313
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13

۶۵۰۶.ديوان المعانىـ به نقل از محمّد بن عَبّاد ـ: صعصعه نزد معاويه چنان زيبا سخن گفت كه عمرو بن عاص بر او حسد برد و گفت : اين [ مرد] ، خرما را بهتر از سخن مى شناسد !
صعصعه گفت : آرى . خوب ترينْ خرما آن است كه هسته اش باريك (كم قُطر) و پوستش نازك و گوشتش زياد باشد . باد ، آن را فربه مى سازد و خورشيد ، آن را بار مى آورد و سرما آن را سفت مى كند . و امّا تو ـ اى پسر عاص ـ ، نه مى توانى خرما را توصيف كنى و نه مى توانى خير را بشناسى ؛ بلكه حسد مى برى و گناه مى كنى .
معاويه به عمرو گفت : [ بينى ات] به خاكْ ماليده شد!
عمرو گفت : بيشتر از آن ، برخلاف خواسته تو شد! اعتراضى بر من نيست ، جز برخى از آنچه بر توست !

۶۵۰۷.تاريخ الطبرىـ به نقل از شَعبى ، در ياد كرد شورش كوفيان بر سعيد بن عاص ـ: سعيد به عثمان نوشت و خبر داد كه گروهى از كوفيان ـ و ده تن را براى وى نام برد ـ اعتراض مى كنند و گرد هم آمده اند و بر تو و من عيب و به روشمان خُرده مى گيرند و من مى ترسم كه اگر كارشان استوار شود ، فزونى گيرند .
پس عثمان به سعيد نوشت كه آنان را به سوى معاويه ـ كه در آن روزگار ، حاكم شام بود ـ بفرستد .
سعيد هم آنان را ـ كه نُه نفر بودند ـ به سوى معاويه فرستاد ، و مالك اَشتر و ثابت بن قيس بن مُنقِع و كُمَيل بن زياد نَخَعى و صعصعة بن صوحان و ... هم در ميان آنان بودند ... .
معاويه ... در ميان سخنانش به آنان گفت : و به خدا سوگند ، من شما را به كارى فرمان نمى دهم ، مگر آن كه از خود و خانواده و نزديكانم آغاز مى كنم و قريش مى داند كه ابوسفيان ، گرامى ترينِ آنها و پسر گرامى ترين ايشان است ، و اين ، جز آن چيزى است كه خداوند براى پيامبر رحمتش قرار داد ، يعنى او را برگزيد و گرامى اش داشت و هيچ خوى نيكو در كسى نبود ، جز آن كه والاترين و زيباترين گونه آن را براى او برگزيد ، و هيچ خوى زشتى در كسى نبود ، جز آن كه خداوند ، پيامبرش را از آن ، پاكيزه و بركنار داشت . و من گمان مى كنم كه اگر همه مردم از ابو سفيان پديد مى آمدند ، همگى هوشيار و دورانديش مى شدند .
صعصعه گفت : دروغ گفتى . از بهتر از ابو سفيان (يعنى از آدم عليه السلام ) پديد آمدند؛ كسى كه خداوند ، خود ، او را آفريد و از روح خود در او دميد و به فرشتگانْ فرمان داد و بر او سجده بردند ؛ امّا در ميان فرزندان او ، نيكوكار و بدكار و ابله و زيرك ، وجود دارد .
معاويه آن شب از نزد آنان خارج شد و شب بعد ، دوباره آمد و مدّتى طولانى با آنها به گفتگو نشست و سپس گفت : اى قوم! يا به نيكى پاسخ دهيد و يا ساكت بمانيد و بينديشيد. در چيزى بنگريد كه به سود خود و خانواده و عشيره هايتان و نيز همه مسلمانان باشد . آن را بجوييد تا هم شما به زندگى خود برسيد و هم ما به وسيله شما به زندگى خود برسيم .
صعصعه گفت : نه تو شايسته آن (حكومت) هستى و نه اطاعت از تو در نافرمانى خدا ، برايت كرامتى مى آورد .
معاويه گفت : مگر در آغاز سخن نگفتم كه من شما را به تقواى الهى و اطاعت او و پيامبرش فرمان مى دهم ... و نيز به همراهى با جماعت مردم و دورى از اختلاف و اين كه پيشوايانتان را بزرگ بداريد و تا مى توانيد ، آنها را به كارهاى نيكْ راهنمايى كنيد و اگر هم اشتباهى كردند ، با نرمى و لطافت ، آنها را اندرز دهيد؟
صعصعه گفت : پس ما به تو مى گوييم كه از كار خود ، كناره بگير ؛ زيرا كه در ميان مسلمانان ، كسى هست كه بدان سزاوارتر از تو باشد .
گفت : او كيست؟
گفت : آن كس كه پدرش از پدر تو خوش سابقه تر ، و خود او نيز در اسلام ، از تو خوش سابقه تر است .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
312

