۶۵۳۲.عيون الأخبار :در نامه اى از على بن ابى طالب ـ كه خداوند ، گرامى اش بدارد ـ به ابن عبّاس ، هنگامى كه اموالى را از بيت المال بصره برگرفت ، چنين يافتم :
«من تو را در امانتم شريك كرده بودم و در نظرم هيچ يك از خاندانم چون تو مورد اعتمادم نبودند . امّا همين كه ديدى روزگار بر پسر عمويت يورش برده و دشمن به پيكار او برآمده ، با پسر عمويت به گونه ديگرى شدى و همراه جدايى خواهان ، راه جدايى پيمودى و مانند ديگر رهاكنندگانش او را رها كردى و از اموال امّت ـ كه در اختيارت بود ـ برداشتى ، آن سان كه گرگ تيزتك ، بُز زخم خورده را مى رُبايد .
پس اندكى تأمّل كن [ و وقتى را به ياد آر] كه به پايان راه رسيده اى و كردارت به تو عرضه شده است ؛ در آن جا كه فريب خورده ، فرياد حسرت بر مى كشد و تباه كننده [ عمر] ، آرزوى بازگشت مى كند و ستمكار ، رجعت [ به زندگى دنيا] را مى طلبد .
۶۵۳۳.تاريخ الطبرى:غالب سيره نويسان مى گويند: «عبد اللّه ابن عبّاس ، از بصره بيرون آمد و به مكّه در آمد» و برخى از آنان ، اين موضوع را انكار كرده و گفته اند : «ابن عبّاس ، پيوسته از سوى امير مؤمنان على عليه السلام كارگزار بصره بود تا آن كه على عليه السلام كشته شد و پس از كشته شدن على عليه السلام نيز در بصره بود تا حسن عليه السلام با معاويه صلح كرد . سپس از بصره به سوى مكّه رفت» .
۶۵۳۴.تاريخ اليعقوبى :ابو الأسود دُئلى ـ كه جانشين عبد اللّه بن عبّاس در بصره بود ـ به على عليه السلام نامه نوشت و به او اعلام كرد كه عبد اللّه ، ده هزار درهم از بيت المال بصره گرفته است . پس [ على عليه السلام ]به او نامه نوشت و به او فرمان داد كه آن مبلغ را بازگردانَد ؛ امّا ابن عبّاسْ خوددارى كرد و [ على عليه السلام ] نامه [ ديگرى] به او نوشت و او را به خدا سوگند داد كه مال را بازگرداند .
پس چون عبد اللّه بن عبّاسْ آن [ اموال] را بازگردانْد ، يا بيشترِ آن را بازگردانْد ، على عليه السلام به او نوشت : «امّا بعد ؛ انسان از دستيابى به چيزى خوش حال مى شود كه در هر حال به آن مى رسد،و از دست رفتن چيزى او را ناراحت مى كند كه هرگز به آن نمى رسد. پس بر هرچه از دنيا به دستت رسيد ، خيلى شادمانى مكن و بر آنچه از دستت رفت ، بى تابى مكن و انديشه ناكِ پس از مرگ باش . والسلام!» .
ابن عبّاس مى گفت : تاكنون از هيچ سخنى مانند اين سخن امير مؤمنان ، پند نگرفته ام .