325
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13

51

ضحّاك بن قيس هلالى

۶۵۱۲.الكامل فى التاريخ :در اين سال (38 هجرى) و پس از كشته شدن محمّد بن ابى بكر و تسلّط عمرو بن عاص بر مصر ، معاويه ، عبد اللّه بن عمرو حَضرَمى را به بصره روانه كرد ... . ابن حضرمى رفت تا به بصره رسيد ... . سپس برايشان سخنرانى كرد و گفت : عثمان ، پيشواى هدايت شما بود كه مظلومانه كشته شد و على او را كشت . پس به خونخواهى او برخاستيد . خدايتان پاداش خير دهد!
پس ضحّاك بن قيس هلالى ـ كه فرمانده نيروهاى ويژه ابن عبّاس [ ، فرماندار بصره ]بود ـ برخاست و گفت : خدا آنچه را كه براى ما آورده اى و به سوى آن مى خوانى ، زشت گردانَد ! به خدا سوگند ، همان چيزى را آورده اى كه طلحه و زبير آوردند .
آن دو آمدند و در حالى كه با على عليه السلام بيعت كرده بوديم و كارهايمان استوار شده بود ، ما را به جدايى وا داشتند تا آن كه به روى هم شمشير كشيديم ؛ ولى اكنون ما همه در بيعت على هستيم و او بود كه لغزش ما را ناديده گرفت و از گنهكار درگذشت .
آيا به ما فرمان مى دهى كه شمشيرهايمان را بركشيم و همديگر را بزنيم تا معاويه خليفه شود؟ به خدا سوگند ، يك روز از خلافت على عليه السلام بهتر از معاويه و خاندان معاويه است ... ! ۱

52

ضِرار بن ضَمْره ضِبابى

۶۵۱۳.خصائص الأئمّة عليهم السلام :گفته اند كه ضِرار بن ضَمْره ضِبابى بر معاوية بن ابى سفيان ـ كه در مراسم حجّ بود ـ وارد شد . معاويه به او گفت : على را برايم توصيف كن .
گفت : آيا مرا معاف نمى دارى؟
[ معاويه] گفت : ناگزير از توصيف اويى .
ضرار گفت : به خدا سوگند ، امير مؤمنان ، دورنگر ، نيرومند ، پُر انديشه و اشكْ ريز بود . روشن و واضح ، سخن مى گفت و عادلانه حكم مى كرد . علم از همه سويش مى جوشيد و حكمت از كناره هايش بيرون مى ريخت . از دنيا و درخشش آن ، دورى مى جُست و با شب و تنهايى انس داشت.
در ميان ما چون فردى از ما بود . چون او را مى خوانديم ، پاسخ مى داد ، و چون از او چيزى مى خواستيم ، عطا مى كرد و با اين همه نزديكى ، به خدا سوگند ، از هيبتش ياراى سخن گفتن با او را نداشتيم وبه پاس بزرگى اش به او نزديك نمى گشتيم .
اگر لبخند مى زد ، نه از سرِ سبك سرى بود و نه از سرِ خود بزرگْ بينى ، و اگر به سخن مى آمد ، از سرِ حكمت و استوارى و درستْ گويى بود . دينداران را بزرگ مى داشت و بينوايان را دوست . توانگر را به طمع باطل نمى انداخت و ناتوان را از حقش نااميد نمى گذاشت .
گواهى مى دهم كه او را در يكى از جايگاه هايش ديدم ، در حالى كه شب ، پرده افكنده و او در محرابش ايستاده بود ، محاسنش را در دست گرفته بود و چون مارگزيده به خود مى پيچيد و به اندوه مى گريست و مى گفت : «اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو . آيا راه بر من گرفته اى يا مشتاقم گشته اى ؟ هيچ گاه نيايد و دور باد [ كه مرا بفريبى] . غير مرا بفريب كه مرا به تو نيازى نيست . تو را سه طلاقه كرده ام كه بازگشتى در آن نيست . آسايشت كوتاه و شكوهت ناچيز و آرزويت ، خُرد است . آه ، از كمىِ توشه و درازى راه و دورى سفر و بزرگىِ مقصد!
پس معاويه نتوانست خوددارى كند و اشك هايش روان شد و گفت : آرى ، على اين گونه بود . اى ضرار! اندوه تو بر او چگونه است؟
ضِرار گفت : به خدا سوگند ، اندوهم بر او ، مانند اندوه مادرى است كه تنها فرزندش را در دامانش سر بُريده اند ، نه اشكش خشك مى شود و نه سوزش دلش فرو مى نشيند . ۲

1.ر .ك : ج ۷ ص ۱۲۴ (هجوم ابن حَضْرَمى به بصره) .

