آنچه میخوانید، سخنرانی حجة الاسلام و المسلمین دكتر احمد احمدی از استادان حوزه و دانشگاه است كه در هفته معلم در دانشكده عل وم حدیث (ری) بیان كردهاند و اكنون و به مناسبت دوازدهم اردیبهشت، شهادت استاد مطهری و بزرگداشت معلم در محدّث درج میگردد.
امید است كه ابعاد معنوی و اعتقادی فراگیری علم بیش از پیش مورد عنایت همه دانشجویان و استادان ارجمند قرار گیرد.
درباره تعلیم و تربیت و تأثیر معلم مباحث فراوانی شنیدهاید. من به عنوان یک معلم تقریباً سالمند، که تحصیل و تدریسش در حوزه و دانشگاه بوده و این دو فرهنگ را کمی تجربه کرده است، بخشی از یافتههای خود را خدمت شما عرض میکنم. در این جلسه تنها دو یا سه مطلب درباره معلم، کار تعلیم و تأثیر معلم بر روحیه شاگرد بیان میکنم.
سؤال مطرح در این باره آن است که آدمی با تعلیم، یعنی با حرف، اثر میپذیرد، یا با حرف و عمل هر دو؟ آیا تنها حرف زدن وسیله انتقال مفاهیم است، یا با اشاره، با صورت درهم کشیدن، با لبخند، با تُن صدا، با حرکت، حرکت دست و.. نیز آدمی تأثیر میپذیرد؟! شما اگر یک نوک پایی به کفش کسی بزنید، توجه دارید چه تأثیری دارد؟ اگر یک ذره صورت کج کنید، اگر صدایتان را بلند کنید، اگر تُن صدای خود را تغییر دهید، اگر آرام اشاره کنید، تا این که دستتان را به شدت حرکت دهید، استفاده از این توانمندیها برای ابراز مکنونات قلبی و ذهنی بشر است و ساز و کاری است برای بیان اندیشه به صورتهای مختلف.
اما نقش عمل در این بین چیست؟
آیا خطابه و فراوانی خطبه و سخنرانی، انسان را به مقصود میرساند؟ آیا همیشه باید حرف زد یا سکوت هم میتواند کارساز باشد؟ بسیاری از موارد، سکوت بیان کننده خیلی از حرفهاست و با سکوت است که میتوان پارهای از مطالب را به برخی از مخاطبان فهماند، این که میگویند: «جواب ابلهان خاموشی است» یعنی چه؟ این که فردی سخن یک فحاش را با سکوت پاسخ میگوید و هیچ خم به ابرو نمیآورد، امکان تنبیه و هوشیار شدن فرد خطاکار را فراهم میسازد؛ بنابراین، تعلیم همهاش با سخن نیست، بلکه با اشاره، با رمز، با سکوت، دست تکان دادن و با شیوههای مختلف است.
سؤال دیگر این است که آیا خود عمل افراد هم تعلیم است، یا خیر؟ یعنی شما با دیدن انسان باتقوا آیا از تقوای او تعلیم نمیبینید؟ بیشک پاسخ، مثبت است و معنای فرمایش گهربار امام صادق(ع): «کونوا دُعاة الناس بغیر السنتکم» نیز همین است. اگر یک معلم، آدم وقتشناسی است؛ به موقع سر کلاسش حاضر میشود؛ برای کلاس وقت میگذارد؛ در کلاس، سؤال گزاف و نسنجیدهای مطرح نمیکند، حرمت شاگرد را نگه میدارد؛ با ملاطفت رفتار میکند و... آیا خود این بدون حرف زدن، تعلیم است یا نیست؟ به طور قطع شیوه نیکوی معلم، تعلیم است. اگزیستانسیالیستها میگویند: «هر کس با هر کاری که میکند، یک قانون وضع میکند». حتی دزد هم وقتی که دزدی میکند، در واقع یک قانون وضع میکند، اما یک قانون نادرست. معنای فعل یک فاعل این است که من دارم این کار را انجام میدهم و هر کسی در موقعیت من قرار بگیرد، او هم میتواند این چنین کاری انجام دهد؛ پس هر کس با عملش در واقع یک قانون وضع میکند.
