21
جُندَب بن عبد اللّه اَزْدى
جُندَب بن كعب بن عبد اللّه اَزْدى غامدى كه گاه به جدّش نيز نسبت داده مى شود و جندب بن عبد اللّه ناميده مى شود ، همان «جُندَبُ الخير (جُندبِ نيكوكار)» و يكى از چند جُندبِ قبيله اَزْد است .
او از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام بود و در زمان خلافت عثمان و حكومت وليد بن عقبه بر كوفه ، هنگامى كه ساحرى در حضور وليد و در مسجد كوفه به شعبده بازى و سِحر مشغول بود ، ساحر را كشت و به زندان افتاد و به مدينه تبعيد شد .
او همچنين به همراه مالك اشتر و ديگر بزرگانى كه به ذكر معايب عثمان مى پرداختند ، به شام تبعيد شد . جندب در همه جنگ هاى امير مؤمنان با ايشان بود .
۶۳۹۹.الإرشادـ به نقل از جُندب بن عبد اللّه ـ: در مدينه و پس از بيعت مردم با عثمان بر على بن ابى طالب عليه السلام وارد شدم و او را سر در گريبان و اندوهگين ديدم . به او گفتم : چرا قومت اين گونه شده اند؟!
فرمود : «بايد صبرى نيكو داشت» .
به او گفتم : سبحان اللّه ! به خدا سوگند كه تو صبورى .
فرمود : «چه مى توانم بكنم؟» .
گفتم : در ميان مردم برخيزى و آنان را به سوى خود بخوانى و به آنان خبر دهى كه تو به سبب برترى و سابقه ات ، به [ جانشينى ]پيامبر صلى الله عليه و آله سزاوارترى و از آنان عليه اين گروه كه عليه تو گِرد آمده اند ، يارى بخواهى .
پس اگر ده نفر از صد نفر به تو پاسخ مثبت دادند ، با آن ده نفر بر صد نفر [ حمله مى برى و] سخت مى گيرى . اگر در برابرت سر فرود آوردند ، همان مى شود كه دوست دارى ، و اگر خوددارى كردند ، با آنان مى جنگى .
پس اگر بر آنان غلبه كردى ، نتيجه اش همان سيطره الهى است كه خدا به پيامبرش داد و تو از آنان به آن شايسته ترى ، و اگر در طلبش كشته شدى ، شهيد گشته اى و عذرت در پيشگاه خدا پذيرفته تر است و به ميراث پيامبر خدا ، سزاوارترى .
فرمود : «اى جُندب! آيا ده درصدِ مردم با من بيعت مى كنند؟!» .
گفتم : اميدوارم .
فرمود : «امّا من اميد ندارم كه حتى دو درصدِ مردم با من همراه شوند و [ البته] تو را از علّت آن آگاه مى كنم .
مردم [ در تصميم گيرى خود] ، به قريش مى نگرند و قريش مى گويد : خاندان محمّد صلى الله عليه و آله خود را از ساير مردم ، برتر مى بينند و خود را ، نه قريش را ، صاحب خلافت مى دانند و اگر خلافت به آنان برسد ، هيچ گاه از دست آنان خارج نمى شود و به كس ديگرى نمى رسد ؛ ولى اگر در غير آنان باشد ، ميان شما مى چرخد .
به خدا سوگند ، قريش ، اين حكومت و سيطره را هرگز از روى اطاعت و رضايت به ما نمى دهد» .
به او گفتم : آيا باز نگردم تا مردم را از اين سخنت آگاه كنم و آنان را به سوى تو بخوانم؟
به من فرمود : «اى جندب! اكنون زمان اين كار نيست» .
پس از آن به عراق بازگشتم و هر گاه چيزى از فضيلت هاى على بن ابى طالب عليه السلام و مناقب و حقوق او را براى مردم مى گفتم ، با من درشتى مى نمودند و مرا باز مى داشتند، تا آن كه سخنانم به گوش وليد بن عُقْبه (در دوران حكومتش بر ما) رسيد و او هم در پى من فرستاد و مرا به زندان انداخت تا آن كه درباره من با او صحبت شد و آزادم ساخت .