309
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13

۶۵۰۵.مروج الذهبـ به نقل از حارث بن مسمار بهرانى ـ: معاويه ، صعصعة بن صوحان عبدى و عبد اللّه بن كَوّاء يَشكُرى و مردانى از ياران على عليه السلام را با مردانى از قريش ، زندانى كرد و روزى بر آنان وارد شد و گفت : شما را به خدا سوگند مى دهم كه جز حق و راستى چيزى نگوييد . مرا چگونه خليفه اى مى بينيد؟
ابن كوّاء گفت : اگر ما را سوگند نداده بودى ، نمى گفتيم ، چون تو زورگو و گردنكشى و در كشتن نيكان برگزيده ، از خدا نمى ترسى ؛ امّا حال مى گوييم : تا آن جا كه ما مى دانيم ، تو دنيايت گشاده و آخرتت تنگ است . به ريگزار ، نزديك و از سبزه زار دورى . تاريكى ها را به جاى نور مى نهى و نورها را تيره مى كنى .
معاويه گفت : خداوند ، اين امر (خلافت) را با شاميانْ گرامى داشت ؛ كسانى كه از هستى آن دفاع مى كنند و حرام ها را وا مى نهند و مانند عراقيان ، حرمت هاى الهى را نمى شكنند و حرام خدا را حلال ، و حلال خدا را حرام نمى كنند .
عبد اللّه بن كوّاء گفت : اى پسر ابو سفيان! هر سخن ، پاسخى دارد ؛ ولى ما از زورگويى تو بيم داريم . اگر زبان ما را باز بگذارى ، با زبان هايى تيز كه در راه خدا از هيچ چيز پروا ندارند ، از اهل عراق ، دفاع مى كنيم ؛ وگرنه ، صبر پيشه مى كنيم تا خدا خود ، حكم كند و در امر ما گشايش قرار دهد .
معاويه گفت : به خدا سوگند ، زبانت باز گذاشته نمى شود .
سپس صعصعه به سخن درآمد و گفت : اى پسر ابو سفيان! سخن گفتى و رساندى و از مقصودت ، كوتاه نيامدى ؛ امّا آن گونه نيست كه تو مى گويى .
كجا كسى كه به زور بر مردمْ حكومت يافته و با تكبّر و گردنكشى ، آنان را تسليم خود كرده و با دستاويزهاى باطل و به دروغ و حيله بر آنان مسلّط شده ، خليفه مى شود؟!
هان! به خدا سوگند ، تو در روز بدر ، نه شمشيرى زدى و نه تيرى انداختى . تو در آن روز ، جز همان كه شاعر مى گويد ، نبودى : «نادار و بى چيز» ! و تو و پدرت در ميان شتران و مردانى بوديد كه بر پيامبر خدا يورش بردند و تو تنها يك آزادشده فرزند آزادشده اى [ نه بيشتر] ، كه [ در فتح مكّه ]پيامبر خدا شما دو نفر را آزاد كرد! و كجا خلافتْ شايسته آزادشده است؟!
معاويه گفت : اگر به شعر ابوطالبْ عمل نمى كردم ، تو را مى كشتم ، آن جا كه مى سرايد :

با جهالت آنان ، بردبارانه و بخششگرانه روبه رو گشتم
و گذشت ، هنگام قدرت ، گونه اى از كَرَم است .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
308