وقتی بتوان از عمل یک شخص مطلبی آموخت آیا میتوان گفت که خود عمل هم کار معلم را انجام میدهد؟ به دیگر سخن آیا کسی که با عملش کاری انجام میدهد، آیا با آن کار، بدون آن که سخنی بگوید تعلیمی داده است یا نه؟ پاسخ این سؤال مثبت است؛ چرا که معلم، چه با حرف و چه با عمل، به هر حال معلم است و مخاطبان خود را آموزش میدهد.
پس هر کس، با عمل هم معلم است و به نظر میآید که در واقع گاهی تعلیم با عمل، تأثیرش از حرف بیشتر است. وقتی آموزنده، معلمی را میبیند که با گچ و تخته و حرکت دست و مانند اینها مطلبی را یاد میدهد، آن شخص از آن تصویر بر میدارد و گوش ما هم، صدا را میشنود. با به هم پیوستن این دو مرکز دستگاه ادراکی مغز، به طور طبیعی تأثیرگذار میشود و تأثیر این دو با یکدیگر بیش از تأثیر یکی از آنها است. گاهی انسان سخنی به ذهنش میآید و با تصور الفاظ وضع شده برای آن سخن، به سراغ معانی نمیرود و گاهی هم معنی به ذهن میآید، و آدم سراغ الفاظ میآید. وقتی با عمل، تصویر بیشتری برداشته میشود، بیشک ماندگارتر و مؤثرتر است.
ما از 1336 تا 1356، حدود 20 سال از محضر علامه طباطبایی بهره میبردیم و در درس اسفار و تفسیر و شفا و... شرکت میکردیم، برخی جلسات پنج شنبه و جمعه بود که خدمتشان میرسیدیم. ایشان خیلی اهل حرف نبود، اما نگاه نافذ و سکوتشان دل ما را تسخیر میکرد. این سکوت، با آن هیمنه و وقار آن فیلسوف الهی تأثیر میگذاشت.
پس میتوان گفت که خود تزکیه با عمل هم یک نوع تعلیم است. در آیهای از قرآن کریم «یعلّمهم و یزکّیهم» آمده است و در آیهای دیگر «یزکّیهم و یعلّمهم». اما اینها همه به یک واقعیت برمیگردد. آنجا که از تزکیه سخن به میان آمده، یعنی عمل میکنی، یعنی بچه را این گونه تربیت میکنی، حتی با لالایی، با نگاه، با رفتار.
در داخل یک خانواده وقتی زن و شوهر با هم زندگی توأم با محبت خوبی دارند، روی فرزندشان نیز تأثیر میگذارد. آنها مستقیم به او نمیگویند: «این طور راست بگو» بلکه چون در عمل راست گفتهاند، او راستگو میشود، یا وقتی مثلاً قول و قراری با کسی مطرح است، وقتی یکی از اهل خانه به آن دیگری میگوید خِلاف نگویی، این بچه خوب میفهمد که باید راست گفت. یعنی با عمل او کودک تعلیم میبیند؛ با تزکیه او این کودک تزکیه میشود. در حقیقت اگر تعلیم و تزکیه هر دو را بررسی بکنیم، خود تزکیه هم یک نوع تعلیم است و خود تعلیم با عمل هم تعلیم است. لازم نیست فقط با گفتن باشد.
