شکل باشد.

4. ویراستاری این مجموعه با هماهنگی نزدیک با مصححان محترمی از قبیل
اساتید حوزه و دانشگاه انجام شده، که شامل دو نوع ویرایش ادبی و علمی
است.

5. مقدمه و پاورقی‌ها فارسی است و این نکته تازه‌ای در تصحیح کتاب عربی
است.

6. تعداد نسخی که پایه تصحیح قرار گرفته‌اند ده نسخه از بهترین و
معتبرترین‌ها بوده و ذکر نسخ دیگر را ضروری ندانسته‌اند.


style="MARGIN-TOP: 0px; MARGIN-BOTTOM: 0px; LINE-HEIGHT: 15px"> 


cellPadding=0 width="100%" border=1>





 4.
«رسالة فی مصطلح علم الحدیث»،
أبو العباس احمد بن عیسی البرنسی، تحقیق:
بشیر ضیف الجزائری، بیروت: دار ابن حزم، 1427 ق، 56 ص.


این مجموعه مختصر رساله‌ای است در اصطلاحات علم حدیث، که در آن به بحث
از واژه‌ها و اصطلاحهای علم حدیث و توضیح آن‌ها پرداخته شده است، مصحح
کتاب این نسخه را از زمره نسخ مفقود و نایات برشمرده و با همت و تلاشی
که داشته این نسخه را به دست آورده و آن را احیا نموده است، اصل رساله
مربوط به ابو العباس احمد بن احمد بن محمد بن عیسی البُرنُسی معروف به
زروق متوفای 899 هـ است که تألیفات بسیاری به نام او در کتب تاریخی ثبت
است که این رساله یکی از تألیفات وی می‌باشد.

کارهایی که محقق بر روی این رساله انجام داده عبارتست از: پی‌گیری و
جستجو برای یافتن نسخه‌های دیگر جهت مقابله، اخراج احادیث و اقوال،
استخراج مصطلحات موجود، ذکر تعلیقات در پاورقی و در پایان تنظیم فهارس.



«المدرسة الحدیثیة فی مکه و المدینة و اثرها فی الحدیث و علومه من
نشأتها حتی نهایة القرن الثانی الهجری»، محمد الثانی عمر موسی، ریاض:
مکتبة دار المنهاج، 2 ج، 1426 ق.

در نگاه اول به عنوان کتاب آنچه به ذهن خطور می‌کند درخشش و ظهور و
بروز علوم حدیث در برهه‌ای خاص از زمان است، ولی با کمی دقت معلوم
می‌شود منظور مؤلف از این کتاب بیشتر بیان سیر تدریس و تدرس حدیث و
علوم حدیث در این دو مکان شریف (مکه و مدینه) است، گرچه در کنار این
مباحث نظاره‌ای هم به سیر تاریخی حدیث در خلال این بخش از زمان و
همچنین بحث از تألیفات حدیثی و حتی رجالی هم نموده است.

وی این کتاب را در چهار باب تنظیم نموده است: در باب اول به بحث و
بررسی تاریخ حدیث و رشد و نمو حدیث در مکه و مدینه در قرن اول و دوم
پرداخته که این دوران نیز خود شامل دوره راویان صحابه، حافظان بعد از
صحابه، و وجود کثرت حدیث از صحابه در کتب شش‌گانه می‌شود.

در باب سوم به بحث از اثر مدرسه حدیث در مکه و مدینه در حدیث و علوم
حدیث پرداخته است، این بحث نیز شامل تدوین حدیث و علم مصطلح حدیث و علم
جرح و تعدیل می‌شود.

باب چهارم نیز در رابطه با اثرگذاری حدیث بر ساکنان این دو شهر مقدس و
مهاجران از این شهرهاست، و اثرات پرباری که مهاجران از این دو شهر بر
روی دیگر اماکن می‌گذارند.



