299
شناخت نامه حضرت عبدالعظيم حسني (ع) و شهر ري ج13

در وصف حضرت بى بى شهربانو عليهاالسلام

اين اشعار براى نقش روى لوحه در حرم مطهّر آن بانو سروده شده است.

حريم شهربانو باشد اينجاكه از قدر است قبرش معجزآسا
امام سوّمين را بوده همسرحسين بن على فرزند زهرا عليهاالسلام
بود بر حضرت سجّاد عليه السلام مادركه چارم حجّت است از حق تعالى
ترا ترديد اگر در اين مزار استكه از بانو بود يا نيست اينجا
بود آزاد چون ارواح طيّببصير است و به نور اللّه بينا
مقيّد جان قدسى بر مكان نيستخصوصا اين چنين روح مذكّى
همه ارواح طيّب را بصيرتخدا داده است بينند اهل دنيا
مشو غافل ز بى بى شهربانوكه پيوندش بود با آل طاها
از اين اختر يكى ماه ولايتنموده چهره گشته عالم آرا
ندارد اين حرم گر كه تجمّلتجلّى خود كند در چشم بينا
ز فرزندش دم عيسى است جان بخشاگر بوده است مريم ام عيسى
پدر او را حسين عليه السلام و همچو فرزندبود برتر ز عيسى و ز موسى عليهماالسلام
ز ارواح مقدّس مى برد فيضاگر جان شد به نور حق مصفّا
وگرنه در زمان آل عصمت :بسا كس بوده اند از تيره دل ها
نه از فيض زيارت بهره بردندنه راهى يافتند آنان به معنا
گرت ايمان به پاكان الهى استدم رحمان ترا مى سازد احيا
شود پيدا فرازى باز هرچندگشايد مرغ جان پر سوى بالا
توسّل جو به بى بى شهربانوكه تابد پرتو مهرش به دل ها
به شهر رى مزار او و در قمببين صحن و حريم بنت موسى عليه السلام
بود آن دختر موسى بن جعفر عليه السلاماز اين مادر امام آمد به دنيا
به معنا نور معصومه عليهاالسلام همارهرود از شهر قم تا عرش اعلا
بود او دختر خاتون محشرخدا را هست زهرا عليهاالسلام شرح اسما
ولىّ هشتمين او را برادرچهارم حجّت از اين شد هويدا
چو فرزندش علىّ بن الحسين عليه السلام استخود اين بانوى ايرانيست والا
بسر برده است چون در كاخ عصمتبود صاحب مقام از آل طاها
شده با زينب و كلثوم همدمعيان ديده از ايشان نور زهرا
ز نجمه قاسم آن ماه ولايتعيان شد ظاهر از او گشت بيضا
توسّل جو كه از اين ره قبول استبه نزد حق عمل در دار عقبى
شهيد كربلا از اهل بيتشيكى را تربت پاك است اينجا
بود اين چشمه از بحر ولايتكه بر لب تشنگان مهر شد ماء
به كوه طور شد موسى خداجومرا اين كوه باشد طور سينا
به هر شهر و ديارى در زيارتشود قلبت ز آل اللّه احيا
ز نور روضه عبدالعظيم استمنوّر شهر رى در چشم بينا
به خاك آستانه چهره بگذاركه اين باشد ره و رسم تولاّ
دلت گر آب شد از آتش عشقشود عكس نكويان در تو پيدا
ببين از جلوه نور ولايتمنوّر اين جهان تا عرش اعلا
بجو راهى به خاصان خداونداگر قرب خدا دارى تمنّا
گرت انكار اين گفتار باشدبه نور دل نبردى ره به معنا
نهان گرديده در اين كوه بانوبه چشم جان فروغش هست پيدا
قسم بر قدر خاصان الهىبود آگه ز حال ما و دانا
رهى از دل به ارواح مقدّسبه عمرى خواستم از حق تعالى
بر اين درگه چو ره بردم زمانىزيارت كردم اين بانو به رؤيا
شدم حاجت روا اين نظم گفتمبه جان بر زائرينش كردم اهدا
مشو غافل تو از اين بانوى قدسكه از حقّ است فيضش معجزآسا
الهى حاجت ما زين توسّلبرآور جرم ما را هم ببخشا
ارواح موحّدين اهل عالم را مشاهده مى نمايند: و درباره اهل قبور در كتاب مفاتيح الجنان و كتب ديگر از قبيل كامل الزّياره از معصوم عليه السلام براى زيارت مزار ايشان ذكر گرديده كه فوائد عظيمه بر آن مترتّب است و آنها به بستگان و اماكن خود نظر دارند ثواب فاتحه و خيرات به ارواح مى رسد تا چگونه باشد مشاهده آن مخدّره عليّه جليله حضرت بى بى شهربانو عليهاالسلام. اين اشعار براى نصب در حرم آن بانو سروده شده است.

