و بر اثر اهميّتى كه داشته به نام يزدجرد شهرت پيدا كرده و يا بَره دختر نوشجان ايرانى بوده كه به ازدواج حضرت سيّدالشهداء عليه السلام درآمده و نام اين بَره را به شهربانو داده اند.
2 ـ چگونگى اسارت او:
از حديث فوق به دست آمد به وسيله عبداللّه اسير شده. از روايت ديگر استفاده مى شود به وسيله حُريث بن جابر اسير شده و حُريث كسى بوده كه از حضرت امير عليه السلام ولايت مشرق زمين را به عهده داشته و دو دختر يزدگرد را اسير كرد و به نزد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرستاده و حضرت يكى را (شهربانو) در اختيار حضرت سيّدالشهداء عليه السلام درآورده و حضرت سجّاد عليه السلام از وى به ظهور رسيد و ديگر را كه به نام مرواريد بوده در اختيار محمّد بن ابى بكر درآورده و قاسم از وى به ظهور رسيده.
از روايت عيون اخبار رضا به دست مى آيد دختر ديگر را به ازدواج حضرت امام حسن عليه السلام درآورده، آرى در اسيرى او شكى نيست ليكن در زمان عمر اين اسارت اتّفاق يا در زمان عثمان و يا در خلافت خود اميرالمؤمنين عليه السلام بوده اختلاف است. از روايت حضرت رضا عليه السلام به دست آمد در زمان عثمان اسير شده. از روايت ديگر به دست مى آيد اسيرى وى در زمان عمر بوده، بدين توضيح از حضرت باقر عليه السلام روايت شده آن گاه كه دختر يزگرد وارد مدينه شد، دختران مدينه به تماشاى او آمدند و موقعى كه وارد مسجد شد، نور صورتش مسجد را درخشان ساخت و هنگامى كه چشمش به عمر افتاد چهره اش را پوشانيد و گفت: «آه روز هرمز تاريك باد» خليفه خشمناك شده گفت اين اسير به من دشنام مى دهد و اراده كرد او را به قتل برساند. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: حق كشتن او را ندارى و از اين تصميم خوددارى كن و از او بخواه تا هر مردى را كه بخواهد اختيار كند و او را در وجه غنيمتى كه آن مرد را اختيار حساب نما. خليفه وى را مخيّر ساخته شهربانو حضرت سيّدالشهداء عليه السلام را اختيار كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام از وى پرسيد: نام تو چيست؟ پاسخ داد: جهاه شاه. فرمود بلكه نام تو