مجله محدث شماره 12و13
8


گامی به سوی نور







style="BORDER-RIGHT: 1px solid; BORDER-TOP: 1px solid; BORDER-LEFT: 1px solid; BORDER-BOTTOM: 1px solid"
borderColor=#dae6e7>




style="BORDER-RIGHT: 1px solid; BORDER-TOP: 1px solid; BORDER-LEFT: 1px solid; BORDER-BOTTOM: 1px solid"
borderColor=#aaaaaa
background=/uploads/IMAGES/mohaddeth/te.jpg>



گامی به سوی نور 
(نمونه پرسش و پاسخ‌های واحد پاسخگویی به پرسش‌های حدیثی)


style="MARGIN-TOP: 0px; MARGIN-BOTTOM: 0px; LINE-HEIGHT: 15px"> 


cellPadding=0 width="100%" border=1>




 در
روایتی آمده است: «حق، سنگین و تلخ است». منظور چیست و آیا برای همه
این چنین است؟


در قرآن کریم، هنگامی که سخن از آوردن حق برای مردم، توسط پیامبر گرامی
اسلام است، خداوند می‌فرماید: «وأکثَرُهُم لِلحَقَّ کارهُونَ؛ ولی
بیشترینشان از حق کراهت دارند» (مؤمنون، آیه 70؛ زخرف، آیه 78).

علت کراهت بیشتر مردم از حق، آن است که عمل به حق، موجب کنار گذاشتن
خواسته‌های نفسانی مردم می‌شود.

کسی که قرار است به حق عمل کند، ممکن است بخشی از سود یا خواسته‌ای که
مورد نظرش است، از دست بدهد؛ بنا بر این برپایی حق و عمل بدان را
ناپسند می‌دارد.

رسول گرامی اسلام(ص) در کلامی فرمودند: «اَلحَقُّ ثَقیلٌ مُرٌّ
وَالباطِلُ خَفیفٌ حُلوٌ و رُبَّ شَهوَةِ ساعَةٍ تُورِثُ حُزناً
طویلاً؛ حق، سنگین و تلخ است و باطل، سبک و شیرین و بسا خواهش و شهوتی
که ساعتی پیش نپاید، اما اندوهی دراز در پی آوَرَد» «مکارم الأخلاق، ص
465».

از آنجا که انجام حق در بیشتر موارد، خلاف خواسته‌های انسان یا عملی از
روی تکلیف و وظیفه است، انجام آن سخت و سنگین بوده، طعمی تلخ از خود در
جان انسان به جای می‌گذارد و باطل از آن رو که در بیشتر موارد، مطابق
خواسته‌های انسان و مناسب با طبع او انجام می‌گیرد، آسان و سبک بوده،
طعمی به ظاهر شیرین را بر جای می‌گذارد. اما پیامبر اکرم(ص) این اشتباه
را گوشزد می‌کند که به آسانی و شیرینی باطل، فریفته نشوید که سنگینی و
تلخی حقیقی و همیشگی را در پی خواهد داشت و از سختی و تلخی ظاهری و
گذرای حق نیز دلخسته نشوید که در پی آن آسانی و شیرینی پیاپی و پایدار
وجود دارد.

حقیقت آن است که تلخی حق، به تلخی دارویی می‌ماند که شخص مریض باید
برای تأمین سلامت جسم خود، آن را بچشد و چه سخت و سنگین است، تحمل تلخی
این دارو؛ اما وقتی شخص، بر بیماری خود غلبه می‌کند و شفا و سلامتی را
در بدن خود می‌یابد، همه آن سختی و تلخی را فراموش می‌کند، بلکه آن را
عین شیرینی و راحتی می‌یابد.

تلخی و سختی حق نیز چنین است. تحمل سنگینی حق برای رسیدن به سلامت جان
و صفای درون، نه تنها تلخی و سنگینی حقیقی نیست، انسان حق‌مدار آن را
عین شیرینی و زیبایی و آسودگی می‌بیند.

اما حق، برای چه کسانی سنگین است؛ امام علی(ع) در پاسخ به این پرسش
می‌فرماید: «حق همه‌اش سنگین است؛ اما خداوند، آن را بر مردمانی که
جویای عاقبت و آخرتند، سَبُک می‌گرداند و از این رو جان‌هایشان را به
شکیبایی وا می‌دارند و به درستیِ وعده خدا به کسانی که در راه خدا صبر
و شکیبایی می‌کنند، اطمینان دارند؛ پس تو از این عده باش و در این راه
از خدا کمک بجوی» («تحف العقول»، ص 142).



