۶۴۳۸.الإرشادـ به نقل از زياد بن نَضْر حارثى ـ:نزد زياد بودم كه رُشَيد هَجَرى را آوردند . زياد به او گفت : سرورت (يعنى على عليه السلام ) به تو گفته است كه ما با تو چه مى كنيم؟
گفت : دست و پايم را مى بُريد و به دارم مى كشيد .
زياد گفت : به خدا سوگند ، كارى مى كنم كه سخنش دروغ درآيد . آزادش بگذاريد .
و چون رشيد خواست بيرون برود ، زياد گفت : به خدا سوگند ، كارى بدتر از آنچه سرورش خبر داده ، نمى توانيم بر سرش بياوريم . دست و پايش را ببُريد و به دارش كشيد .
رشيد گفت: چنين مباد! هنوز كار ديگرى از شما مانده كه امير مؤمنان ، خبرش را به من داده [و هنوز نكرده ايد].
زياد گفت : زبانش را ببُريد .
رشيد گفت : به خدا سوگند ، اكنون [سببِ] تصديق خبر امير مؤمنان ، فرا رسيد .
37
زِرّ بن حُبَيش
زرّ بن حُبَيش بن حُباشه اسدى از فاضلان ، عالمان ، قاريان و آگاهان به معارف قرآن و از چهره هاى والاى تابعيان و از ياران بزرگوار على عليه السلام است كه مولا به وثاقتش گواهى داده است . همگامى و همدمى او با على عليه السلام چنان بوده است كه رجاليان ، او را با عنوان «علوى» ياد كرده اند .
او در ادب عرب ، چيره دست بود . منابع شرح حال نگارى از او با عنوان «عرب ترينِ مردم» ياد كرده و آورده اند كه عبد اللّه بن مسعود ، مسائل ادبى عربى را از او مى پرسيد . او تمام قرآن را در محضر على عليه السلام خواند . عاصم ، از قاريان و عالمان بزرگ قرن دوم كوفه و از «قُرّاء سبعه» ، قرآن را بر وى خوانده است .
زندگى زرّ ، طولانى گشت . او در حدود سال 80 هجرى و در 120 سالگى زندگى را بدرود گفت .