اگر صاحب مزار از ماست پنهانبه چشم او بود زائر نمايان
بصرت دارد و قدسى صفات استبود بينا ز حق ارواح پاكان
بخوانى چون تو با اخلاص الحمدنثارش مى كنى، خلاّق سبحان
دهد بر زائرينش اجر و باشدترا از بخشش حق فيض و احسان
بود صاحب مقام از فيض بارىاثر كرده در او نور امامان :
به بى بى شهربانو اى خردمندتوان شد آشنا با نور ايمان
اگر كشف و شهودى دارى از حقتجلّى مى كند پيدا و پنهان
بود در هر مكانى جسم پاكشنظر بر ما كند با ديده جا ن
كند جلوه در آن دل روح پاكانكه روشن گشته از انوار يزدان
دلى قابل ندارم من ولى اوز راه لطف جلوه كرده در آن
چنان مجذوب آن گشتم كه جانمبه ياد اوست غرق روح و ريحان
حديث مهر او تا دل سپارىيكى حرف از كتابى كردم عنوان
ببيند زائرينش را كه از حقبود آزاد روح جمله پاكان
كسى پويد ره عشق و محبّتكه جان و دل نموده وقف خوبان
پى آگاهيت از شهربانواشارت كردم از وصف فراوان
به نظمم قافيه گر شايگان استكمال او ببين بگذر ز نقصان
سزد بى پرده گويم در اسيرىز يزدگرد اين دختر ز ايران
سپاه مسلمين اندر مدينهورا بردند با جمع اسيران
در آن مسجد كه جاى مصطفى صلى الله عليه و آله بودعُمَر بوده است و جمعى اهل ايمان
بنابرآن شود كز بهر همسرهر آن كس او بخواهد از جوانان
گزيند دختر ايرانى، آنگاهيكايك بنگرد آن سروقدّان
ببيند گلبن شاداب زهرا عليهاالسلامچو افتد ديده اش بر چهره آن
فروغ جان ببين و انتخابشكه خواهد مظهر ختم رسولان صلى الله عليه و آله
به روى شانه او مى نهد دستچو با وى داشته پيوند از جان
رسول اللّه صلى الله عليه و آله را ديده است در خوابگراييده است بر اسلام و قرآن
نظر كن بر جلال شهربانوفرشته خصلتى گشته ز نسوان
چنان كه مادر مهدى (عج) موعودكه پرورد آن ولىّ خلق دوران
در اوّل خود مسيحى بود و آخربه رؤيا نزد زهرا شد مسلمان
صدف۱گرديد در بحر ولايتدر او پرورده شد خورشيد ايمان
چو مغناطيس مى باشد حقيقتكه طيّب مى برد ره سوى پاكان
در اينجا بيتى از ملاّى رومى استكه كردم مطلبش را ثبت ديوان۲
چه خلق نيك هر كس داشت نيكوستبود نسل على عليه السلام يا از عمر آن
نه تخصيصى در اين نظم است از اوميان مرد نيكو يا ز نسوان
چگونه اين روا باشد كه زهرا عليهاالسلامشود آزرده جان و ز درد نالان
چه باشد كيفر از بهر ستمگركز او آزده شد امّ امامان عليهم السلام
اشارت شد بر آن و اين سخن بازبه وصف شهربانو سازم عنوان
گر او را مقنعه بهر حفاظتبه سر بوده است يا نه بين به پايان
بر او گرديده مهرى سايه افكنكه باشد پست نزدش تاج سلطان
نصيبش اين سعادت گشت از حقكه بر آل على عليه السلام باشد ز خويشان
ز خويشان پيمبر صلى الله عليه و آله بود هارونز راه دشمنى شد اهل نيران
اگر او ميمنت را داد از دستبدست آورد اين شد اهل رضوان
امام عصر (عج) هنگام ظهورشكند اصلاح حال خلق دوران
خود اين بانو نموده خويش اصلاحتو فيض حق ببين و نيكى آن
خدا بر اهل ايمان وعده داده استكه اجر صابرين بخشد فراوان
همانا دست حق او را به همراههماره بوده گرديده بدينسان
حسين بن على عليهماالسلام در روشنايىبديده اين مهين بانوى ايران
چو بوده يار در امر نكاحشامام چارمين باشد از آنان
شده آئينه دار روى زهراكه نورش شد ز فرزندش نمايان
شده هم خانه با آل محمّد صلى الله عليه و آلهزمانى گر جدا بوده از ايشان
به بانو تافت خورشيد امامتوجودش گشت از آن نورباران
از اين وصلت فلك عقد ثريّانثار بزمشان كرده ز كيهان
