181
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13

۶۴۲۵.تاريخ الطبرىـ به نقل از جارود بن ابى سبره ـ: در شبى كه عثمان بن حنيف زندانى شد ، در حياط «مدينة الرزق (انبار آذوقه)» ، ۱ خواربارى براى خوراك مردم بود كه عبد اللّه [ بن زبير] قصد داشت از آن براى تغذيه يارانش استفاده كند . در اين حال ، خبر آنچه با عثمان [ بن حنيف] كرده بودند ، به حُكَيم بن جَبَله رسيد .
حكيم گفت : اگر عثمان را يارى نكنم ، خدا ترس نيستم . پس با گروهى از مردانِ دو قبيله عبد القيس و بكر بن وائل ـ كه بيشتر آنها از عبد القيس بودند ـ ، به «مدينة الرزق» ، نزد عبد اللّه بن زبير آمد .
ابن زبير پرسيد : اى حكيم! چه كار دارى؟
گفت : مى خواهيم از اين خوراك ، ارتزاق كنيم و ديگر ، اين كه مى خواهيم بنا بر عهدنامه اى كه با عثمان بن حُنَيف نوشته ايد ، او را رها كنيد تا در مقرّ فرماندارى ، اقامت كند تا آن گاه كه على عليه السلام بيايد . به خدا سوگند ، اگر ياورانى عليه شما مى يافتم كه با آنان شما را بكوبم ، كارهاى شما را برنمى تابيدم و تا شما را در برابر كسانى كه كشتيد ، نمى كشتم ، از پا نمى نشستم . چون برادران ما را كشته ايد ، ريختن خون شما براى ما حلال است . آيا از خداى عز و جل نمى هراسيد؟ با چه دستاويزى ريختن خون ها را حلال مى شمريد؟
[عبد اللّه بن زبير] گفت: به خاطر خون عثمان بن عَفّان.
حُكيم گفت : آيا كسانى كه آنها را كشتيد ، قاتلان عثمان بودند؟ آيا از خشم خدا نمى هراسيد؟
عبد اللّه بن زبير به او گفت : از اين خوردنى ها به شما نمى دهيم و عثمان بن حُنَيف را هم رها نمى كنيم تا آن گاه كه على را [ از خلافت ،] خلع كند .
حكيم گفت : بار خدايا! تو حاكم عادلى . پس گواه باش . و به يارانش گفت : من در [ حقّانيت] نبرد با اينان ، هيچ شك و ترديدى ندارم . پس هر كس شك دارد ، بازگردد . حُكيم با آنان جنگيد و جنگ سختى ميان آنان در گرفت و مردى شمشير بر ساق پاى حكيم زد [ و آن را قطع كرد] . حكيم ، ساق خود را برداشت و آن را به سوى آن مرد ، پرتاب كرد . به گردن او اصابت كرد و او را بر زمين انداخت و نيمه جان شد . حكيم هم كِشان كِشان ، خود را به او رساند و وى را كشت و بر او تكيه زد . مردى بر او گذشت و گفت : چه كسى تو را كشت؟ گفت : تكيه گاهم!
در آن نبرد ، هفتاد مرد از عبد القيس ، كشته شدند .
هُذَلى مى گويد : حكيم ، هنگامى كه پايش قطع شد ، سرود :

آن گاه كه عزمم استوار گردد ، به پا مى گويم :
اى دو پاى من! نگران مباشيد

دستان شجاعت با من است [كه با آنها از پاهايم دفاع مى كنم] .
عامر و مَسلَمه مى گويند : همراه حكيم ، پسرش اشرف و برادرش رعل بن جبله نيز كشته شدند .

1.مدينة الرزق ، يكى از پاسگاه هاى ايران در حوالى بصره، پيش از آمدن مسلمانان بوده است (معجم البلدان: ج ۳ ص ۴۱).


