۶۴۹۸.الطبقات الكبرىـ در يـادكردِ صـعصعـة بن صوحان ـ: از ياران على بن ابى طالب عليه السلام بود و با دو برادرش زيد و سيحان (دو پسر صوحان) ، در جنگ جمل ، همراه على عليه السلام بودند .
پيش از صعصعه ، سيحان ، سخنور بود و در جنگ جمل ، پرچم به دست او بود و كشته شد . پس زيد آن را گرفت و او نيز كشته شد . آن گاه ، صعصعه آن را به دست گرفت .
۶۴۹۹.الأمالى ، طوسىـ به نقل از صعصعة بن صوحان ـ: با گروهى از مصريان بر عثمان بن عفّان ، وارد شديم . عثمان گفت : فردى از خود را مقدّم داريد تا با من سخن بگويد . مرا جلو انداختند . عثمان گفت : اين؟! و گويى مرا جوان مى ديد .
به او گفتم : اگر علم به سن و سال بود ، من و تو از آن نصيبى نداشتيم ؛ بلكه به تعلّم است . عثمان گفت : [ آنچه مى خواهى] بگو .
گفتم : به نام خداوند بخشاينده مهربان . «آنان كه چون در زمينْ مسلّطشان كرديم ، نماز مى خوانند و زكات مى پردازند و به نيكى فرمان مى دهند و از زشتى باز مى دارند . و فرجام كارها ، از آنِ خداست» .
عثمان گفت : اين آيه در شأن ما نازل شده است .
به او گفتم : پس به نيكى فرمان ده و از زشتى باز دار .
عثمان گفت : اين را واگذار و مقصودت را بگو .
به او گفتم : به نام خداوند بخشاينده مهربان . «آنان كه به ناحق از ديارشان رانده شده اند ، تنها به جرم اين كه مى گفتند : پروردگار ما ، خداى يگانه است ...» .
عثمان گفت : اين آيه هم در حقّ ما نازل شده است .
به او گفتم : پس آنچه را از خدا گرفته اى ، به ما بده .
عثمان [ ،خطاب به ما ] گفت : اى مردم! شما بايد گوش به فرمان و مطيع باشيد؛ چرا كه دست خدا با جماعت است و شيطان ، همراه شخصِ گسسته از جماعت . به گفته اش گوش نسپاريد كه اين (صعصعه) نه مى داند خدا كيست و نه مى داند كجاست .
به او گفتم : امّا اين كه مى گويى گوش به فرمان و مطيع باشيد ؛ تو از ما مى خواهى كه فردا[ ى قيامت ]بگوييم : «خداى ما! ما از سروران و بزرگان خود اطاعت كرديم و آنان ما را از راه به در بردند» . و امّا گفته ات كه من نمى دانم خدا كيست ؛ خدا پروردگار ما و پروردگار پدران نخستين ماست؛ و اين كه مى گويى من نمى دانم خدا كجاست؛ خداوند متعال در كمين [ ستمكاران ] است . ۱
پس عثمان ، خشمگين شد و فرمان داد ما را بازگردانند و درها را به روى ما بست .