۶۴۶۱.تاريخ الطبرىـ به نقل از مَسلَمه و هُذَلى و ديگران ـ: معاويه زياد را بر بصره و خراسان و سيستان گمارد . سپس هند و بحرين و عُمان را نيز به او سپرد و زياد در آخر ماه ربيعِ ثانى يا اوّل جمادى اوّل سال پنجم [ فرماندارى اش] ۱ به بصره درآمد و فسق و نا امنى در بصره آشكار و گسترده بود . پس خطبه اى بدون «بسم اللّه » و حمد الهى خواند :
من چنين ديدم كه پايان اين كارْ سامان نمى يابد ، جز به همان گونه كه آغاز آن سامان گرفت : نرمى بدون ناتوانى ، و شدّت و تندى بدون زور و اجبار .
من به خدا سوگند ياد مى كنم كه دوست را به [ گناه ]دوست مى گيرم و مقيم را به جاى مسافر ، و آمده را به [ جزاى] رفته ، و سالم را به [ سزاى] بيمار ، تا آن جا كه مردى از شما برادرش را ببيند و بگويد : «سعد را نجات بده كه سعيد ، هلاك شد» و تا آن گاه كه نيزه هايتان با من همراه شود .
دروغ گفتن بر بالاى منبر بر سرِ زبان ها مى افتد . پس اگر از من دروغى گرفتيد ، سرپيچى از من برايتان رواست ، و اگر از من دروغى شنيديد ، بر من خرده گيريد و گر نه بدانيد كه باز هم مانند آن خواهم گفت .
براى هركس از شما كه به وى شبيخون زده شود ، ضامن چيزى هستم كه از دست داده است ؛ امّا مبادا كه در شب ، رفت و آمد كنيد؛ چرا كه شبگردى را نزد من نمى آورند ، جز آن كه خونش را مى ريزم و به اين منظور ، آن اندازه مهلت مى دهم كه خبر به كوفه رود و به سوى من بازگردد .
مبادا بشنوم كسى تعصّبات و حمايت هاى خانوادگى و قبيله اى جاهليت را زنده كند ۲ ؛ زيرا كسى را كه اين گونه كرده ، نمى يابم ، مگر آن كه زبانش را مى بُرم .
شما بدعت هايى آورده ايد كه پيش تر نبود و ما نيز براى هر جرمى ، مجازاتى آورده ايم . پس هركس گروهى را غرق كند ، غرقش مى كنم ، و هركس بر گروهى آتش افروزد ، او را آتش مى زنم و هركس به خانه اى نَقْب بزند ، به قلبش نقب مى زنم ، و هركس نبش قبر كند ، زنده زنده در همان قبر ، دفنش مى كنم .
پس دست و زبانتان را از من بازداريد تا دست و آزارم را از شما باز دارم . مبادا از هيچ كدامتان مخالفتى با آنچه عموم مردم پذيرفته اند، پديدار شود ، كه گردنش را مى زنم.