مدتی گشتند با هم متصل آن به این و این به آن از راه دل
شما فکر میکنید که اگر معلمی، مرتب و منظم باشد تأثیر تربیتی رفتارش از تأثیر تربیتی درسش کمتر است؟ برای نمونه مرحوم شهید مطهری در ابتدای هر ترم جزوات را غلطگیری کرده، شسته و رُفته تحویل میداد و یک ساعت تمام تدریس میکرد. آیا خود این عمل، صرفنظر از محتوای آن تدریس، تأثیرش از سخن گفتن و موعظه بیشتر نبود؟ به طور قطع بیشتر بود، دادن آن جزوهها، هدر ندادن وقت تدریس، خواندن غلطها و اصلاح آنها و... خیلی تأثیرش بیشتر است. آدمی مطالب را از کتابها میتواند بخواند، اما آنچه استاد در عمل به آدم یاد میدهد، بسیار فراتر و مؤثرتر است. ممکن است انسان حرف معلم از یادش برود، اما رفتارش و عملش باقی میماند؛ بنابراین، تزکیه و تعلیم هر دو به آن نفوذ و آن اثر برمیگردد و گاهی تأثیر عمل به لحاظ همین تصویربرداری و باقی ماندن آن صورت ذهنی در ذهن به صورت گویاتر و روشنتر، بیشتر است.
جایگاه استاد مرحوم مطهری
مقام دیگر سخن من، بحث درباره مرحوم مطهری (رضوان الله علیه) است. به راستی شهید مطهری از چه کسانی تأثیر پذیرفت؟ چرا بالاخره استادی مانند مرحوم مطهری این جایگاه را پیدا میکند؟ البته ایشان استعدادی خدادادی دارد، اما استادان او نیز کمنظیر بودهاند؛ یکی از ایشان مرحوم علامه طباطبایی است. وقتی مرحوم مطهری به هنگام بردن نام علامه میگوید:«روحی له الفداء» نشان میدهد تا اعماق جان از علامه طباطبایی اثر پذیرفته است. در سالی که به لندن رفته بودیم و هر دو بزرگوار آن جا بودند، بنده میدیدم در همین سنین پایانی عمر هم درست مثل یک شاگرد متواضع به علامه احترام میگذاشت.
استادِ دیگر ایشان مرحوم امام است. آن داد و ستدهای روحی و کسب کمالات معنوی و آن تأثیر عملی و علمی را هیچ کس نمیتواند انکار کند. در برخی از سخنرانیهای پایانی که دیگر انقلاب در آستانه پیروزی بود با اشاره به امام میگفتند: «آن جان جانان، آن قهرمان قهرمانان» این نشان میدهد که تأثیر این تعلیم و تربیت تا اعماق جان آن مرد بزرگوار رفته و آن را تسخیر کرده است.
استاد دیگر ایشان مرحوم حاج میرزا علی آقای شیرازی است. من از دوستان شنیدم که وقتی مرحوم شیرازی میآمدند قم، بزرگان قم پای منبرشان حاضر میشدند. با آن که قانون بوعلی را تدریس میکرد و میتوانست از طبابت، زندگی مرفهی داشته باشد، اما در عالم دیگری بود. حتی از بعضی شنیدهام که ایشان وقتی منبر میرفته و بابت روضه خواندن چیزی میگرفته است، میگفته دوست دارم از روضه امام حسین(ع) ارتزاق کنم. مرحوم مطهری در مورد ایشان نقل میکند که یک شب مهمانی رفته بودند و چه شده بود که نماز شب ایشان قضا شد و به شدت ناراحت بود. این تأثیرِ یک همچنین استادی است. باز میفرماید: «به ما گفتند یک کسی نهج البلاغه درس میدهد و ما تعجب کردیم که طلبهای که کفایه را با آن دشواری و با آن عمق میخواند، این چه نیازی به درس نهج البلاغه دارد و وقتی رفتیم دیدیم که واقعاً حضور در چنین درسی جا دارد؛ برای این که این مرد روحش با نهج البلاغه عجین شده و وقتی که کلمات امیر مؤمنان(ع) را میخواند، اشک از محاسن مبارکش سرازیر میشد».