۶۵۰۶.ديوان المعاني عن محمّد بن عبّاد :تَكَلَّمَ صَعصَعَةُ عِندَ مُعاوِيَةَ بِكَلامٍ أحسَنَ فيهِ ، فَحَسَدَهُ عَمرُو بنِ العاصِ ، فَقالَ : هذا بِالتَّمرِ أبصَرُ مِنهُ بِالكَلامِ !
قالَ صَعصَعَةُ : أجَل ! أجوَدُهُ ما دَقَّ نَواهُ ورَقَّ سِحاؤُهُ ۱ وعَظُمَ لِحاؤُهُ ۲ ، وَالرّيحُ تَنفجُهُ ۳ ، وَالشَّمسُ تُنضِجُهُ ، وَالبَردُ يُدمِجُهُ ، ولكِنَّكَ يَابنَ العاصِ لا تَمرا تَصِفُ ولا الخَيرَ تَعرِفُ ، بَل تَحسُدُ فَتُقرِفُ .
فَقالَ مُعاوِيَةُ [ لِعَمرٍو ] : رَغما !
فَقالَ عَمرٌو : أضعافُ الرَّغمِ لَكَ ! وما بي إلّا بَعضُ ما بِكَ . ۴

۶۵۰۷.تاريخ الطبري عن الشعبيـ في ذِكرِ قِيامِ الكوفِيّينَ عَلى سَعيدِ بنِ العاصِ ـ: فَكَتَبَ سَعيدٌ إلى عُثمانَ يُخبِرُهُ بِذلِكَ ويَقولُ : إنَّ رَهطا مِن أهلِ الكوفَةِ ـ سَمّاهُم لَهُ عَشرَةً ـ يُؤَلِّبونَ ويَجتَمِعونَ عَلى عَيبِكَ وعَيبي وَالطَّعنِ في دينِنا ، وقَد خَشيتُ إن ثَبَتَ أمرُهُم أن يَكثُروا ، فَكَتَبَ عُثمانُ إلى سَعيدٍ : أن سَيِّرهُم إلى مُعاوِيَةَ ـ ومُعاوِيَةُ يَومَئذٍ عَلَى الشّامِ ـ .
فَسَيَّرَهُم ـ وهُم تِسعَةُ نَفَرٍ ـ إلى مُعاوِيَةَ ، فيهِم : مالِكُ الأَشتَرُ وثابِتُ بنُ قَيسِ بنِ مُنقعٍ وكُمَيلُ بنُ زيادٍ النَّخَعِيُّ وصَعصَعَةُ بنُ صوحانَ ... .
إنَّ مُعاوِيَةَ ... قالَ فيما يَقولُ : وإنّي وَاللّهِ ما آمُرُكُم بِشَيءٍ إلّا قَد بَدَأتُ فيهِ بِنَفسي وأهلِ بَيتي وخاصَّتي ، وقَد عَرَفَت قُرَيشٌ أنَّ أبا سُفيانَ كانَ أكرَمَها وَابنَ أكرَمِها ، إلّا ما جَعَلَ اللّهُ لِنَبِيِّهِ نَبِيِّ الرَّحمَةِ صلى الله عليه و آله ، فَإِنَّ اللّهَ انتَخَبَهُ وأكرَمَهُ ، فَلَم يَخلقُ في أحَدٍ مِنَ الأَخلاقِ الصّالِحَةِ شَيئا إلّا أصفاهُ اللّهُ بِأَكرَمِها وأحسَنِها ، ولَم يَخلُق مِن الأَخلاقِ السَّيِّئَةِ شَيئا في أحَدٍ إلّا أكرَمَهُ اللّهُ عَنها وَنَزّهَهُ ، وإنّي لَأَظُنُّ أنَّ أبا سُفيانَ لَو وَلَدَ النّاسَ لَم يَلِد إلّا حازِما .