بزد زهره چنان چنگى كز آن عقدبه جنّت شاد گرديدند حوران
مه و خورشيد شد با هم مقابلتجلّى كرد نور ملك امكان
چو اجراى امور از روى حكمتشود جارى ز فيض حىّ سبحان
دل دردآشناى شهربانوبه مهرى گشت در آن دم فروزان
ز صنع حضرت بارى تعالىمصوّر گشت نقش صورت جان
ز ابر رحمتش ربّ پروراندگهر را در صدف از قطره باران
عجب نبود ز روى مهرورزىاميران را عطوفت بر ضعيفان
منوّر شد جهان از ماه و مهرىكه روشن شد از آن چشم محبّان
چو مولودش عيان گرديد از قدربه عهد خويش از حق شد جهانبان
عَلَم در انقلاب از بهر اسلامبود، باشند خاصانش نگهبان
تو سهم شهربانو بين در اين كارچو خود بوده يكى از دستياران
كه در امر ولايت دست او نيزز حق بوده است و شد مشهور دوران
در اوّل خود شناسد با نگاهىحسين بن على عليهماالسلام بين جوانان
شده دلباخته بر مشرق نوركز آن خورشيد گرديده است تابان
امام چارمين عليه السلام را مادر قدسبود اين بانو از فرّ فراوان
ز فخر اين چنين فرزند زيبدگذارد پاى اگر بر تاج كيوان
سزد روحانيان گردند خاضعبه پاس حرمت اين صاحب عنوان
ز حوران بهشتى هست برتركه دارد حسن و نيكويى بدينسان
به فرداى قيامت گردى آگاهكه چون باشد نصيبش فيض يزدان
ترا علم و عمل روشن كند دلبه شرط آن كه باشى از محبّان
طريق آل عصمت عليهم السلام گر بپويىز ايمان ره برى بر اوج عرفان
نماز مؤمنين معراج زين روستكه جان ها ره برد در عرش رحمان
هدايت در صلاة خويش خواهىكه بخشايد خدايت راه خاصان
توسّل باشدت بر آل عصمت عليهم السلامكه قرب حق كنى حاصل در ايمان
جدا نبود از ايشان شهربانوكه بر قدر و مقامش بايد اذعان
امام باقر عليه السلام از وصفش بيان كردروايت نقل گرديده بدينسان
كه دخت پادشاهى از عجم بودچو آمد در مدينه با اسيران
به گردش جمله دوشيزگان جمعشدند و ناظرش بودند ايشان
چو داخل گشت در مسجد ز رويشمنوّر شد فضا زان ماه تابان
تو روى آور به گلزار محبّتكه جان با ياد او گردد گلستان
محبّ با خرد نظمم پذيردكند انكار اين اشعار نادان
چه جاى گفته من قول حق رابسى انكار كردند از رسولان
ز قدر خاندان آل عصمت عليهم السلامبه درگاهست جبرائيل دربان
چو اذن بار در دربار يابىبه معنى رهبرى با طاير جان
يكى غرفه ز درگاه ولايتبود اين روضه و اين صحن و ايوان
جمال حق نمايان گر ببينىبه عشق حق شوى چون من غزل خوان
الا اى بانوى قدسى شب دوشبه رؤيا چون شدى بر من نمايان
تو مى دانى كه امروز از محبّتبه كويت چون شدم گريان و حيران
اگر رفتم ز كويت دل در اينجاستكه نزد اهل بيتم از غلامان
ز حق خواهم كه با پاى پيادهبپويم وادى طور تو از جان
نهم سر پيش پاى زائرينتبورزم مهر با فرّاش و دربان
الهى بر مقام آل عصمت عليهم السلامبه ما بخشا يقين و نور ايمان
قبول از زائرين فرما زيارتكه دارى بحر جود او لطف و احسان
بخواهد معجزه يا رب ز لطفتدل بيدار و آگاهى در عرفان
چنانم محو خوبان كن كز اين بعدبه خاموشى شدم حيران خوبان

1.رجوع شود به كتاب منتهى الآمال در احوالات والده ماجده حضرت حجت (عج) جناب نرجس خاتون.

2.هر كه را خلقش نكو نيكش شمرخواه از نسل على عليه السلام يا از عمر


شناخت نامه حضرت عبدالعظيم حسني (ع) و شهر ري ج13
298
  • نام منبع :
    شناخت نامه حضرت عبدالعظيم حسني (ع) و شهر ري ج13
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 122578
صفحه از 393
پرینت  ارسال به