چنین استادی «مطهری» میسازد. با آن مناجاتها، با آن نماز شبها، تهجدهای آن چنانی، با آن گریهها، با آن رؤیا که همسرش گفت (نقل خواب شهید مطهری از قول همسر ایشان): «من خوابی دیدهام و حادثه مهمی برای من در پیش است. در خواب دیدم پیغمبر اکرم(ص) لبش را بر لب من گذاشت و بوسید و من اکنون که بیدار شدم گرمی آن بوسه پیامبر(ص) را بر لبهای خودم احساس میکنم».
این جایگاه با درسهای صوری این دانشگاهها به دست نمیآید؛ از آنِ کسانی است که لذت احادیث پیغمبر اکرم(ص) را، لذت مناجات خمس عشر، لذت دعای عرفه، لذت دعای کمیل و لذت دریافت حقایقی دیگر را یافته باشند.
من در این فلسفههای غربی غوطه خوردهام. از آن آغاز تا دکارت و تا کانت و تا بیشتر فلاسفه پس از او، شاید 150،100 رساله فوق لیسانس و دکتری را راهنمایی، مشاوره و نظارت کردهام، اما چیزی که شور و عطش درونم را فرونشاند، نیافتم. اگر اکنون فرصتی دست دهد و بخشهایی از مناجاتها و دعاهای معصومین(ع) و دعای عرفه به ویژه قسمت آخرش را بخوانم، آرامش مییابم.
ذکر یک خاطره
سال 1375 بود که به دعوت دانشگاه کاتولیک، در واشنگتن به آنجا رفته بودم. پس از پایان آن سمینار، دوستان ما، از جمعی هم برای سمینار اهل البیت(ع)، دعوت کرده بودند؛ حدود ششصد - هفتصد نفر از مناطق مختلف آمریکا گاهی با دو - سه ساعت پرواز هواپیما به آن جا آمده بودند. اما آن که برای من از یک سو خیلی دلنشین بود و ا ز سوی دیگر تأسفآور، این بود که ما چه بار سنگینی بر دوش داریم.من همین جور که فکر کردم چه بگویم، موضوع دعا یا مناجات در مکتب اهل بیت(ع) به ذهنم آمد. ده، پانزده تا از عبارتهای دلنشین این دعاها و مناجاتها را ترجمه کردم. البته من به فارسی میگفتم و آن را ترجمه میکردند. وقتی جلسه تمام شد، دو نفر از سیاهپوستهای تقریباً چهل ساله، دوشادوش من میآمدند. خدا میداند یادم نمیرود، اشک از گونههای سیاه اینها فرو میغلتید و میگفتند: «ما مسلمان نبودیم، مسلمان شدیم، شیعه نبودیم، شیعه شدیم. این معارف را بیایید برای ما بگویید ما بیپناهیم، ما کسی را اینجا نداریم. این تعلیمات، تعلیماتی است که در جاهای دیگر پیدا نمیشود».
این واقعه، عینیت سخن امام معصوم(ع) است که فرمود: «به شرق بروید یا به غرب بروید. هر کجا که میخواهید، بروید، علم را جز پیش ما نمییابید». البته این علم، علم فیزیک و شیمی نیست. گر چه کسی مانند جابر بن حیان، نهصد رساله شیمی نوشته و مرحوم سید محسن امین در اعیان الشیعه حدود 345 رساله علمی به جابر نسبت میدهد، ولی به هر حال آن چیزی که دل را سیراب میکند و عطش آن را فرو مینشاند، این مسائل فلسفی و وجود و عدم، کلّی و جزئی، هیولا و صورت، ماهیت و وجود و جنس و فصل و مانند اینها نیست. اینها خوب است، باید باشند ولی برای گروه خاصی.
