237
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13

۶۴۶۲.تاريخ الطبرىـ به نقل از مَسلَمه ـ: زياد ، عبد اللّه بن حِصْن را به فرماندهى نيروى مخصوص خود گمارد و به مردم ، تا رسيدن خبر بخش نامه [ى منع عبور و مرور شبانه] به كوفه و اعلام وصول آن ، مهلت داد .
او نماز عشا را به تأخير مى انداخت تا آخرين كسى باشد كه نماز مى خوانَد . سپس نماز مى خواند و به مردى فرمان مى داد تا سوره بقره و يا سوره اى مانند آن را به ترتيل بخواند و چون تمام مى كرد ، به اندازه اى كه انسانى به «خُرَيبه» ۱ برسد ، مهلت مى داد . سپس به فرمانده نيروى مخصوص خود فرمان مى داد تا بيرون برود . پس بيرون مى رفت و كسى را نمى ديد ، مگر آن كه او را مى كُشت .
پس يك شب ، عربى بيابانگرد را گرفت و نزد زياد آورد . زياد گفت : آيا نداى [ منع عبور و مرور] را شنيده اى؟ گفت : نه ، به خدا قسم! با گوسفند شيردِهم مى آمدم كه شب شد و من از سرِ ناچارى به جايى رفتم و ماندم تا صبح شود و هيچ اطّلاعى از فرمان امير نداشتم .
زياد گفت : به خدا سوگند ، تو را راستگو مى پندارم ؛ امّا مصلحت اين امّت در كشتن توست . سپس فرمان داد گردنش را زدند .
زياد ، نخستين كسى است كه كار حكومت را محكم كرد و سلطنت معاويه را استوار داشت و مردم را به اطاعت وا داشت و در مجازات [ جرايم ، ] پيشى گرفت و شمشير را برهنه نمود و با كم ترين گمان ، دستگير و با اندك شبهه ، عقوبت كرد .
مردم در زمان حكومتش به شدّت از او مى ترسيدند تا آن جا كه مردم از همديگر ايمن بودند و گاه كه چيزى از دست مردى يا زنى مى افتاد ، كسى به آن دست نمى زد تا آن كه صاحبش مى آمد و آن را برمى داشت . و زن ، شب هنگام مى خوابيد ، بى آن كه درِ خانه را ببندد .
زياد ، چنان مردم را اداره كرد كه مانندش ديده نشد و مردم ، چنان از او مى ترسيدند كه از كس ديگرى پيش از آن ، چنين نترسيده بودند .
او بذل و بخشش فراوان مى كرد و «مدينة الرزق» ۲ را ساخت .

1.نام محلّه اى در حومه بصره است . (م)

2.انبار و بازارچه اى براى خريد و فروش آذوقه شهروندان بود . (م)


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
236

۶۴۶۲.تاريخ الطبري عن مسلمة :اِستَعمَلَ زِيادٌ عَلى شَرَطَتِهِ عَبدَ اللّهِ بنَ حِصنٍ ، فَأَمهَلَ النّاسَ حَتّى بَلَغَ الخَبرُ الكوفَةَ ، وعادَ إلَيهِ وُصولُ الخَبَرِ إلَى الكوفَةِ ، وكانَ يُؤَخِّرُ العِشاءَ حَتّى يَكونَ آخِرَ مَن يُصَلّي ثُمَّ يُصَلّي ، يَأمُرُ رَجُلاً فَيَقرَأ سورَةَ البَقَرَةِ ومِثلَها ، يُرَتِّلُ القُرآنَ ، فَإذا فَرَغَ أمهَلَ بِقَدرِ ما يَرى أنَّ إنسانا يَبلُغُ الخُرَيبَةَ ، ثُمَّ يَأمُرُ صاحِبَ شَرَطَتِهِ بِالخُروجِ ، فَيَخرُجُ ولا يَرى إنسانا إلّا قَتَلَهُ .
قالَ : فَأَخَذَ لَيلَةً أعرابِيّا ، فَأَتى بِهِ زيادا ، فَقالَ : هل سَمِعتَ النِّداءَ ؟ قالَ : لا وَاللّهِ ، قَدِمتُ بِحَلوبَةٍ ۱ لي ، وغَشِيَنِي اللَّيلُ ، فَاضطَرَرتُها إلى مَوضِعٍ ، فَأَقَمتُ لِأُصبِحَ ، ولا عِلمَ لي بِما كانَ مِنَ الأَميرِ .
قالَ : أظُنُّكَ وَاللّهِ صادِقا ، ولكن في قَتلِكَ صَلاحُ هذِهِ الاُمَّةِ ، ثُمَّ أمَرَ بِهِ فَضُرِبَت عُنُقُهُ .
وكانَ زِيادٌ أوَّلَ مَن شَدَّ أمرَ السُّلطانِ ، وأكَّدَ المُلكَ لِمُعاوِيَةَ ، وألزَمَ النّاسَ الطّاعَةَ ، وتَقَدَّمَ فِي العُقوبَةِ ، وجَرَّدَ السَّيفَ ، وأخَذَ بِالظِّنَّةِ ، وعاقَبَ عَلَى الشُّبهَةِ ، وخافَهُ النّاسُ في سُلطانِهِ خَوفا شَديدا ، حَتّى أمِنَ النّاسُ بَعضُهم بعضا ، حَتّى كانَ الشَّيءُ يَسقُطُ مِنَ الرَّجُلِ أوِ المَرأَةِ فَلا يَعرُضُ لَهُ أحَدٌ حَتّى يَأتِيَهُ صاحِبُهُ فَيَأخُذَهُ ، وتَبيتُ المَرأَةُ فَلا تَغلُقُ عَلَيها بابَها ، وساسَ النّاسَ سِياسَةً لَم يُرَ مِثلُها ، وهابَهُ النّاسُ هَيبَةً لَم يَهابوها أحَدا قَبلَهُ ، وأدَرَّ العَطاءَ ، وبَنى مَدينَةَ الرِّزقِ . ۲

1.حَلُوبة : أي شاة تُحْلَبُ (النهاية : ج ۱ ص ۴۲۲ «حلب») .

2.تاريخ الطبري : ج ۵ ص ۲۲۱ ، الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۴۷۴ نحوه ، أنساب الأشراف : ج ۵ ص ۲۱۹ وفيه من «كان يؤخّر العشاء» إلى «إلّا قتله» وراجع ص ۲۰۶ و ص ۲۲۵ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 53035
صفحه از 621
پرینت  ارسال به