2.ذيل حديث در عدّة الداعى اين گونه آمده است : دوستى ات با او چگونه است ؟ گفت : مانند محبّت مادر موسى و با اين حال ، از كوتاهى ام به نزد خدا پوزش مى برم . معاويه گفت : اى ضرار! چگونه بر [فقدان ]او صبر مى كنى ؟ گفت : همانند صبر مادرى كه فرزندش را بر روى سينه اش سر بُريده اند ، نه اشكش خشك مى شود و نه سوزش درونش فرو مى نشيند . سپس ضرار برخاست و گريه كنان بيرون رفت . معاويه گفت : بدانيد كه اگر مرا از دست بدهيد ، هيچ يك از شما مانند اين ، مرا نمى ستايد . پس يكى از حاضران گفت : هر يارى در خور يار خويش است! [با توجه به حديث ۶۵۱۴ در همين كتاب ، مى توان گفت كه مؤلّف عدّة الداعى ، سخن عامر بن وائله را به اشتباه از آنِ ضرار بن ضمرة دانسته است .] (م)


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
324

51

الضَّحّاكُ بنُ قَيْسٍ الهِلالِيّ

۶۵۱۲.الكامل في التاريخ :في هذِهِ السَّنَةِ [ 38 ه ]بَعدَ مَقتَلِ مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ وَاستيلاءِ عَمرُو بنُ العاصِ عَلى مِصرَ ، سَيَّرَ مُعاوِيَةُ عَبدَ اللّهِ بنَ عَمرٍو الحَضرَمِيَّ إلَى البَصرَةِ ... فَسارَ ابنُ الحَضرَمِيِّ حَتّى قَدِمَ البَصرَةَ ... فَخَطَبَهُم وقالَ : إنَّ عُثمانَ إمامُكُم إمامُ الهُدى ، قُتِلَ مَظلوما ، قَتَلَهُ عَلِيٌّ ، فَطَلَبتُم بِدَمِهِ فَجَزاكُمُ اللّهُ خَيرا .
فَقامَ الضَّحّاكُ بنُ قَيسٍ الهِلالِيُّ ، وكانَ عَلى شَرَطَةِ ابنِ عَبّاسٍ ، فَقالَ : قَبَّحَ اللّهُ ما جِئتَنا بِهِ وما تَدعونا إلَيهِ ، أتَيتَنا وَاللّهِ بِمِثلِ ما أتانا بِهِ طَلحَةُ وَالزُّبَيرُ ، أتَيانا وقَد بايَعنا عَلِيّا وَاستَقامَت اُمورُنا ، فَحَمَلانا عَلَى الفُرقَةِ حَتّى ضَرَبَ بَعضُنا بعَضا ، ونَحنُ الآنَ مُجتَمِعونَ عَلى بَيعَتِهِ ، وقَد أقالَ العَثرَةَ ، وعَفا عَنِ المُسيءِ ، أ فَتَأمُرُنا أن نَنتَضِيَ أسيافَنا ويَضرِبَ بَعضُنا بَعضا لِيَكونَ مُعاوِيَةُ أميرا ؟ وَاللّهِ لَيَومٌ مِن أيّامِ عَلِيٍّ خَيرٌ مِن مُعاوِيَةَ وآلِ مُعاوِيَةَ ... . ۱