مرحوم امام، اواخر دوران زندگی علمی خود، خیلی به اینها نمیپرداخت؛ با این که خودش در آغاز، استاد فلسفه بود. فیلسوفان بزرگ ما هم تنها به اینها اکتفا نکردند، بلکه از آبشخور وحی و حقایق وحیانی و عرفانی و روایات اهلبیت(ع) سیراب میشدند. مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) که دستپرورده مرحوم قاضی بود، شبهای احیا، عصازنان به منزل مرحوم حاج میرزا تقی زرگر میآمد و وقتی روضه میخواندند، آن چنان گریه میکرد که شانههایش به لرزه میافتاد. این تربیت و این شخصیت، تأثیر علمی میگذارد و مرحوم مطهری پرورده دامن این اساتید است که از آبشخور وحی سیراب شدند.
اهمیت مناجاتها و روایات
شما دوستان هم توجه کنید در کجا هستید، در سرچشمه معارف اهلبیت(ع). بنده مکتبهای گوناگون فلسفی را دیدهام و خدا کند این کار را برای خدا کرده باشیم وگرنه آدمی این عمر را صرف یک مکتب فلسفی کند و سرانجام بنشیند و بگوید اینجا و آنجایش خراب است، به هیچ دردی نمیخورد.
اکنون بنده خود را با همین حقایق وحی، این دعاها، این مناجاتها زنده نگه داشتهام. من به شما دوستان و دانشجویان سفارش میکنم اولاً ادبیاتتان را قوی کنید که این روایات را بفهمید. علم معانی و بیان را خوب بخوانید. ما به کتابهایی مانند دلایل الإعجاز یا اسرار البلاغة جرجانی نپرداختیم و آنها را نیاموختیم. در واقع برای ما گناه است که یک نفر در دانشگاههای آمریکا رساله دکتری عمیقی در باب اسرار البلاغة عبدالقاهر جرجانی بنویسد و ما از آنها دور مانده باشیم. ما باید این بلاغت را، این صرف و نحو را، این ادبیات را آن چنان بیاموزیم که بتوانیم این متون روایی و تفاسیر را خوب بفهمیم و دریغا که در این دهههای اخیر، حوزههای ما از خواندن ادبیات و از فهم عمیق ادبیات دور شدهاند. یعنی آن چنان که باید فرا بگیرند، فرا نگرفتهاند؛ همهاش سراغ فقه و اصول رفتهایم و گاه میبینیم یک عبارت یا شعر عربی را نمیتوانند بخوانند. در واقع شما باید بتوانید کشاف و نهج البلاغه را درک کنید و این جز با خواندن یک ادبیات قوی و یک معانی و بیانِ استوار و دقیق مقدور نیست. در اینجا باید برادران و خواهران اینها را فراگیرند و بعد، این روایات را که سراسر نور و هدایت است.
ما یک دوره توحید و معاد بحار را خدمت علامه طباطبایی میخواندیم. در آن جلسات ما مینشستیم و ایشان پنج ـ شش صفحه از رو میخواندند. گاهی هم ایشان خسته میشدند و ما میخواندیم. وقتی گفته میشد، خوب است، به مسائل فلسفه که استدلالی است، بپردازیم، میفرمود: «اینها نورند» (تقریباً با این مضمون). سعی کنید فریب ظاهر دانشگاه و مدرک را نخورید، بنده این مسیر را پیمودهام، هم حوزه و هم دانشگاه را. خدا میداند اکنون با مرحوم علامه طباطبایی زندگی میکنم. من همیشه شب و روز برای ایشان دعا میکنم، چهره مبارک ایشان در جان من زنده است. این دانشگاهها به تنهایی نمیتوانند جان را سیراب کنند، این روایات اهلبیت(ع) است که میتواند آدمی را از دیگر منابع بینیاز کند. سعی کنید اینها را عمیق بخوانید. آنقدر بخوانید تا با لحن روایات آشنا شوید.