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
180

۶۴۲۵.تاريخ الطبري عن الجارود بن أبي سبرة :لَمّا كانَتِ اللَّيلَةُ الَّتي اُخِذَ فيها عُثمانُ بنُ حُنَيفٍ ، وفي رُحبَةِ مَدينَةِ الرِّزقِ طَعامٌ يَرتَزِقُهُ النّاسُ ، فَأَرادَ عَبدُ اللّهِ أن يَرزُقَهُ أصحابَهُ وبَلَغَ حُكَيمَ بنَ جَبَلَةَ ما صُنِعَ بِعُثمانَ ، فَقالَ : لَستُ أخافُ اللّهَ إن لَم أنصُرهُ . فَجاءَ في جَماعَةٍ مِن عَبدِ القَيسِ وبَكرِ بنِ وائِلٍ وأكثَرُهُم عَبدُ القَيسِ ، فَأَتَى ابنُ الزُّبَيرِ مَدينَةَ الرِّزقِ ، فَقالَ : ما لَكَ يا حُكَيمُ ؟ قالَ : نُريدُ أن نَرتَزِقَ مِن هذَا الطَّعامِ ، وأن تُخَلّوا عُثمانَ فَيُقيمَ في دارِ الإِمارَةِ عَلى ما كَتَبتُم بَينَكُم حَتّى يَقدِمَ عَلِيٌّ ، وَاللّهِ لَو أجِدُ أعوانا عَلَيكُم أخبِطُكُم بِهِم ما رَضيتُ بِهذِهِ مِنكُم حَتّى أقتُلَكُم بِمَن قَتَلتُم ، ولَقَد أصبَحتُم وإنَّ دِماءَكُم لَنا لَحَلالٌ بِمَن قَتَلتُم مِن إخوانِنا ، أما تَخافونَ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ ! بِمَ تَستَحِلّونَ سَفكَ الدِّماءِ ؟ قالَ : بِدَمِ عُثمانَ بنِ عَفّانَ . قالَ : فَالَّذينَ قَتَلتُموهُم قَتَلوا عُثمانَ ؟ أما تَخافونَ مَقتَ اللّهِ ؟
فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَيرِ : لا نَرزُقُكُم مِن هذَا الطَّعامِ ، ولا نُخَلّي سَبيلَ عُثمانَ بنِ حُنَيفٍ حَتّى يخلَعَ عَلِيّا ، قالَ حَكَيمٌ : اللّهُمَّ إنَّكَ حَكَمُ عَدلٌ فَاشهَد . وقالَ لِأَصحابِهِ : إنّي لَستُ في شَكٍّ مِن قِتالِ هؤُلاءِ ؛ فَمَن كانَ في شَكٍّ فَليَنصَرِف . وقاتَلَهُم فَاقتَتَلوا قِتالاً شَديدا ، وضَرَبَ رَجُلٌ ساقَ حُكَيمٍ ، فَأَخَذَ حُكَيمٌ ساقَهُ فَرَماهُ بِها ، فَأَصابَ عُنُقَهُ فَصَرَعَهُ ووَقَذَهُ ۱ ثُمَّ حَبا إلَيهِ فَقَتَلَهُ وَاتَّكَأَ عَلَيهِ ، فَمَرَّ بِهِ رَجُلٌ فَقالَ : مَن قَتَلَكَ ؟ قالَ : وِسادَتي ! وقُتِلَ سَبعونَ رَجُلاً مِن عَبدِ القَيسِ . قالَ الهذَلِيُّ : قالَ حُكَيمٌ حينَ قُطِعَت رِجلُهُ :

أقولُ لَمّا جَدَّ بي زِماعي۲
لِلرِّجلِ يا رِجلِيَ لَن تُراعي

إنَّ مَعي مِن نَجدَةٍ ذِراعي
قالَ عامِرٌ ومَسلَمَةُ : قُتِلَ مَعَ حُكَيمٍ ابنُهُ الأَشرَفُ ، وأخوهُ الرّعلُ بنُ جَبَلَةَ . ۳

1.وقذه : ضربه حتى استرخى وأشرف على الموت (لسان العرب : ج ۳ ص ۵۱۹ «وقذ») .

2.الزِّماع : المَضاء في الأمر والعزْم عليه (لسان العرب : ج ۸ ص ۱۴۳ «زمع») .

3.تاريخ الطبري : ج ۴ ص ۴۷۴ وراجع الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۳۲۰ والاستيعاب : ج ۱ ص ۴۲۳ الرقم ۵۵۸ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 40387
صفحه از 621
پرینت  ارسال به