۶۳۷۹.وقعة صِفّينـ به نقل از عمر بن سعد اسدى ، در يادكرد واقعه صِفّين ـ: على بن ابى طالب عليه السلام يارانش را ترغيب [ به جهاد] كرد . پس اصبغ بن نباته در حضور او برخاست و گفت : اى امير مؤمنان! مرا با باقى مانده مردم ، پيش فرست كه امروز ، پايدارى و يارى ام را خواهى ديد . ما شاميان را تار و مار كرده ايم و خود ، هنوز جنگجويان و دلاورانى داريم . به من اجازه ده تا به پيش بتازم .
على عليه السلام فرمود : «به نام و بركت خدا ، به پيش بتاز» .
پس اصبغ ، پرچمش را برگرفت و پيش مى راند و مى خواند :
اى اصبغ! تا به كى اميد ماندن دارى؟
بى گمان ، اميد با نا اميدى درهم شكسته مى شود .
آيا حوادث روزگار را نمى بينى كه چه سان پديد مى آيند ؟
پس هوا و هَوَست را چون چرم ، دبّاغى كن .
مدارا تو را بهتر به خواسته ات مى رساند
امروز ، گرفتارى اى هست و فردا نيز بيكار نخواهى بود .
پس اصبغ ـ كه پيرى پارسا و عابد بود و هرگاه دو نفر را در نزاع با هم مى ديد ، شمشيرش را غلاف مى كرد ـ در حالى بازگشت كه شمشير و نيزه اش را [ به خون ، ]رنگين كرده بود .
او از ذخيره هاى على عليه السلام به شمار مى رفت كه تا پاى جان به ايشان پايبند بود و از شه سواران عراق ، شمرده مى شد و على عليه السلام از اعزام او به جنگ و كشتار ، دريغ مى ورزيد .
14
اُمّ فضل بنت حارث
لبابه ، دختر حارث بن حزن هلالى و كنيه اش اُمّ فضل بود . او همسر عبّاس بن عبد المطّلب و مادر بيشتر فرزندان عبّاس و نيز خواهر ميمونه همسر پيامبر خدا بود . گفته مى شود كه او پس از خديجه ، نخستين زنى است كه مسلمان شد . ابن عبّاس نقل مى كند كه پيامبر خدا فرمود : «ميمونه ، اُمّ فضل ، سَلمى و اسماء ، خواهرانى مؤمن اند» .