۶۵۰۰.تاريخ اليعقوبىـ به نقل از صعصعة بن صوحان ، پس از خلافت يافتن امام على عليه السلام ـ: اى امير مؤمنان ! به خدا سوگند ، تو خلافت را زينت بخشيدى و آن ، تو را زينت نداد . و تو خلافت را بالا بردى و آن ، تو را بالا نبرد . و نياز خلافت به تو بيشتر از نياز تو به آن است .
۶۵۰۱.الغاراتـ به نقل از اَسوَد بن قيس ـ: على بن ابى طالب عليه السلام به عيادت صعصعه آمد ، بر او وارد شد و به او فرمود : «اى صعصعه! عيادت مرا مايه بزرگى خود بر قومت قرار مدهى!» .
گفت : نه به خدا سوگند ، اى امير مؤمنان! بلكه آن را نعمتى مى بينم كه بايد سپاسش بگزارم .
پس على عليه السلام به او فرمود : «تا آن جا كه من مى دانم ، تو كم هزينه و پُربهره اى!» .
صعصعه گفت : و به خدا سوگند ، تا آن جا كه من مى دانم ، تو نيز ـ اى امير مؤمنان ـ به كتاب خدا دانايى و خداوند در نظرت بزرگ است و با مؤمنان ، رئوف و مهربانى !
۶۵۰۲.تاريخ اليعقوبى :على عليه السلام به قصد عيادت از صعصعه بر او وارد شد . چون على عليه السلام او را ديد ، گفت : «تا آن جا كه من مى دانم ، تو ياورى نيكو و كم هزينه اى» . ۱
صعصعة گفت : و به خدا سوگند ، تو نيز ـ اى امير مؤمنان ـ دانايى و خداوند در نظرت بزرگ است .
على عليه السلام به او فرمود : «اين كه پيشوايت به عيادتت آمده است ، دستاويز فخر فروشى تو بر قومت نشود!» .
صعصعه گفت : نه ، اى امير مؤمنان ! بلكه آن را منّتى از جانب خدا بر خود مى بينم كه اهل بيت و پسر عموى پيامبر خداى جهانيان به عيادتم آمده است .
۶۵۰۳.الاختصاصـ به نقل از مسمع بن عبد اللّه بصرى ، از فردى ديگر ـ: چون على بن ابى طالب ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ صعصعة بن صوحان را به سوى خوارج فرستاد ، به او گفتند : آيا اگر على با ما و در جايگاه ما بود ، تو با او بودى؟ گفت : آرى . گفتند : پس تو در دينت دنباله رو على هستى . بازگرد كه دينى ندارى .
صعصعه گفت : واى بر شما! آيا از كسى دنباله روى نكنم كه به نيكويى ، از خدا دنباله روى مى كند و هماره و صادقانه ، نسبت به فرمان خدا توانمند است؟ آيا پيامبر خدا ، هنگامى كه جنگ شدّت مى گرفت ، او را پيش نمى فرستاد تا آن را زير پايش لگدمال و آتش آن را با شمشيرش ، خاموش كند و در راه خدا چنان افتاده بود كه پيامبر خدا و مسلمانان از طريق او پيش مى رفتند پس به بيراهه مى شويد و كجا مى رويد و به چه كس رغبت مى ورزيد و از چه كس روى بر مى تابيد .