میگویند مرحوم مجلسی از لحن یک روایت، صحت و سقم آن را تشخیص میداده است. گاهی نظر به خطبهای مانند خطبةالبیان منسوب به امیرالمؤمنین(ع)، که خیلی مبالغهآمیز است، میگوید، به نظر من این کلام، کلام معصوم(ع) نباشد. در واقع ذهن جوری سامان یافته که کلام معصوم را میشناسد. سر و کار داشتن با روایات نعمتی است که خدا به شما داده است. کاش من اوایل عمرم بود و بیشتر به روایات میپرداختم. البته من همیشه با روایات و تفسیر مأنوس بودهام. الان هم همین جور با دعاها و روایات ممارست دارم. کتاب دعای بحار الأنوار را با دقت تمام بخوانید و ببینید اهل بیت(ع) چگونه فرهنگشان در دعا تبلور یافته است. هیچگاه این زیبایی، این ظرافت، این اوج که در این دعاها و در این مناجاتها است در الفتوحات الربانیه اهل سنت نیست.
مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیاط بیشترین دعایی که میخواند، مناجات المفتقرین، مناجات یازدهم خمس عشر بود. ایشان سواد آن چنانی نداشت. خیاط بود، اما رسید به آنجا که رسید.
به هر حال فرصت بسیار خوبی است که خدا برای شما فراهم کرده، سعی کنید با این معارف دینی مأنوس باشید. آنچه که مطهری را مطهری کرد و هر عالم ربانی را عالم ربانی کرد این حوزهها بود، این استادها بود، این نَفَسها بود، آن امام و طباطبایی و حاج میرزا علی شیرازی و امثال اینها بود، اینها نعمتهایی است که در جاهای دیگر پیدا نمیشود. شما برادران و خواهران باید در این بحار الأنوار مرحوم مجلسی که واقعاً بحار الأنوار، یعنی دریاهای نور است، غرق شوید و با روایت آن چنان مأنوس باشید که بتوانید لذتش را درک کنید.
شما کافی است روایات و دعاهای قبل از نماز شب و در نماز شب و بعد از نماز شب را در بحار الأنوار ملاحظه کنید؛ خیلی از آنها هم آسان و روان است. ببینید چه معارف و فرهنگی در آنهاست. همین مناجات خمس عشر که در مفاتیح آمده را ملاحظه کنید. بالاتر از این چه میخواهیم؟ همین کافی است که ما این مناجات را حفظ کنیم، در قنوت بخوانیم، در سجده بخوانیم. دعا در مکتب اهل بیت(ع) یک فرهنگ است.
من این موقعیت را به شما دانشجویان این دانشکده تبریک میگویم و با این تجاربی که دارم و این سرانجامی که به آن رسیدهام و این که اکنون زندگی من نه فلسفه هگل، نه کانت، نه ویتگنشتاین، نه ارسطو و نه اگزیستانسیالیسم است، بلکه معارف و عرفان اهل بیت(ع) است. این خود درسی است برای خودم، و شما و دیگران.
با دلگرمی تمام و با اخلاص کار کنید. اگر خدای نخواسته اخلاص در کار نباشد هیچ کاری به درد نمیخورد؛ به ویژه در علم دین. مدرک این دانشکده از بسیاری از مدارک مانند جغرافیای انسانی، طبیعی و... کمتر نیست، بلکه شما اگر خوب کار کنید و خوب فرا بگیرید خودتان هدایت میشوید و دین را هم به مردم معرفی میکنید.این بهتر است یا آن؟ شما در هر جمع دینی جا دارید و متاعتان پُر مشتری است، اما صاحبان آن مدارک چنین نیستند!! بنابراین با آن اخلاص به یاری خدا کار کنید و امیدوارم خداوند متعال به همه شما توفیق دهد.
خداوند به روح پاک مرحوم مطهری، رفعت مقام بدهد و این روز و هفته معلم را بر شما و بر معلمان مبارک قرار دهد. همه از خدا این توفیق را می خواهیم كه بتوانیم تنها برای خدا تعلیم بدهیم و برای خدا بیاموزیم، چرا که در ملکوت آسمان چنین کسانی را بزرگ میخوانند و ان شاء الله که همه ما و شما از همین گروه باشیم.
|