۶۵۰۵.مروج الذهب عن الحارث بن مسمار البهراني :حَبَسَ مُعاوِيَةُ صَعصَعَةَ بنُ صوحانَ العَبدِيَّ وعَبدَ اللّهِ بنَ الكَوّاءِ اليَشكُرِيَّ ورِجالاً مِن أصحابِ عَلِيٍّ مَعَ رِجالٍ مِن قُرَيشٍ ، فَدَخَلَ عَلَيهِم مُعاوِيَةُ يوما فَقالَ : نَشَدتُكُم بِاللّهِ إلّا ما قُلتُم حَقّا وصِدقا ، أيُّ الخُلفَاءِ رَأَيتُموني ؟
فَقالَ ابنُ الكَوّاءِ : لَولا أ نَّكَ عَزَمتَ عَلَينا ما قُلنا لِأَ نَّك جَبّارٌ عَنيدٌ ، لا تُراقِبُ اللّهَ في قَتلِ الأَخيارِ ، ولكِنّا نَقولُ : إنَّكَ ما عَلِمنا واسِعُ الدُّنيا ، ضَيِّقُ الآخِرَةِ ، قَريبُ الثَّرى ، بَعيدُ المَرعى ، تَجعَلُ الظُّلماتِ نورا ، وَالنّورَ ظُلُماتٍ .
فَقالَ مُعاوِيَةُ : إنَّ اللّهَ أكرَمَ هذَا الأَمرَ بِأَهلِ الشّامِ الذّابّينَ عَن بَيضَتِهِ ، التّارِكينَ لِمَحارِمِهِ ، ولَم يَكونوا كَأَمثالِ أهلِ العِراقِ المُنتَهِكينَ لِمَحارِمِ اللّهِ ، وَالمُحِلّين ما حَرَّمَ اللّهُ ، وَالمُحَرِّمينَ ما أحَلَّ اللّهُ .
فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ الكَوّاءِ : يَا بنَ أبي سُفيانَ ، إنَّ لِكُلِّ كَلامٍ جَوابا ، ونَحنُ نَخافُ جَبَروتَكَ ، فَإِن كُنتَ تُطلِقُ ألسِنَةً ذَبَبنا عَن أهلِ العِراقِ بِأَلسِنَةٍ حِدادٍ لا تَأخُذُها فِي اللّهِ لَومَةُ لائِمٍ ، وإلّا فَإِنّا صابِرونَ حَتّى يَحكُمَ اللّهُ ويَضَعَنا عَلى فَرجَةٍ ۱ .
قالَ : وَاللّهِ لا يُطلَقُ لَكَ لِسانٌ .
ثُمَّ تَكَلَّمَ صَعصَعَةُ فَقالَ : تَكَلَّمتَ يَا بنَ أبي سُفيانَ فَأَبلَغتَ ، ولَم تُقصِر عَمّا أرَدتَ ، ولَيسَ الأَمرُ عَلى ما ذَكَرتَ ، أ نّى يَكونُ الخَليفَةُ مَن مَلَكَ النّاسَ قَهرا ، ودانَهُم كِبرا ، وَاستَولى بِأَسبابِ الباطِلِ كَذِبا ومَكرا ؟ ! أما وَاللّهِ ، ما لَكَ في يَومِ بَدرٍ مَضرَبٌ ولا مَرمى ، وما كُنتَ فيهِ إلّا كَما قالَ القائِلُ : « لا حُلِّي ولا سيري » ۲ ولَقَد كُنتَ أنتَ وأبوكَ فِي العيرِ وَالنَّفيرِ مِمَّن أجلَبَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وإنَّما أنتَ طَليقٌ ابنُ طَليقٍ ، أطلَقَكُما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَنّى تَصلُحُ الخلافَةُ لِطَليقٍ ؟ !
فَقالَ مُعاوِيَةُ : لَولا أ نّي أرجِعُ إلى قَولِ أبي طالِبٍ حَيثُ يَقولُ :

قابَلتُ جَهلَهُم حِلما ومَغفِرَةً
وَالعَفوُ عَن قُدرَةٍ ضَربٌ مِنَ الكَرَمِ

لَقَتَلتُكُم . ۳

1.الفَرجَة : وهي الخلوص من شدّة (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۳۷۳ «فرج») .

2.يقال للرجل إذا لم يكن عنده غَناء (لسان العرب : ج ۱۱ ص ۱۶۳ «حلل») .

3.مروج الذهب : ج ۳ ص ۵۰ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 56396
صفحه از 621
پرینت  ارسال به