249
شناخت نامه حضرت عبدالعظيم حسني (ع) و شهر ري ج13

حضرت حسن، بعد از آن حسين، بعد علىّ بن الحسين، بعد محمّد بن على، بعد جعفر بن محمّد، بعد موسى بن جعفر، بعد علىّ بن موسى، بعد محمّد بن على، بعد از اين بزرگواران توئى اى مولاى من، پس امام علىّ النقى عليه السلام به جناب عبدالعظيم فرمود: بعد از من حسن پسر من است، پس چگونه باشند مردم در زمان خلف بعد از او؟ گفتم و چگونه است اين اى مولاى من؟ فرمود: براى اين كه ديده نمى شود شخص او و حلال نباشد بر زبان آوردن نام او تا آن كه خروج كند و پر كند زمين را از عدل و داد همچنانكه پر شده باشد از ظلم و جور، گفتم اقرار كردم يعنى به امامت حضرت حسن عسگرى، و خلف آن حضرت قائل شدم، پس گفتم و مى گويم كه دوست اين بزرگواران دوست خدا است، و دشمن ايشان دشمن خدا است و اطاعت ايشان اطاعت خدا است و معصيت ايشان معصيت خدا است و مى گويم كه معراج حقّ است و سؤال در قبر حق و بهشت و دوزخ وصراط و ميزان حقّ است و آن كه قيامت آمدنيست شكّى نيست و خداوند زنده مى كند و برمى انگيزاند كسانى را كه در قبرها جا دارند و مى گويم كه فرائض واجبه بعد از ولايت يعنى دوستى رسول و ائمه عليهم السلامنماز است و زكوة و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر: پس حضرت امام على النّقى فرمود اى ابوالقاسم اين است به خدا سوگند دين خدا كه پسنديده است آن را براى بندگانش ثابت بمان بر همين اعتقاد خداوند ثابت دارد بقول ثابت در حيات دنيا و آخرت.

هجرت حضرت عبدالعظيم از حجاز به عراق و از عراق تا به ايران

حضرت عبدالعظيم در حدود سنه 250، از مدينه طيّبه به سامره خدمت حضرت هادى مشرف شده پس از مدّتى از آنجا نهضت و هجرت نموده به جانب ايران و به خطّه رى نزول اجلال فرمودند.
علاّمه مجلسى در تحفة الزوائد فرمايد از مزارات مشهوره معلومه مرقد منوّر


شناخت نامه حضرت عبدالعظيم حسني (ع) و شهر ري ج13
248

هادى عليه السلام به طورى كه بزرگان فرموده اند: لولا له فضلٌ الاّ حديث عرض دينه لكفى بِهِ فضلاً؛ و اين حديث عرض دين آن حضرت است و در بسيارى از كتب معتبره مسندا مذكور و ما محض تيمّن و تبرّك آن را نقل مى نمائيم.
در كتاب جنّة النعيم ـ عَنِ الصّدوق طاب ثراه عن الدّقاق والورّاق معا عن الصّوفى عن الرويانى عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى ـ قال دخلت على علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابيطالب عليهم السلام فَلَمّا بَصَرنى، قال: مرحَبا بِكَ يا ابَاالقاسم اَنتَ وَلِيُّنا حقّا، قالَ: فقلتُ له يَابنَ رَسولِ اللّهِ اِنّى اريدُ اَن اَعرِضَ عَلَيكَ دينى فَاِن كانَ مرضيّا اَثبِتُ عليه حَتّى القى اللّهَ تَعالى عَزَّوَجلّ فقالَ: هاتَ يا ابَاالقاسم اِلى آخر الحديث:
شيخ جليل محمّد بن بابويه قمى معروف به صدوق با چند واسطه روايت مى كند از حضرت عبدالعظيم كه فرمود وارد شدم بر آقاى خودم حضرت امام على النقى عليه السلام چون آن حضرت مرا ديد، فرمود: (مرحبا بك) آفرين بر تو باد اى ابوالقاسم ـ اَنتَ وليُّنا حقّا ـ تو ولى و دوست حقيقى ما هستى، پس عرض كردم خدمت آن حضرت كه اى فرزند رسول خدا من مى خواهم كه دين خود را بر شما عرضه دارم، پس هرگاه مرضى و پسنديده است بر آن ثابت بمانم تا خداوند عزّوجلّ را ملاقات كنم، فرمود بياور اى ابوالقاسم يعنى عرض نما دينت را، گفتم مى گويم كه خداوند تبارك و تعالى يكى است بى نظير و مثلى براى او نيست و از حدود ابطال و تشبيه خارج است و جسم و صورت و عرض و جوهر نيست بلكه پديد آورنده اجسام و صورتها و خلق كننده عرضها و جوهرهاست و پروردگار و مالك هرچيزى است و هر چيزى را جعل و احداث كرده، و مى گويم من كه: محمّد صلى الله عليه و آله بنده و رسول او و خاتم پيغمبران است و بعد از وى پيغمبرى نخواهد بود تا روز قيامت و شريعت آن حضرت آخر همه شرايع است و شريعتى نيست بعد از آن تا روز قيامت و مى گويم من كه امام و خليفه و ولىّ امر بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله اميرللمؤمنين علىّ بن ابيطالب عليه السلام است و بعد از آن

  • نام منبع :
    شناخت نامه حضرت عبدالعظيم حسني (ع) و شهر ري ج13
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 135151
صفحه از 393
پرینت  ارسال به