۶۴۹۰.المعجم الكبيرـ به نقل از بقيره ، همسر سلمان ـ: چون سلمان به حالت احتضار افتاد ، مرا فراخواند . او در بالاخانه اى بود كه چهار در داشت . پس گفت : اى بقيره! اين درها را باز كن كه امروز ، ديداركنندگانى دارم كه نمى دانم از كدامين در بر من وارد مى شوند .
سپس مُشك مخصوصش را خواست و گفت : آن را در ظرفى كوچك [با آب] بياميز و بر پيرامون بسترم بيفشان . سپس پايين برو و منتظر باش كه به زودى نزديكانم را در كنار بسترم خواهى يافت .
پس [ از مدّتى] به او سر زدم . ديدم كه قبض روح شده و چنان آرام بود كه گويى بر بسترش خفته است ، يا شبيه آن .