نتیجه عدم پذیرش حق و رویارویی با آن چیست؟

انسان یا طرفدار حق است یا جانبدار باطل. یا حق را می‌پذیرد و به آن
عمل می‌کند و در گروه پیروان حق و حق‌مداران قرار می‌گیرد و یا با عدم
پذیرش حق، به باطل می‌گرود و در گروه باطل‌گرایان جای می‌گیرد. پس
انسان یا به حق رفتار می‌کند یا به باطل و شکل سومی وجود ندارد؛ بنا بر
این هر کس که حق‌پذیر نباشد و با آن رویارو شود، باطل‌گرا نام می‌گیرد.
امام علی(ع) در این باره می‌فرماید: «کیفَ یَنفَصِلُ عَنِ الباطِلِ مَن
لَم یَتَّصِل بِالحقَّ؟!؛ کسی که به حق نپیوسته است، چگونه می‌تواند از
باطل جدا شود؟!» («غرر الحکم ودرر الکلم»، ح 7006).

هر گاه دو جبهه در مقابل هم قرار گیرند، برتری و پیروزی از آنِ جبهه‌ای
است که قدرت و نیرو و امکانات بیشتری داشته باشد و در مقابل، شکست و
نابودی نصیب گروهی است که ضعیف و بی‌پشتیبان و محروم از امکانات باشد.

نیک می‌دانیم که حق، نور و روشنی است و باطل، تیرگی و تاریکی و همواره
نور بر تاریکی چیره می‌شود. حق، نیرومند و توانا است و باطل، زار و
ناتوان و همیشه توانایی بر ناتوانی پیروز است. حق، بلند پایه و ارجمند
است و باطل، دون‌پایه و بی‌ارج و دائماً، بلند پایگی، برتر و بالاتر از
دون‌پایگی است.

درباره کسی که با عدم پذیرش حق در گروه باطل و رو به روی حق قرار گرفته
است، باید گفت که چنین کسی با خارج شدن از گروه حق، بدی‌ها و سختی‌ها و
عذاب‌ها را برای خود خریده و خوبی‌ها و آسان‌ها و پاداش‌ها را رها کرده
است.

بنا به فرموده امام علی(ع) حق، برای هر که بدان عمل کند، مایه نجات است
(«غرر الحکم و درر الکلم»، ح 1445) و به کار گیرنده باطل با عذاب و
سرزنش رو به رو می‌شود («غرر الحکم و درر الکلم»، ح 9868).

و اساساً حق، پیروز شدنی و باطل، نابود شدنی است؛ چنان که خداوند رحمان
در کتاب شریف قرآن می‌فرماید: «بَل نَقذِفُ بِالحَقَّ عَلَی الباطِلِ
فَیَدمَغُهُ فَإذا هُو زاهِقٌ؛ بلکه حق را بر سر باطل می‌زنیم تا آن را
در هم کوبد و باطل، نابود شونده است» (أنبیاء، آیه 18) و نیز
می‌فرماید: «وقُل جاءَ الحَقُّ وزَهَقَ الباطِلُ، إنَّ الباطِلَ کانَ
زَهُوقاً؛ حق آمد و باطل نابود شد. به یقین، باطل، نابود شدنی است»
(إسراء، آیه 81).

پس، از آن رو که باطل نابود شدنی است و او را یارای مقابله و مبارزه با
حق نیست و به یقین، در رویارویی با حق شکست خواهد خورد، هر کس با حق در
افتاد، هلاک خواهد شد. چه خوش فرموده است امام حق جویان، علی(ع) که:
«مَن صارَعَ الحَقَّ صُرِعَ؛ هر که با حق، پنجه درافکند، به خاک افتد»
(«الإرشاد»، ج 1، ص 300) «ومَن أبدی صَفحَتُهُ لِلحَقَّ هَلَکَ؛ هر کس
در برابر حق، سینه سپر کند، نابود شود» («نهج البلاغه»، حکمت 188).



چگونه می‌توان انسانی حق‌مدار شد؟

حق‌مداری به معنای اعتقاد قلبی و التزام عملی به حق است؛ یعنی برای
حق‌مدار بودن باید ابتدا، اعتقاد به حق بودن حق داشت و آن گاه بدان عمل
کرد.