52

ضِرارُ بنُ ضَمرَةٍ الضِّبابِيّ

۶۵۱۳.خصائص الأئمّة عليهم السلام: ذَكَروا أنَّ ضِرارَ بنَ ضَمرَةٍ الضِّبابِيِّ دَخَلَ عَلى مُعاوِيَةَ بنِ أبي سُفيانَ وهُوَ بِالمَوسِمِ فَقالَ لَهُ : صِف عَلِيّا .
قالَ : أ وَتَعفِني ؟
قال : لا بُدَّ أن تَصِفَهُ لي .
قالَ : كان ـ وَاللّهِ ـ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ، طَويلَ المَدى ، شَديدَ القُوى ، كثيرَ الفِكرَةِ ، غَزيرَ العَبرَةِ ، يَقولُ فَصلاً ، ويَحكُمُ عَدلاً ، يَتَفَجَّرُ العِلمُ مِن جَوانِبِه ، وتَنطِقُ الحِكمَةُ مِن نَواحيهِ ، يَستَوحِشُ مِنَ الدُّنيا وزَهرَتِها ، ويَأنَسُ بِاللَّيلِ ووَحشَتِهِ ، وكانَ فينا كَأَحَدِنا يُجيبُنا إذا دَعَوناهُ ، ويُعطينا إذا سَأَلناهُ ، ونَحنُ ـ وَاللّهِ ـ مَعَ قُربِهِ لا نُكَلِّمُهُ لِهَيبَتِهِ ، ولا نَدنو مِنهُ تَعظيما لَهُ ، فَإِن تَبَسَّمَ فَعَن غَيرِ أشَرٍ ۲ ولَا اختِيالٍ ، وإن نَطَقَ فَعَنِ الحِكمَةِ وفَصلِ الخِطابِ ، يُعَظِّمُ أهلَ الدّينِ ، ويُحِبُّ المَساكينَ ، ولا يُطمعُ الغَنِيَّ في باطِلِهِ ، ولا يوئِسُ الضَّعيفَ مِن حَقِّهِ ، فَأَشهَدُ لَقَد رَأَيتُهُ في بَعضِ مَواقِفِهِ وقَد أرخَى اللَّيلُ سُدولَهُ وهُوَ قائِمٌ في مِحرابِهِ ، قابِضٌ عَلى لِحيَتِهِ ، يَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّليمِ ، ويَبكي بُكاءَ الحَزينِ ، ويَقولُ :
يا دُنيا يا دُنيا ، إلَيكِ عَنّي ، أ بي تَعَرَّضتِ أم لي تَشَوَّقتِ ؟ لا حانَ حينُكِ ، هيهاتَ ! غُرّي غَيري ، لا حاجَةَ لي فيكِ ، قَد طَلَّقتُكِ ثَلاثا لا رَجعَةَ فيها ، فَعَيشُكِ قَصيرٌ ، وخَطَرُكِ يَسيرٌ ، وأمَلُكِ حَقيرٌ ، آه مِن قِلَّةِ الزّادِ ، وطولِ المَجازِ ، وبُعدِ السَّفَرِ ، وعَظيمِ المَورِدِ !
قالَ : فَوَكَفَت ۳ دُموعُ مُعاوِيَةَ ما يَملِكُها ، ويَقولُ : هكَذا كانَ عَلِيُّ عليه السلام ، فَكَيفَ حُزنُكَ عَلَيهِ يا ضِرارُ ؟
قالَ : حُزني عَلَيهِ ـ واللّه ـ حُزنُ مَن ذُبِحَ واحِدُها في حِجرِها ؛ فَلا تَرقَأ دَمعَتُها ، ولا تَسكُنُ حَرارَتُها . ۴

1.الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۴۱۵ . راجع : ج ۷ ص ۱۲۴ (هجوم ابن الحضرمي على البصرة) .

2.الأشَرُ : البَطَر . وقيل : أشدُّ البَطر (النهاية : ج ۱ ص ۵۱ «أشر») .

3.وَكَفَ الدَّمْعُ : إذا تَقَاطَر (النهاية : ج ۵ ص ۲۲۰ «وكف») .

4.خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص ۷۰ ، نهج البلاغة : الحكمة ۷۷ وفيه من «فأشهد لقد رأيته» إلى «عظيم المورد» ، عدّة الداعي : ص ۱۹۵ وفي ذيله «فكيف كان حُبّك إيّاه ؟ قال : كحبّ اُمّ موسى لموسى ، وأعتذر إلى اللّه من التقصير ، قال : فكيف صبرك عنه يا ضرار ؟ قال : صبر من ذبح ولدها على صدرها ؛ فهي لا ترقأ عبرتها ولا تسكن حرارتها . ثمّ قام وخرج وهو باكٍ . فقال معاوية : أما إنّكم لو فقدتموني لما كان فيكم من يثني عليَّ من هذا الثناء . فقال له بعض من كان حاضرا : الصاحب على قدر صاحبه» ؛ مروج الذهب : ج ۲ ص ۴۳۳ و ج ۳ ص ۲۵ عن أبي مخنف وفيه ذيله ، حلية الأولياء : ج ۱ ص ۸۴ ، تاريخ دمشق : ج ۲۴ ص ۴۰۱ كلاهما عن أبي صالح وكلّها نحوه وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج ۲ ص ۱۰۳ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج13
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 50898
صفحه از 621
پرینت  ارسال به