قالَ صَعصَعَةُ : كَذَبتَ ! قَد وَلَدَهُم خَيرٌ مِن أبي سُفيانَ ؛ مَن خَلَقَهُ اللّهُ بِيَدِهِ ونَفَخَ فيهِ مِن روحِهِ وأمَرَ المَلائِكَةَ فَسَجَدوا لَهُ ، فَكانَ فيهِمُ البَرُّ وَالفاجِرُ وَالأَحمَقُ وَالكَيِّسُ .
فَخَرجَ تِلكَ اللَّيلَةَ مِن عِندِهِم ، ثُمَّ أتاهُمُ القابِلَةَ فَتَحَدَّثَ عِندَهُم طَويلاً ، ثُمَّ قالَ : أيَّهَا القَومُ ، رُدّوا عَلَيَّ خَيرا أوِ اسكُتوا وتَفَكَّروا وَانظُروا فيما يَنفَعُكُم ويَنفَعُ أهليكُم ويَنفَعُ عَشائِرَكُم ويَنفَعُ جَماعَةَ المُسلِمينَ ، فَاطلبُوهُ تَعيشوا ونَعِش بِكُم .
فَقالَ صَعصَعَةُ : لَستَ بِأَهلِ ذلِكَ ولا كَرامَةَ لَكَ أن تُطاعَ في مَعصِيَةِ اللّهِ .
فَقالَ : أ وَلَيسَ مَا ابتَدَأتُكُم بِهِ أن أمَرتُكُم بِتَقوَى اللّهِ وطاعَتِهِ وطَاعَةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله ... ولُزومِ الجَماعَةِ وكَراهَةِ الفُرقَةِ ، وأن تُوَقِّروا أئِمَّتَكُم وتَدُلّوهُم عَلى كُلِّ حَسَنٍ ما قَدَرتُم ، وتَعِظوهُم في لينٍ ولُطفٍ في شَيءٍ إن كان مِنهُم ؟
فَقالَ صَعصَعَةُ : فَإِنّا نأمُرُكَ أن تَعتَزِلَ عَمَلَكَ ، فَإنَّ فِي المُسلِمينَ مَن هُوَ أحَقُّ بِهِ مِنكَ . قالَ : مَن هُوَ ؟ قالَ : مَن كانَ أبوهُ أحَسَنَ قِدَما مِن أبيكَ ، وهُوَ بِنَفسِهِ أحسَنُ قِدَما مِنكَ فِي الإِسلامِ . ۵

1.أي : قِشرُه (لسان العرب : ج ۱۴ ص ۳۷۲ «سحا») .

2.اللحاء : هو ما كسا النّواةَ (لسان العرب : ج ۱۵ ص ۲۴۲ «لحا») .

3.نفجت الشيء : أي عظّمته (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۸۰۸ «نفج») .

4.ديوان المعاني : ج ۲ ص ۴۱ ؛ قاموس الرجال : ج ۵ ص ۴۹۷ .

5.تاريخ الطبري : ج ۴ ص ۳۲۳ وراجع تاريخ دمشق : ج ۲۴ ص ۹۲ وشرح نهج البلاغة : ج ۲ ص ۱۳۱ والبداية والنهاية : ج ۷ ص ۱۶۵ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 52018
صفحه از 621
پرینت  ارسال به