کسی به حق معتقد می‌شود و در عمل به آن پایبند می‌گردد که نخست، آن را
بشناسد و قدر و ارزش آن را بداند. امام علی(ع) می‌فرماید: «لا یَصبِرُ
للحقَّ إلاّ مَن یعرف فضلَهُ؛ حق را تحمل نکند، مگر آن کسی که ارزش آن
را شناخته است» («غرر الحکم و درر الکلم»، ح 10748).

حق‌مداری انسان، بیشتر در دو جنبه جلوه می‌کند؛ حق‌گویی و حق‌پذیری.

1. حق‌گویی: اظهار کردن حق در هر حال و تحت هر شرایطی، حتی اگر منجر به
زیانی برای گوینده یا نزدیکانش شود، حقگویی نام دارد. گفتن حق در
حالت‌های مختلفی ظهور پیدا می‌کند، گاه در حال خشم، خواسته‌های نفسانی
انسان جلوی چشمش قرار گرفته، حق و حقیقت، پشت سر نهاده می‌شود. انسان
مؤمن کسی است که در حالت خشم نیز حق بگوید و به باطل نگرود. گاه
حق‌گویی در شهادت دادن، به سود یا زیان کسی ظهور پیدا می‌کند؛ یعنی در
صورت شهادت حق دادن، سودی از دست رفته یا زیانی برای شخص به بار
می‌آید. حق‌گویی در این مورد به شهادت راست دادن و پرهیز از شهادت دروغ
و کتمان شهادت است. گاهی نیز سلطه و قدرت زورمندان و یا حتی فشار
باورهای دیگران، موجب کتمان حق می‌شود. بی‌تردید انسان مؤمن باید در
برابر فشارهای مختلف مقاومت کرده، آنچه را که حق می‌داند، بر زبان جاری
سازد. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «هان! مبادا ترس از مردم،
مانع از آن شود که کسی حق را بداند و نگوید. بدانید که برترین جهاد،
سخن حقی است که در برابر فرمانروای ستمگر و منحرف گفته شود». («کنز
العمّال»، ح 43588).

2. حق‌پذیری: برخی اوقات برای انسان، شرایطی به وجود می‌آید که در نقطه
انتخاب حق و در موضع پذیرش یا ردّ آن قرار می‌گیرد. انسانی که بخواهد
حق‌مدار باشد، باید هر گاه سخن یا عمل حقی به او عرضه شد، آن را با
کمال میل بپذیرد و به مقتضای آن عمل کند. هنگامی که انسان در شرایط
پذیرش یا عدم پذیرش حق قرار گیرد، نباید به گوینده سخن توجه کند که او
کوچک است یا بزرگ، دوست است یا دشمن، فامیل است یا غریبه و... بلکه
باید به محتوای سخن و عمل بنگرد و اگر آن را حق یافت، بدون توجه به
آورنده‌اش آن را پذیرا گردد. پیامبر گرامی اسلام(ص) در این باره
می‌فرماید: «حق را از هر کس که برایت آورد ـ کوچک باشد یا بزرگ ـ
بپذیر، هر چند دشمنت باشد و باطل را ـ کوچک و بزرگ ـ هر که گوید به
خودش برگردان، هر چند دوستت باشد» («کنز العمّال»، ح 43152).

پذیرش حق نیز به گونه‌هایی انجام می‌شود که بر اساس شرایط هر مورد،
باید به آن تن در داد. در بعضی موارد، پذیرش، قلبی است؛ یعنی باید
گزاره‌ای را پذیرفت و به آن اعتقاد پیدا کرد، ولی گاهی پس از پذیرفتن
قلبی، باید به حق عمل کرد و پذیرش تنها، کفایت نمی‌کند. پیامبر رحمت،
حضرت محمّد(ص) در وصف حق‌پذیران چنین می‌فرماید: «"خوشا به حالِ
شتابندگان به سوی عرش". عرض شد ای رسول خدا! آنان چه کسانی هستند؟
فرمود: "کسانی که چون حق را بشنوند، بپذیرند و هر گاه حق از آنان
خواسته شد، دریغ نورزند و برای مردم، همان گونه داوری کنند که برای خود
می‌کنند"» («بحار الأنوار»، ج 75، ص 29).


  • نام منبع :
    مجله محدث شماره 12و13
    تاريخ انتشار :
    آبان و آذر 1386
    سردبیر :
    هادی ربانی
تعداد بازدید : 10290
صفحه از 13
پرینت  ارسال به