المعجمه. مخفى نماناد كه بيت ايشان بيت با شرافت و فضلى است، و جد اعلاى ايشان جعفر بن محمد از اجله علماء بوده و تصنيفات زيادى دارد، و معاصر بوده با مرحوم شيخ طوسى. و حالاتش را در روضات مفصلاً ذكر كرده.
ششم ـ ابوالحسن على بن حمزة بن عبداللّه الاسدى الكوفى المقرى النحوى المشهور بالكسائى. و ايشان را كسائى گفتند چون وقتى كه به مجلس درس حمزة بن زيات مى رفت خود را به عبا مى پيچيد، و او معلم محمد امين و عبداللّه مأمون پسران هرون الرشيد بود. از حمداللّه مستوفى نقل شده كه كسائى آمد نزد مأمون تا او را درس نحو بدهد، مأمون مشغول شرب خمر بود، پس ببرك گل مأمون اين شعر را نوشت و براى او فرستاد:
للنحو وقت و هذا الوقت للكاسىو ان لى رغبة فى الورد والاس
يعنى از براى تعليم نحو وقتى است و اين وقت براى شراب خوردن است و من ميل دارم به بوئيدن گل و آس. پس كسائى در پشت آن در جواب نوشت:
لوكنت تعلم ما فى النحو من حسنالهتك لذته من لذت الكاس
لوكنت تعلم من فى الباب قمت لهسحبا على الوجه بل مشيا على الرأس
يعنى اگر بدانى لذتى را كه در علم نحو است، مانع مى شود تو را از لذت شرب خمر. و اگر بدانى كه كيست درِ خانه تو، صورت به زمين مى كشيدى بلكه با سر به سوى وى مى رفتى. ايشان با هـرون الرشيد آمد به رى و در رى وفات كرد در سنه صد و هفتاد و نه. در همان روز فوت كسائى، محمد بن حسن شيبانى قاضى هم در رى وفات نمود، كه رشيد گفت دفنت الفقه والنحو بر سنوية، و او قريه اى است از قراء رى، و فعلاً معلوم نيست كه آن قريه كجا هست، يا اسمش را تغيير دادند يا خراب و ويران شده. بدان كه كسائى يكى از قراء سبعه است كه اجماع است بر حجيت قرائتشان و صحت روايتشان، و اتفاق اهل اين صناعت است كه از آن هفت نفر